خلیج فارس در نزهة المشتاق ادریسی
ابوعبدالله ادریسی
مترجم : دکتر بهرام امانی
همانا مناطقی که این جزء ششم از اقلیم از نواحی غربی آن را شامل می گردد سرزمینی ازاطراف بادیه است، سرزمینی که درآن شهرهای فید، الثعلبیه، زباله، حیره، قادسیه، الصمان، طخفه، القرعاء وکاظمه قرار دارد وازسرزمین های شمالی سرزمین بحرین، القطیف، الزاره، الأحساء، العقیر والخرج،بیشه ، جزیره اوال قرار داشته وسایر مناطقی که میان بحرین وعمان قرار دارد.مناطق وصحرایی که عرب درآنجا سکونت دارد وآب کمی دارد.ودر آن اقلیم خلیج فارس پایان یافته است وسرزمین های عبادان،ابله،مهروبان، سینیز، جنابا،نجیرم، صحار، سیراف وقلعه (ابن) عماره بر آن واقع شده است وهمه اینها ازسرزمین فارس است وبه دنبال آنها درامتداد خلیج فارس از بلاد کرمان، مثوره و هرموزمی آید ودر وادی جبال قفص ودراین خلیج جزیره خارک،جزیره لافت که همسایه سیراف است، ناحیه (بنی الصفار) وجزیره اوال قراردارد.ودرآن بلاد وسرزمین های سواد العراق حیره، قادسیه، کوفه، سوراء، قطر، نهرالملک، کوثار،واسط، بطائح،فم الصلح،المذار،المفتح،بیان،سلیمانان،ابله،بصره،عبادان وجرجرای واقع شده است.ودرآن ازمرزها وحدود خوزستان،شهرها الباسیان،جبی،الدورق،دیرا،آسک، أزم ،سنبیل ، ایذج ، رام هرمز،سوق الأربعاء،هرمز(اهواز)،عسکرمکرم،جندی شاپور،تستر،کرخه،السوس،قرقوب،الطیب،متوث،بردون وبصنا قرار دارد.درآن واز بلاد اصفهان،البندجان،البیضاء،اصبهان وازبلادفارس أرجان،کازرون، النوبندجان،جور،شیراز ،هزار،مایین، کیسا، جم و جهرم در آن واقع شده است وما به حول وقوه الهی این بلاد را شرح وتوصیف می کنیم.پس می گوییم شهر فید از بلاد وسرزمین های بادیه است واین شهردرمیانه راه میان بغداد ومکه است.اما بادیه سرزمین واقامتگاه فزاره،جهیته،لخم،بلی،وقبایل مختلطی از یمن،ربیعه ومضر است واکثر این قبایل لز یمن وبنو اسد والرمل معروف به هبیر است.عرض این رمل از الشقوق تا الأجفر بوده وطول آن ازآن سوی کوه طی تا خلیج فارس در شرق است وازآن سوی کوه های طی گذشته وتا سرزمین الجفار ازمصر را دربرمی گیرد.واز شهرهای بادیه شهرالثعلبیه است،جامعه عرب،بازار عامره و شهر زباله را شامل می شود.الثعلبیه پیش از این شهری بود ولی اکنون چیزی جز آثار و اقامتگاهی که مسافران به آنجا پناه می بردند نیست. نه شهر است ونه قلعه ای.اما القادسیه شهری است که در کنار بادیه توسط اکاسره یعنی پادشاهان ایران ساخته شده است.اکنون القادسیه شهری کوچک ودارای نخل ها وآب های شیرین است و بیشتر زراعت آن الرطبه (خرما) است و ازآن علف القت برای شترانی که از راه حجاز وارد وخارج می شوند گرفته می شود.وصاحبان شتران از این گیاه علوفه شتران را ذخیره می کنند.شهر قادسیه درغرب شهر بغداد ودر واقع راه ورود ومدخلی از مرزهای عراق است.از قادسیه تا کوفه دو منزل راه و از قادسیه تا مدینة السلام شهر بغداد شصت ویک فرسخ راه است.شهر کوفه در ساحل رود فرات دارای ساختمان های خوب،بازارهای پررونق و دژ محکم،مزارع ونخل های فراوانی است.مردمانش ثروتمند وساختمان هایش از لحاظ استحکام وارزش همانند ساختمان های بصره است.این شهر آب های شیرین و گوارا وهوای خوبی دارد،مردم این شهر از اعراب خالص هستند ولی اکنون شهرنشین متمدن شده اند،درشش مایلی {حدود 10 کیلومتر} این شهر گنبدی بزرگ با ستون های بلند از هر سو ودروازه بسته ای که از هرسو با پرده های گرانبها پوشیده شده است؛وکف این گنبد با حصیرهای سامانی پوشیده و فرش شده است،وگفته می شود قبر علی بن ابی طالب(ع) درآن است ونواحی دایره ای گنبد،محل دفن خاندان ابوطالب است.
این گنبد را ابوالهیجاء عبدالله بن حمدان درهنگام زمامداری بنی عباس ساخته است؛ درحالی که پیش از آن در دوره حکومت بنی امیه مخفی وپنهان بوده ومورد توجه نبود.قادسیه وحیره از سوی مغرب بر روی نوار مرزی بادیه وحاشیه های آن قرار داشته از سوی مشرق آب های روان و باغ های انبوه ونخل های فراوان خرمای شیرین و خوش طعم آن دو شهر را احاطه می کند.این دوناحیه وشهر کوفه کمتر از یک منزل راه با هم فاصله دارند وحیره شهر کوچکی است که در دوره جاهلیت ساخته شده و دارای خاک وساختمان های خوب است واین شهر در گذشته دامنه بیشتری نسبت به حالا داشته است،ولی بیشتر ساکنان آن به کوفه رفته و بدین خاطر جمعیت قادسیه وحیره کاهش یافته است.کوفه،قادسیه وحیره تحت نظارت وقلمرو عراق بوده ومالیت های این شهرهابه دیوان بغداد برده می شود وبازرسان وناظران نظام اداری وسیاسی این شهرها ازمأموران بغداد بودند.وشهر واسط در دوطرف دجله است ومیان آن دو طرف پل سنگی بزرگی ساخته شده است که هرکسی بخواهد از یک طرف به طرف دیگر شهر برود ازآن می گذرد وهرناحیه ازشهر واسط مسجدی برای سخنرانی دارد و ناحیه غربی شهر که حجاج بن یوسف ثقفی ساخته است کسگر نامیده می شود،این شهر مزارع،نخلستان ها وباغ ها وساختمان های به هم پیوسته دارد.وشهر دیگری که در ناحیه شرقی واقع شده است واسط نامیده می شود.این شهرنیزمانند ناحیه غربی اش دارای ساختاری نیکو،بزرگ وساختمان های بلند وباغ ها ودارایی های فراوان است.مردمان این شهر شیک پوش ودارای لباس های سفید وعمامه های بزرگ اند،این مردم ترکیبی از مردم عراق وسایرنقاط هستند،این شهر تالاب وبستر رودخانه ندارد وسرزمین ها وخاکش گسترده وکوشیده است وهوایش ازهوای بصره بهتر است، این شهر از آبادترین سرزمین های عراق ومورد اعتماد وتکیه گاه حاکمان بغداد است.
نواحی واسط در تقسیمان اداری مستقل ازعراق بوده واموال آن به مدینة السلام برده می شده وعامل کارگزار واسط هماواره از مدینة السلام بوده است.ازشهر واسط تا بغداد هشت منزل راه است و همین طور از شهر واسط تا بصره هفت منزل،از واسط تا شهر کوفه شش منزل از راه بستر رودخانه(البطائح)، از کوفه تا بصره دوازده منزل، از کوفه تا مدینه حدود بیست منزل، از کوفه تا بغداد پنج منزل.از کوفه تا قادسیه دو منزل واز قادسیه تا العذیب یعنی ابتدای نوار مرزی بادیه شش منزل،از واسط درمسیر دجله تا رودخانه ابان از راه آب،نیم روز و از راه خشکی یک منزل فاصله است و ازآنجا تا دجله العوراء وسپس به رودخانه معلق وسپس به بصره راه می یابد.بصره شهربزرگی است که در روزگار ایرانیان وجود نداشت ومسلمانان آن را در زمان عمر طرح ریزی کرده وعتبة غزوان آن را تبدیل به شهر کرد.درغرب بصره بادیه ودر شرق آن آب های رودخانه ها (جویبارها) جاری است.این رودخانه ها (جویبارها)صدهزار واندی اند که درهمه آنها السماریات (خیزران) جاری است وهر کدام از این رودها نامی دارد که منسوب به کسی است که آن را حفر کرده یا منسوب به ناحیه ای است که رود درآن جاری است آنها در زمین همواره جاریند وهیچ کوهی درآن نیست.وآن گونه که احمدبن (ابی) یعقوب صاحب کتاب المسالک والممالک حکایت کرده دربصره هفت هزار واندی مسجد است ولی اکنون بیشتراین مساجد خالی بوده وجزعمارتی چیزی باقی نمانده است ومسجد جامعی که دراین شهر است دار و اقامتگاهی ندارد ویکی از بازرگانان مسافر حکایت کرده است که او در سال پانصد و سی و شش در این شهر پانصد رطل خرما را به یک دینار خریده است.دراین شهر شهری است که به نهر ابله معروف است،طول این رودخانه دوازده مایل یعنی مسافت میان بصره وابله است و در دو طرف این رودخانه کاخ ها و باغ های انبوهی است که گویی یک باغ اند ویک دیوار بر گرد این باغ هاست.چندین رودخانه به رود ابله می پیوندند وهمه نخلستان های این رودخانه های بصره در شرق آن برخی بر برخی دیگر می ریزند یا برخی از برخی دیگر منشعب می شوند و جزر و مد دریا در بیشتر آنها وارد می شود،هنگامی که مد صورت گیرد آب دریا وارد شده وآب رودخانه ها بازگشته وبر باغ ها ومزارع جاری شده وآنها را سیراب می کند وهنگامی که جزر رخ دهد آب دریا به عقب بازگشته ورودخانه ها طبق روال عادی جاری می گردند،ورودخانه های فراوانی ایجاد شده که آبی در آنها جاری نیست وتنها آب حاصل از برگشت جزر و مد دریا در آن وارد می شود وغالبا ً آب این رودخانه ها شور هستند.ابله شهری بر کنار ساحل این رودخانه از یکی از جهت های آن است یعنی این رود در شمال شهر است وطرف دیگر این شهر یعنی از سمت شرق به غرب رودخانه دجله جاری است.این شهر کوچک ودارای سرزمین های خوب وآباد است وبه باغ ها واملاک متصل است،مردمان این شهر ثروتمند بوده ودر رفاه وآسایش اند،ودر پایین این شهر شهرهای المفتح والمذار بر کناره دجله قرار دارند.این دو شهر دارای ساختاری همانند وهم اندازه بودند واز بازارها وبازرگانی پررونقی برخوردارند،وابله از آن دو شهر بزرگ تر وپرجمعیت تر وثروتمند تر است و ساختار شهری بهتری دارد.ودرمرزهای بصره ومیان عمارت ها وروستاهای آن جنگل های بزرگ وتالاب های آباد وجود دارد،وبر روی این تالاب ها سماریات وقایق ها با پاروها به جهت عمق کم آب وپرشدن مجاری آن با خاک حرکت می کنند وچه بسیار هنگام زمستان باران فراوان ببارد وبر دجله وفرات آب باران زیادی جاری می شود وبه دنبال آن سیل جاری گشته وجایی از زمین را کنده وجای دیگری را با خاک پر میکند.واز شهر بصره تا عبادان دو منزل یعنی سی و شش مایل فاصله وجود دارد وعبادان قلعه ای کوچک وآبادتر بر کناره ساحل دریاست وهمه آب های دجله به آنجا می رسد وآن به مثابه کاروانسرا ومأمنی برای مسافران برروی این دریاست.عبادان در ناحیه غربی دجله است ودجله در آنجا بر پهنه وسیعی از زمین گسترش می یابد واز عبادان تا الخشبات شش مایل است واین الخشبات(الوارها)از دهانه دجله به خلیج فارس متصل است واینها (الوارها) است که در قعر دریا کاشته شده وبر روی آنها لوح هایی منظم قرار داده شده وبر روی این لوح ها نگهبانان دریا می نشینند وآنها قایقی دارند که تا این خشبات بر روی آنها سوار شده وبه وسیله آن بر ساحل فرود می آیند.این خلیج فارس سمت راستش مربوط به عرب وسمت چپ آن مربوط به ایران است،عرض این خلیج دویست و ده مایل وعمق آب آن هفتاد تا هشتاد باع (پا) است و از الخشبات تا (هجر)تمدن بحرین در شط العرب دویست و ده مایل واز بصره تا بحرین از طریق جاده بیست و یک منزل فاصله است ودر راه ساحلی هیچ آبی نیست در حالی که حدود هجده منزل در قبایل عرب فاصله دارد.انها آب را به همراه خویش برمی دارند،این راه راهی است ترسناک،واز بصره تا مدینه حدود بیست منزل راه است واین راه به راه کوفه در نزدیکی معدن النقره می پیوندد واز بحرین تا مدینه حدود پانزده منزل راه است.واین راه از بصره تا بحرین از عبادان یک منزل است وهیچ آب وآبادانی در آن نیست پس تا الحدوثه یک منزل وسپس تا عرفجا یک منزل وسپس تا حنیان یک منزل واز آنجا تا القری واز القری تا مسلحه واز مسلحه تا الاحساء واز الاحساء تا حمص واز حمص تا ساحل هجر هرکدام یک منزل راه است وهمه این منزلگاه ها لنگرگاه ها ومواضعی است که هیچ آبی درآن نیست وتوسط قومی ازعرب آباد شده،قومی که همواره درسفربوده ودر یک جا مستقر نیستند.اما الاحساء شهری است در کنار خلیج فارس ودر برابر (جزیره) اوال ساخته شده است.
این شهر شهر قرمطیان است.شهری است خوب وکوچک ودر آن بازارهایی است که مستقلا ً برپا می گردد.اما شهر قطیف،این شهر در مجاورت خلیج فارس است،شهری است ذاتا ً بزرگ ومیان القطیف والاحساء دو منزل واز قطیف تا حمص که در کنار خلیج فارس است دو روز فاصله است واز شهر القطیف تا بیشه یک منزل کتمل فاصله است و خشکی متصل (صحرایی یکپارچه)که در ان هیچ آبادی (یعنی نه قلعه ونه شهری)نیست به القطیف متصل است وتنها در این منطقه کلبه ها وکپرهایی ازقومی ازعرب است که عامرربیعه نامیده می شوند.وازشهرهای بحرین؛هجر،حمص،القطیف،الاحساء،بیشه،الزاره والخط است که تیره های خطی به آن نسبت داده می شود.بحرین به جزیره اوال نام گذاری شده است علت آن این است که همانا میان جزیره اوال وسرزمین خشکی فارس (ایران) آبگذری وجود دارد و از آنجا نیز تاخشکی وسرزمین عرب آبگذری دیگر است،این جزیره شش مایل طول و شش مایل عرض دارد و از آنجا تا بصره پانصد وچهل مایل فاصله است واز جزیره اوال تا جزیره خارک نیز دویست و چهل مایل فاصله ومسافت وجود دارد.مسافت جزیره خارک سه مایل در سه مایل است.در این جزیره مزارع وبرنج وانگور ونخل زیاد است،جزیره ای است که گیاهان فراوان داشته وآباد است.جزیره اوال جزیره ای نیکو است ودرآن شهر بزرگی به نام بحرین قرار دارد،سرسبز بوده ودارای مزارع ونخلستان های زیادی است، چشمه های فراوانی درآن قرار دارد وآن آباد وآب این چشمه ها شیرین وگوارا است.
چشمه های بوزیدان،مریلغه،غذار از این منطقه است.وهمه این چشمه ها در وسط شهر واقع شده اند،این چشمه ها آب های فراوان وجوشانی دارند که سنگ های آسیاب را می گردانند،درچشمه ای به نام چشمه غذار شگفتی بزرگی برای بیننده است،این چشمه دارای اندازه ای بزرگ ودهانه ای دایره وار در عرض شصت وجب است وآب از ان دهانه خارج می شود،عمق این چشمه ها پنجاه قامت انسان را نشان می دهد ومهندسان ودانشمندان بلندی دهانه آن را هم سطح دریا دانسته اند وعموم مردم این منطقه براین باورند که این چشمه به دریا راه دارد ودراین مورد هیچ اختلاف نظری ندارند ولی این اشتباه ومحال است وهیچ شکی دراشتباه بودن آن نیست چرا که چشمه آب شیرین وگوارا وسردی دارد و آب دریا گرم وتلخ وشور است اگر آن گونه که عامه می پندارند درست باشد آب این چشمه باید مانند آب دریا شور باشد.دراین جزیره امیری مستقل(حکومت می کند).مردم این جزیره به خاطرعدالت ومتانت ودین داری اوازاوراضی وخشنودند.وهنگامی که بمیرد کسی جز همانند وی درعدالت وحق مداری جای او را نمی گیرد.سران وروسای غواصان دراین جزیره ساکن هستند وبازرگانان با مال ها و÷ول های فراوانی ازهمه نقاط کشور به این جزیره آمده وماه های فراوانی را تا هنگام غواصی دراین جزیره سکونت می ورزند،آنها با دستمزدهایی که براساس ارزش غواصی وکارتعیین می گردد غواصان را استخدام می کنند وهنگام غواصی در ماهی است که درآن ماه (وشتنبر) پوشیده گردد.زمانی که هنگام غواصی فرا رسد وآب دریا برای غواص صاف ومهیا شود،هریک از بازرگانان غواصان را استخدام می کنند در بیشترازدویست لنج ازشهرخارج می شوند.لنج ازقایق بزرگ تربوده ودرتولید آن (وطاء) بافته هایی فرش مانند به کار رفته است وبازرگانان آنها را به چند قسمت قطعه قطعه کرده ودرهرلنجی پنج یا شش قسمت به کار گرفته است وهربازرگانی ازحد خود تجاوزنمی کند وهرغواصی همراهی دارد که در کارش به او کمک می کند ومزد وی از مزد غواص کمتراست،این همراه ویاور المصفی (الک زن)نام دارد.غواصان ازاین شهر همه باهم دریک زمان خارج می شوند،آنها راهنمایی کاردان دارند ومواضعی را که صدف های مروارید دارند می شناسند،چرا که صدف ها چراگاه هایی دارند که در آن جولان داده وجابه جا شده وگاهی به مکان های مشخص دیگری می روند.هنگامی که غواصان ازجزیره اوال بیرون روند راهنما پیشاپیش آنها حرکت کرده وغواصان سوار برمرکب هایشان درصفوف مرتب ودریک مسیر حرکت می کنند وهرزمانی که راهنمابه جایگاهی ازجایگاه های صدف بگذرد لباسش را درآورده در دریا شیرجه زده و نگاه می کند واگرآنچه وی را راضی کند،بیابد بیرون آمده ودستورمی دهد بادبان های لنجش را پایین کشیده ولنگراندازد وهمه مرکب ها (لنج ها) بادبان ها را پایین کشیده واطرافش لنگر انداخته وهریک نواحی غواصی اش راتعیین می کند.
عمق آب دراین مواضع (صید صدف)سه تا دوقامت یا کمتراست.و ویژگی غواصی آنها این گونه است که غواص لباسش را بیرون آورده وتنها شرتی می پوشد ودردماغش الخلنجل قرارداده خلنجل شمعی مذاب با روغن الشیرج است که به وسیله ان دماغش را می بندد.او سنگی که به سنگینی یک چهارم قنطار (25 رطل) است وبه طنابی زنازک ومحکم بسته شده از کنار لنج در آب انداخته وپاهایش را برسنگ قرار داده وریسمان را بادستانش می گیرد.پس همراه وی ریسمان را یک دفعه ازدستش فرستاده پس سنگ زود پایین آمده تا به قعر دریا می رسد وغواص ریسمان را با دودستش می گیرد وزمانی که به قعر دریا پایین رود ومستقر گردد نشسته وچشمانش را درآب بازکرده وپیش روی خود را نگاه می کند وخیلی سریع صدف های یافته شده را جمع می کند،اگر ظرفش پرشود (چه خوب) وگرنه به سوی صدف هایی که نزدیک اوست روانه می گردد درحالی که سنگ ازاوجدا نمی شود ودستش طناب را رها نمیکند،اگر دچار ناراحتی زیاد شود با طناب بالا می آید ونفس می گیرد تااستراحت کرده وبه غواصی بازگردد وزمانی که ظرفش پرشود همراه غواص آن را ازبالای لنج کشیده وصدفهای ظرف را درقسمت مربوط به آن خالی کرده و آن را در دریا به غواص بازمی گرداند.اگرصدف درآنجا زیاد باشد به اندازه توانش جمع میکند.وپس از آنکه غواص دردریا به مدت دوساعت تلاش وبازرگان تا پایان برکارش نظارت کرد،بازرگان صدف ها را از وی گرفته وداخل کیسه می ریزد درحالی که تعداد آنها نوشته می شود.عصرهنگام برای غذاخوردن روانه شده،آن را درست کرده،می خورند وشب را تا صبح می خوابند.پس بیدارشده وبه پاخواسته ،غذا می خورند.پس از فرارسیدن زمان غواصی،لباس هایشان را درآورده ودرعمق آب فرو می روند،هرروز چنین می کنندوهر زمانی که از مکانی بگذرند وفارغ شوند صدف های آنجا را از بین می برندوبه جایی دیگر می روند وهمواره براین منوال اند تا اینکه دولاره زمان صید صدف فرا رسد.پس به سوی جزیره اوال به صورت گروهی روانه می گردند درحالی که گوهرهادر کیسه هایشان است ودرهر کیسه ای نام صاحبش نوشته ولاک ومهرشده است.پس زمانی که به جزیره فرودآیند آن کیسه ها ازبازرگانان گرفته شده ودر دستان و ذمه حاکم قرارمی گیرد.هنگامی که روزخرید وفروش فرا رسد بازرگانان در محل خرید و فروش جمع شده وهرکس برسرجایش قرار می گیرد،کیسه ها آماده شده ونام صاحب آنها خوانده می شودومهر های آنها یکی یکی باز شده ومرواریدهای کیسه درغربالی که درزیرآن سه غربال دیگر(با روزنه های متفاوت) قراردارد ریخته می شوند.این غربال ها دارای سوراخ هایی هستند که مروارید ریز ودقیق ومتوسط ازآن می گذرد ومی ریزد ومروارید درشت بر روی غربال اول و مروارید متوسط درغربال دوم و درغربال سوم وزیرین مروارید ریزباقی می ماند.
پس هرگروه ازمرواریدها جدا می گردد وبرای اجرت وارزش واقعی آن فریاد زده می شود،اگر بازرگان کالایش را دوست داشت بر روی آن نوشته می شود واگر بخواهد آن را به دیگری بفروشد بفروشد فروخته وپولش را می گیرد وبازرگان زمانی که متاعش را فروخت باید لوازمی را که برعهده اوست ادا کند.بازرگانان حق غواصان را ئمنصفانه ادا کرده وغواصان نیز دربرابربازرگانان انصاف به خرج می دهند وهرکدام ازدیگری جدا گشته ومردم نیز بازمی گردند وبدین منوال سال آینده به آنجا بازمی گردند.وبرای صاحب جزیره کیش(حاکم کیش)جزیره ای که ان را دراقلیم دوم ذکر کردیم ودرخلیج فارس واقع است ازسوی بازرگانانی که با غواصان معامله می کنند چیز معینی است که در دیوان البیع ازآنها گرفته می شود.وبه عنوان مالیات برایش فرستاده می شود وآنچه ازگوهر گرانبها ونفیس یافت می شود را حاکم می گیرد وبه اسم خود با نام امیرمومنان می نویسد.عدالت درخرید وفروش ازانها جدا نمی گردد که نه کسی از انها مورد ستم واقع می شود ونه کسی از ظلمی شکایت می کند.گوهری که دراین صدف تشکیل می شود آن گونه که مردم خلیج فارس توصیف می کنند از اب باران فروردین است واگر درفروردینن باران نبارد غواصان چیزی از مروارید وگوهر مطابق سنت مورد اشاره شان نمی یابند واین در نزدشان چیزی مشهور ودرست ومورد اتفاق همه آنهاست.غواصی در سرزمین ایران نوعی صنعت است که آموخته می شود ودرآموزش آن پول فراوانی خرج می گردد.وآن به این گونه است که آنها خارج کردن نفس ازگوش را تمرین می کنند ومی آموزند تاجایی که یک مرد درآغازیادگیری اش دچار گوش درد می شود وازگوش هایش ماده ای جاری می شده پس آن را معالجه کرده وآن را از درد وملامت تبری می بخشند.گران ترین غواص کسی است که بیش ازهمه زیرآب بماند وهریک از آنها صاحب وهمراهش را مشخص کرده واز حد و مرزش تجاوز نمی کند وفضیلت ومهتری کسی را که از او در شناخت وصبر وتحمل در زیرآب برتر است انکارنمی کند.دراین خلیج فارس همه مکان های غواصی وجود دارد،مکان های غواصی سیصد مکان مورد توجه است که همه آنها معروف ومشهورند وما بیشترآنها راهنگام توصیف وذکرمکان های آنها درسواحل دریاها وجزیره بیان داشته ایم ومکان های غواصی خلیج فارس سودمندترو پربرکت تر ازسایر دریاهای هند(اقیانوس هند) یمن است،که ما به قدر کفایت آن را ذکر کرده ایم.وبه آنچه از سمت جنوب تا مغرب دراین بخش(جزاستوا) ذکر کردیم شهرها،قلعه ها وروستاهایی (رساتیق) ازمنطقه (کور)اردشیرمتصل می گردد،مناطقی همانند جور(گور) که شرح آن گذشت،این منطقه رستاق جلیل عامر ونابند دارد ورستاق آن کشیده وممتد و وسیع است.وهمچنین الصیمکان که دژی مستحکم وبلند بوده ودارای عمارت ها ورستاقی به همان نام است.وخوزستان که شهری نیکو،آباد ودارای بازار ودژی استواراست.این شهر روستایی بزرگ دارد که سرشار ازغلات مفید است.ونیز الفوشجان که شهری کوچک وپرجمعیت است.این شهر صنایع ومبادلات تجاری فراوانی دارد،الفوشجان روستایی دارد که مسمی به نام خرمشهر است.وشهر کران نیز ازمنطقه اردشیراست.
شهری کوچک ومحکم که دارای روستایی(رستاق)هم نام شهراست.این منطقه سرسبزبوده وگیاهانی چون یربوز(گیاهی است که درسالاد به کارمی رود) دارد که خوراکی است ونظیر ندارد.واز شهرهای خوره اردشیر،شهرسیراف درکنارساحل خلیج فارس است،شهری بزرگ ودرآن شهربازرگانانی ثروتمند وجوددارد،مردم این شهر درگردآوری مال از هر طریق ممکن حریص اند،این مردم درمیان بندگان خدابیشترازسایرین اهل ئمهاجرت وسفردرمناطق دوردست هستند.تاجایی که افرادی ازآنها یک سال یا بیشتر مسافرت کرده وبه نزد اهل وخانواده اش بازنگشته وتوجهی به بارماندگانشان ندارند.شهر سیراف بندری برای فارس است وساختمان هایش از ساج (چوب) ساخته شده ودارای طبقاتی به هم پیوسته بوده وپرجمعیت هستند.مردم این شهر در هزینه کردن بر روی ساختمان ها ونیکو و محکم سازی آنها همت وتوجه فراوانی دارند،میوه ها واب های مردم این شهر از کوهی مشرف برآنها،کوهی به نام جمبه انها می رسد.این کوه بردریا مشرف بوده،واین شهر کشاورزی ودامداری ندارد وبسیارگرم است ودارای دوشاه نشین بوده ویکی ازآن دوشهر نجیرم است که برکنار ساحا دریاست ونیز شهر الغندجان وروستاهای آن است که دشت بارین نامیده شده این دشت قلعه شاه نشینی دارد.وشهر کوچک صفاره که بر کنار ساحل واقه شده است.ساکنان این شهر ثروتمند بوده وصاحب روستایی(رستاق) معروف وآباد به نام الرشقان هستند.ازقلمرو اردشیر دژ توج است،این دژ قلعه آباد ومحکم ومطمئن است ونیز الجرمق ازقلمروهای اردشیراست.الجرمق قصبه ای (دژ نظامی،شهرمرکزی)محکم وآباد ونیکو وپرجمعیت است وهمچنین قیر قصبه ای آباد وبزرگ بوده دارای رستاقی بزرگ وسودمند است ونیز ابزر ازقلمرو خوره اردشیراست.این منطقه قصبه ای جامع وپناهگاهی است که دارای بازارهاست.وهمچنین سمیران شهری کوچک ودارای روستایی(رستاقی)بزرگ با عمارت های گسترده وآباد است.ونیزشهرکوارشهری متوسط بوده ودیواری خاکی(گلی)اطراف آن را دربرگرفته است.این شهردارای بازارها وبازرگانانی ثروتمند ومقصد انواع گوناگونی از مبادلات بازرگانی است.این شهر رستاق بزرگی دارد که عمارت هایی درآن بناشده،بسیار پربرکت بوده ومستغلات فراوانی دارد.و الرستاق در زبان ایرانیان (فارسی) به معنای اقلیم است.دراین خلیج جزیره این کاوان قراردارد،دراین جزیره شهری ومسجدی است،این جزیره در قلمرو خوره اردشیر است ودرنزدیکی این جزیره اوال قرار دارد ودراین جزیره نیز شهری است که دارای مسجدی به همراه بازارهای پررونقی است.هردو این جزیره ها درنزدیکی خشکی قرار دارند وقلمرو منطقه ارجان که شرح آن گذشت به این مناطق (اکوار) مرتبط ومتصل است.دراین کور(منطقه،قلمرو)شهرهای بزرگ وکوچکی است . . .
اما ارجان حدفاصل ومرزمیان فارس وخوزستان است،شهری است به غایت نیکو ودارای رستاق ها،سرسبزی،برکت،نخل وانگورومیوه هایی چون گردو،لیمو،الو و زیتون فراوان است که روغن آن مناسب نیست،وبر دروازه ارجان به سمت خوزستان بر روی رودخانه پلی هست که ان را به الدیلمی پزشک حجاج بن یوسف نسبت می دهند وآن پل همانند یک طاقی است که فاصله میان دو ستون آن بر روی زمین هشتاد گام است.وشهر سابور شهری است که شاپور پادشاه آن را ساخته است.این شهر به شهر استخر مباهات می کند وبه آن درساختاروشهرسازی وساختمان سازی اش فخرمی ورزد.ولی شهر سابور پرجمعیت تر،ابادتر بوده ودارای مسجد وشاه نشینی است.اما شهر ریشهر،شهری کوچک ولی اباد،این شهر مسجد ورستاق بزرگی دارد که منسوب به ریشهر بوده ودارای عمارت ها وروستاها ومزارع و... است.وایج دژی بزرگ وپناهگاهی بازدارنده است وشاه نشینی درآن است ودارای بخش وروستاهایی است.وجنابه شهری بزرگ،آباد وپرجمعیت ودارای بازارهای پررونق وصنعت لباس دوزی است که پیراهن های گرانبهای کتان درانواع مختلف درآن بافته می شود.این شهرانواع گوناگونی ازمبادلات بازرگانی دارد ودارای رستاق وبخش و ولایتی است.ودر کور(بخش و حوزه)سابق الذکر شهرسینیز درنزدیکی دریا قرار دارد.شاه نشینی دراین شهر است وکتان سینیزی منسوب به این شهراست.عامه مردم متفق القول اند که در تمام نقاط کشور کتانی نیست که با آن برابری کند ودر استحکام ونرمی مانند آن باشد.واز رستاق های آباد آن اسلجان است که دارای شاه نشینی بوده ودژها و موطن های آباد الملجان وفرزک وباش متعلق به آنجاست.این سه آبادی در اندازه هایشان باهم برابر ودرعمارت ها باهم مساویند ودرهر یک از آنها شهرنشینی و جماعاتی وجود دارد . . .
دراین جزئی که ما آن را متذکر می شویم قطعه وبخشی از سرزمین کرمان وجود دارد که بلاد وشهرهای آن عبارتند از:سوروا،هرمز،جبال القفص که شرح آنها را خواهیم آورد پس ازاینکه ما راه های بلاد فارس ومشهورترین آنها را اگرخدا بخواهد ذکر کردیم.از جمله این راه ها راه شیراز تا سیراف بدین شرح توصیف می شود واز شیراز تا قریه کفره پانزده مایلواز کفره تا قریه نخذ تا شهر کوار شش مایل است وشهر کوار مابین نخذ والبیمجان تقسیم می شود زیرا ازنخذ تا قریه البیمجان واز البیمجان تا شهر جور که ذکرآن گذشت هجده مایل است.واز جور تا رستاق دشت شوراب پانزده مایل واز آنجا تاخان (آزادمرد) قریه ای درصحرا (قدر) نه مایل فاصله است.این صحرا تماما ً گل های نرگس می رویاند واز حار تا خان آزادمرد هجده مایل واز خان آزادمرد تا قریه کیرند هجده مایل واز کیرند تا قریه می هجده مایل واز می تا رأس العقبه که منزلی به نام آذرکان در آن است هجده مایل واز آذرکان تا خان برکانه دوازده مایل واز برکانه تا شهرسیراف حدود بیست ویک مایل ودرمجموع صدوهشتاد مایل فاصله (میان شیراز تا سیراف) است.وتوصیف راه از شیراز تا جنابه که در کنار دریاست بدین شرح است : از شیراز تا خان الاسد که بر کنار نهرالسکان واقع شده است هجده مایل واز فان الاسد تا دشت ارزن دوازده مایل واز دشت ارزن تا قریه تیره دوازده مایل واز تیره تا شهر کازرون که شرح آن گذشت هجده مایل واز کازرون تا قریه درین دوازده مایل وازآنجا تا شهر توج بیست وچهار مایل واز توج تا جنابه سی و شش مایل.درمجموع صدوسی و دومایل مسافت (میان شیراز تا جنابه) وجود دارد.