تشیع ایرانی و شیعه بحرینی

تشیع ایرانی و شیعه بحرینی

تشیع ایرانی و شیعه بحرینی

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۳۲۹

بازدید دیروز

۰

بازدید ماه

۱۳۲۹

بازدید کل

۹۱۶۱۰۷۶

افراد آنلاین

۹۸۸


تشیع ایرانی و شیعه بحرینی

خاویر دی‌ پلانول

ترجمه: بابک واحدی
تاریخ ایرانی: بحرین برای نخستین بار در دوره ساسانیان در حلقه تاثیرگذاری ایران قرار گرفت. پس از پایان یافتن دوره اشغال این منطقه توسط پرتغالی‌ها، که از سال ۱۵۲۱ تا ۱۶۰۲ آن را در اشغال خود داشتند، بحرین دوباره به تصرف ایرانیان درآمد و نزدیک به دو قرن تحت کنترل آنها بود، علی‌رغم چندین حمله از سوی عثمانی‌ها در سال‌های ۱۷۱۸ و ۱۷۳۸، که به خرابی‌های گسترده و خالی از سکنه شدن بسیاری از روستاها انجامید، رویدادهایی که نیبور در دهه ۱۷۶۰ به آنها اشاره کرده است (سی. نیبور، «عرب‌نامه»، ۱۷۷۹) در سال ۱۷۵۳ این جزیره دوباره به‌دست ایرانی‌ها افتاد، و تا ۱۷۸۳ وضع به‌همین منوال بود، تا اینکه در آن سال پادشاهی آل‌خلیفه توانست جزیره را تصرف کند و متصرفان بادیه‌نشین از قطر به این جزیره سرازیر شدند. با این همه ادعای ایران مبنی بر حاکمیت بر این جزیره از آن زمان به بعد بار‌ها تکرار شد، به ویژه در سال‌های ۱۸۶۱ و ۱۸۷۱ که پیمان‌های تحت‌الحمایگی بحرین از طرف انگلیسی‌ها امضا شد، و نیز در سال ۱۸۷۱، وقتی که ترک‌ها احصا را اشغال کردند (عزیزالله ملک اسماعیلی، «خلیج فارس و جزایر بحرین»، ۱۹۳۶؛ فریدون آدمیت، «جزایر بحرین»، ۱۹۵۵؛ تاجبخشی، «مساله جزایر بحرین»، ۱۹۶۰) و این ادعا‌ها تنها زمانی به طور رسمی کنار گذاشته شد که سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ در مساله بحرین مداخله کرد، هم‌زمان با اعلام استقلال امارات. روشن است که تسلط ایرانی‌ها بر این جزیره تا حدی هم تاثیرات فرهنگی خود را در آنجا به جا گذاشته است، تاثیراتی که مطمئناً نباید در شرح آنها به دام بزرگ‌نمایی افتاد، زیرا که قدرت ایران در این منطقه اغلب از طریق روسای قبیله‌های عربی بود که در قرن هجدهم در ناحیه بوشهر، در کرانه ایرانی خلیج فارس مستقر شده بودند (جی. رنتز و دبلیو.‌ای. مولیگان، «البحرین»).


وقتی پای گرایش به مذهب شیعه پیش می‌آید مساله تاثیرگذاری پررنگ‌تر می‌شود. جزیره بحرین در واقع از دو پاره فرهنگی و مذهبی کاملاً متمایز تشکیل شده است. شهرنشینان این جزیره، که بیشتر حول محور پادشاهی آل‌ خلیفه و در دو شهر منامه و محرق متمرکز شده‌اند، سنی هستند، و بیشترشان از فرقه مالکی، و تعداد اندکیشان هم حنبلی‌هایی هستند که از وهابیون تاثیر پذیرفته‌اند. مردمان حاشیه‌نشین و روستایی این جزیره اما شیعه هستند و تعداد آنها در حدود نیمی از جمعیت ناهمگون بحرین تخمین زده می‌شود، شاید چیزی نزدیک به ۵۵ تا ۶۰ درصد جمعیت (ارائه درصد دقیق امکان‌پذیر نیست، زیرا که وابستگی و گرایش فرقه‌ای و مذهبی در سرشماری‌های صورت‌ گرفته لحاظ نشده است.) این جماعت شیعه خود را بحارنا، بحارِنا، یا بِحارنا می‌خوانند (که مفردش را بحرانی می‌خوانند؛ اچ. هنسن، «الگوی انزوا و نقاب‌پوشی زنان در یک روستای شیعه»،۱۹۶۱) و با کمال میل خود را غیرعرب می‌دانند، تا بدین وسیله خود را از اصلیت جماعت بادیه‌نشینی که حول پادشاهی متمرکز است جدا ساخته و تمیز دهند. شاید همین موضوع موجب بروز شایعاتی، البته بی‌اساس شده است مبنی بر اینکه اینها اصلیتی پارسی دارند و بین خود فارسی حرف می‌زنند، دستکم در پاره‌ای از اوقات؛ شایعاتی که در عین بی‌اساسی، بار‌ها در نشریات مختلف ایران، یا در نوشته‌های کسانی که دیدگاه‌های سیاسی ایران را در قبال این مجمع‌الجزایر بیان می‌کنند (تاجبخشی)، تکرار شده است و حتی برخی اوقات در گزارش‌های تحقیقاتی هم آمده است (اِی. آبری، «بحرین»، ۱۹۸۲) ولی پرسش اینجاست که گرایش به مذهب شیعه در میان اهالیِ پیش از ورود بادیه‌نشینان در بحرین تا چه میزان ریشه در تاثیر ایرانی‌ها و دوره تسلط ایرانی‌ها بر جزیره دارد؟ پاسخ این پرسش قطعاً و بدون شک منفی است.


گرایش به مذهب شیعه، به اشکال گوناگون، در کرانه شمال شرقی عربستان و بحرین قدمتی دیرینه دارد و با جنبش قرمطی‌ها مرتبط است، و از سوی دیگر از منظر جغرافیایی هم نزدیکی به استان بزرگ شیعه‌نشین جنوب عراق، که مذهب شیعه در آن‌جا تا زمان بایزید بی‌دغدغه جریان داشت، عامل دیگری برای رواج شیعه در این جزیره است. شیعه‌های دوازده امامی در ابتدای قرن چهاردهم میلادی جایگاه مهمی در احصا داشتند (ابن بطوطه). در زمان تسلط ایرانی‌ها در قرن‌های هفدهم و هجدهم، شواهد حاکی از آن است که تاثیر مذهبی بیشتر از بحرین به سمت ایران جریان دارد، نه برعکس. نیبور به طور واضح نوشته است که روحانیون ایرانی با پندار «جهانی بودن شیعه» در ذهن، به محضر شیخ‌های بحرین می‌رسیدند تا آن فرهنگ عربی‌ای را که نیاز داشتند بدین طریق کسب کنند.


با این همه، این دوره هم‌زیستی مردمان با آراء متفاوت، راه را برای ورود عناصری چند از فرهنگ ایرانی به فرهنگ مادی و معنوی جزیره باز کرد. برای مثال، می‌توان به پوشش زنان جزیره اشاره کرد، که لباس‌های مخصوص زیارت و به ویژه نقاب و چادری که می‌پوشند، عناصر و ویژگی‌هایی در خود دارند که آشکارا ایرانی هستند (هنسن)، در حالی که پوشش مردانِ این‌جا تفاوتی با پوشش مردمان عرب منطقه ندارد. البته، باید به تفاوت‌ها هم اشاره کرد. نگاره‌ها و تصاویر مذهبی، آن طور که در میان شیعه‌های ایران رواج دارد، در بحرین بسیار نادر است (همان.) انتشار و رواج تصاویر این‌چنینی را در میان طبقات پایین‌تر جامعه ایران می‌توان به دوره قاجار نسبت داد، و فقدان آنها در بحرین آشکارا به کاهش شدید روابط فعال فرهنگی بین دو کشور پس از اشغال بحرین به دست اعراب در سال ۱۷۸۳ برمی‌گردد. به همین طریق، چیزهای جدیدی که در ایرانِ دوره پهلوی ایجاد شدند (مثل تقویم شمسی) هیچ‌گاه به بحرین راه نیافتند. در واقع، عنصر اساسی اینجا پیوند عاطفی‌ای است که شیعه‌های بحرین نسبت به ایران در دل دارند، و آن‌را خانه معنوی خود تلقی می‌کنند (همان.) برای تعیین دقیق‌تر نقش نهایی ایران در فرهنگ شیعی جزیره، مطالعه‌ای تطبیقی درباره این فرهنگ و فرهنگ احصا، در همسایگی زمین اصلی ضروری می‌نماید، ولی تاکنون جای خالی آن مشاهده می‌شود.


عناصر و ویژگی‌های دیگری در فرهنگ مادی بحرین وجود دارند که قطعاً ریشه‌ای ایرانی دارند. برای مثال، کانال‌های فاضلاب و راه‌آب‌هایی که بحرینی‌ها به آنها قنات می‌گویند (هنسن؛ جی. بیبی، «در جستجوی دیلمون»، ۱۹۶۹)، واژه‌ای که در غرب و جنوب ایران هم گفته می‌شود، و نه فالاج، که واژه‌ای به همین معناست که در عمان استفاده می‌شود. ولی واژه‌های فارسی در این مورد تا مرکز عربستان هم راه یافته است (سازمان اطلاعات نیروی دریایی بریتانیا، «عراق و خلیج فارس»، ۱۹۴۶) و تنها به بحرین محدود نمی‌شود. در نتیجه، به نظر نمی‌رسد که دستکم با اطلاعات و دانش فعلی، بتوان یک تاثیر همه‌جانبه فرهنگی بر بحرین را از جانب ایران، تعریف و تشریح کرد.


* خاویر دی پلانول، استاد سابق جغرافیا در دانشگاه سوربن پاریس و یکی از مطرح‌ترین و معتبر‌ترین صاحبنظران بین‌المللی در زمینه جغرافیای سیاسی محسوب می‌شود. وی علاقه بسیار زیادی به فرهنگ ایران زمین و آذربایجان و منطقه داشته و مطالعات بسیاری را در این زمینه انجام داده، که به تألیف چندین کتاب انجامیده است. کتاب‌هایی چون ملت‌های پیامبر (۱۹۹۳) و اقلیت‌های اسلامی (۱۹۹۷).