ساختار سیاسی قدرت در عربستان سعودی

ساختار سیاسی قدرت در عربستان سعودی

ساختار سیاسی قدرت در عربستان سعودی

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۱۰۶۱

بازدید دیروز

۰

بازدید ماه

۱۰۶۱

بازدید کل

۹۱۶۰۸۰۸

افراد آنلاین

۸۶۵

ساختار سیاسی قدرت در عربستان سعودی

دورنمای تحولات

 

 

کامران کرمی

مرکز بین المللی مطالعات صلح-IPSC

 


مقدمه

به رغم ساختار رسمی حاکم برکشورها که بیانگر تعاملات فیمابین است، کشورها و از جمله کشورهای جهان سوم، تحت تاثیر یکسری از مولفه های غیررسمی اداره میشوند که بارزترین وجه این مولفهها، رابطه قدرت میان افراد و گروههای مختلف است. این دو مولفهی رسمی و غیررسمی تشکیل دهندهی ساختاری است که توزیع قدرت در آن صورت میگیرد. عربستان سعودی یکی از کشورهایی است که عملکرد این مولفه ها در آن جالب توجه است. در عربستان سعودی چند گروه اصلی قدرت را در دست دارند که این گروهها گاه در امتداد هم و گاه در تعارض با یکدیگر حرکت میکنند. هر یک از این گروهها، خود دارای زیر مجموعههایی است که پیوند و رابطهی قدرت میان آنها را گستردهتر نموده است. در این نوشتار تلاش میشود تا با بررسی ساختار سیاسی قدرت در عربستان و معرفی گروهها و نهادهای صاحب قدرت در این کشور که هر کدام بخشی از قدرت موجود را در اختیار دارند، به پیامدهای توزیع اینگونه قدرت که ممکن است به جنگ قدرت در این کشور بینجامد، بپردازیم و دورنمای تحولات در این کشور را با توجه به بیماری پادشاه و همچنین ولیعهد این کشور ارزیابی نماییم.


ساختار و منابع قدرت

گمان بر اینست که منبع اصلی قدرت در تمام سطوح حکومتی عربستان سعودی متکی بر سلطنت مطلقه آل سعود بوده و شاه و شاهزادگان تراز اول از قدرت و آزادی عمل گستردهای برخوردار هستند. اما چنانچه با استانداردهای رایج در علوم سیاسی در خصوص مونارشی (Monarcy) و سلطنت مطلقه رژیم سعودی را محک بزنیم درخواهیم یافت که آنچه در عربستان سعودی واقعیت دارد با این استانداردها مطابقت نمینماید.

صحیح است که در این کشور قانون اساسی به معنای مدرن امروزی که اختیارات پادشاه مبتنی بر آن تعریف شود و نیز حزب سیاسی وجود ندارد، اما در واقع تفکیک قوا و محدودیتهایی بسیار بر قدرت پادشاه اعمال میشود. از جمله اینکه سنتهای سیاسی و حکومتی در عربستان به جای خودرایی، مبتنی بر اجماع(Consensus) و به جای ایدئولوژیگرایی صرف، مبتنی بر عملگرایی بهرهمند از ایدئولوژی است. نتیجه آنکه سیستم حکومتی عربستان سعودی توانسته است بر خلاف آنچه که بسیاری از منتقدان خارجی میپندارند، مشروعیت خود را بر پایههایی مستحکم در داخل بنا نماید. قدرت پادشاه توسط قطبهای قدرت دیگر خارج از خاندان سلطنتی چون دین و مذهب و علمای دینی، عرف و آداب و رسوم، تکنوکراتها، فعالان تجاری و تا حدودی با حصول اجماع میان قبایل اصلی سرزمین عربستان، تنظیم میشود. مطابق با اصل ۴۴ نظامنامه حکومت عربستان، دولت عربستان بر سه قوه استوار است؛ قوه مقننه، مجریه و قضاییه، این سه قوه در انجام وظایف خود بر مبنای این قانون و قوانین دیگر به گونهای هماهنگ عمل کرده و در عین حال پادشاه مرجع تمام این قوا به شمار میآید. پادشاه، رئیس حکومت، نخستوزیر و رئیس قوه مجریه بوده، و مرجع تمامی قوای سهگانه محسوب میشود و مرجع تمامی قوای سهگانه محسوب میشود و تمامی عزل و نصبها با دستور او صورت میگیرد. بخش دیگری از واقعیت که اغلب نادیده گرفته میشود این است که بسیاری از شاهزادگان سعودی که دارای تحصیلات عالیه هستند، در بخشهای مختلف اجرایی کشور خود دستاندرکار بوده و ائتلافهایی عمده با تکنوکراتها، بازرگانان برجسته و سایر گروههای قدرتمند کشور تشکیل دادهاند. تقریبا در تمام موارد، تصمیم سازی در امور مهم، مستلزم ایفای نقش هم شاهزادگان و هم تکنوکراتها است. تکنوکراتها و بازرگانان عمده، هم به عنوان مشاوران پادشاه و هم در مقام تصمیمگیرنده در امور اجرایی و عملیاتی از نفوذ چشمگیری برخوردار هستند. از این رو به نظر میرسد حکومت در عربستان سعودی نوعی نظام سلطنتی مبتنی بر اجماع و وفاق عام میان خاندان حاکم، نهاد مذهب و بسیاری دیگر از اشخاص، خاندانها وگروهای مختلف است و نه حکومتی مطلقه بر مبنای اراده صرف فرد حاکم. زیرا ثبات را منوط به حفظ پادشاهی می‌دانند. کما اینکه پادشاهی در عربستان یک پادشاهی موروثی تلقی نشده و از طرف دیگر، پادشاهی مشروطه نیز نمی باشد. در پادشاهی سعودی، تمامی اقدامات مبتنی بر آموزه‌های سلفی است که نگرش مذهب حنبلی را شامل می‌شود. این نگرش در حوزه اقتصاد و تجارت خیلی باز است، اما در حوزه حقوق خانواده و رفتارهای اجتماعی از جمله محافظه‌کارترین نگرش‌ها محسوب می‌شود.

 

گروههای صاحب قدرت

۱٫ خانواده سلطنت

اولین و موثرترین گروه قدرتمند در عربستان سعودی را خانواده سلطنت تشکیل می دهد. خانواده سلطنت بطور مختصر «آل سعود» نام دارد ولی همین عنوان مختصر دارای انشعابات متعددی است که در این میان چهار خانواده مهم قابل شناسایی هستند. در حقیقت این چهار خانواده با کمی شدت و ضعف صاحبان اصلی قدرت در عربستان سعودی هستند. اصلی ترین خانواده آل سعود، آل فیصل است. اینان نوادگان عبدالعزیز، پدر بزرگ فیصل بن ترکی هستند و تعداد اعضای آن بیش از چهارهزار نفر را شامل می شود. از زمان به قدرت رسیدن فهد در سال ۱۹۸۲، با نفوذترین شاخه آل فیصل، آل سدیری بود. این خانواده، همان خانواده ای است که فهد از آن است. در خاندان آل فیصل مهمترین خانواده، خانواده سدیری است. دومین خاندان مهم آل سعود، آل ثنایان است. آل ثنایان بدان دلیل که از متحدین نزدیک آل سدیری هستند، از جایگاه مهمی در ساختار سیاسی عربستان برخوردارند. برخلاف خاندان آل فیصل که قدرت سیاسی و نظامی عربستان را در اختیار دارند، آل ثنایان جزء شاخه غیرنظامی آل سعود محسوب می شوند. آل ثنایان بخش دیگری از قدرت خود را از همبستگی سببی با خاندان شیخ العماء اخذ میکنند. سومین خاندان بانفوذ در خانواده آل سعود، خاندان آل جیلاوی است. اینان از نسل برادر فیصل بن ترکی، پدر بزرگ عبدالعزیز هستند. یکی از بازترین اختلافات درون خانوادگی، اختلافی است که بین آل جیلاوی و دو خاندان دیگر یعنی آل فیصل و آل ثنایان وجود دارد. اختلافات به سالهای ۱۹۶۰ برمیگردد که افرادی ار این خاندان نسبت به سیاست و حکومت در عربستان اعتراض کردند و در این مسیر با گروه دیگری از شاهزادگان و علماء برای سرنگونی حکومت آل فیصل متحد شدند. در اصل، آل جیلاوی معتقد بودند که بعد از ترور فیصل، نوبت آنها است که سمت پادشاهی سعودی را بر عهده گیرند. چهارمین خاندان درون آل سعود، آلکبیر نام دارد. اینان بر خلاف آل سدیری، آل ثنایان و آل جیلاوی که از نوادگان عبدالعزیز بودند، از نسل اولین عموزاده عبدالعزیز بنام سعود آل کبیر بودند. شاید به همین دلیل باشد که اصولاً شاهزادگان این خانواده هیچگاه در ردیف نامزدی برای سمت جانشینی پادشاه قرار نگرفتند. محمدبن سعود که نباید با محمدبن عبدالعزیز آل سعود اشتباه گرفته شود، از جمله شاهزادگانی محسوب می شود که از قبیله آل کبیر مورد احترام کل خاندان آل سعود است.

 

۲٫ رهبران مذهبی

علاوه بر خاندان آل سعود، یکی از نیروهای متنفذ و تاثیرگذار بر سیاست و حکومت در عربستان سعودی، علما یا رهبران مذهبی هستند. عربستان سعودی یکی از معدود کشورهایی است که رهبران مذهبی و علما تا به این اندازه در آن صاحب نقش هستند. رشد علما و رهبران مذهبی در عربستان سعودی بیشتر بدلیل آن است که یکی از کارکرد این علما مشروعیت دادن مذهبی به قوانین آل سعود است. با اینحال دامنه عملکرد علما بیشتر به مباحث مذهبی، قضاوت، وکالت، تدریس در حوزه های علمیه، و امامت نمازگزاران در مساجد محدود می شود. شورای علما در اصل نهادی است که در سال ۱۹۷۱ توسط فیصل و با هدف تبادل نظر و مشاوره منظم بین پادشاه و تشکیلات مذهبی ایجاد گردید.

 

۳٫ قبایل

قبایل از دیگر نیروهایی است که در ساخت قدرت در عربستان سعودی عنصر مهمی قلمداد میشوند. عربستان دارای هشت قبیله اصلی و حداقل پانزده قبیله فرعی است. قبایل نقش مهمی در تامین نیروهای گارد ملی ایفا میکنند. علاوه بر نقش آفرینی در ارتش، سران قبایل همچنان تصمیم گیرندگان اصلی در سطح محلی هستند و لذا دولت مرکزی ناچار است آنها را در تصمیم گیری ها سهیم کند و برای آنها در ساختار قدرت جایگاه خاصی قائل شود.

 

۴٫ بازرگانان

خانوادههای بازرگانان سنتگرا که داراییهای آنها با آل سعود نیز برابری میکند از دیگر گروههای ذینفوذ و تاثیرگذار بر سیاست و حکومت در عربستان هستند. در دوران طولانی سلطنت عبدالعزیز، خانواده سلطنتی در زمینه مسائل مالی، وابسته به حمایت خانواده های بازرگانی بودند. پس از تبدیل شدن نفت به یک منبع درآمد ثابت برای دولت، رابطه آل سعود و خانواده های بازرگان نیز تغییر کرد؛ زیرا آل سعود دیگر نیازی به حمایت مالی اقوام بازرگان نداشتند. با این وجود، خانواده هایی که به تقاضای آل سعود با دریافت وام پاسخ مثبت می دادند، بعنوان پاداش، برا ی بستن قراردادهای اقتصادی در اولویت قرار می گرفتند. در سال ۱۹۷۳ رشد و توسعه اقتصادی عربستان سعودی موجب ظهور طبقه جدیدی از بازرگانان شد که مورد مشورت قرار میگیرند و اعضای آنها در سمتهای دولتی همچون هیات وزیران و هیات نمایندگی سیاسی منصوب میشوند.

 

۵٫ تکنوکراتهای جدید

از دیگر گروههای مهم و ذینفوذ در عربستان سعودی طبقه جدید متخصصان و افراد حرفه ای هستند که بدلیل تغییرات اجتماعی ناشی از طرح های توسعه ای رشد کرده اند. اینان شامل نخبگان شهرنشین و تحصیلکرده غرب هستند که برخاسته از دو طبقه بازرگان و خانواده های پائین جامعه هستند. این طیف از نخبگان عمدتاً در پیشبرد برنامههای توسعه اقتصادی عربستان به کار گرفته میشوند و ورود آنها به عرصهی سیاست تنها در صورتی امکان پذیر است که التزام عملی به قوانین پادشاهی داشته باشند. متخصصان و افراد حرفه ای در عین حل یکی از مهمترین نیروهای تجدیدنظرطلب در عربستان محسوب می شوند. اینان به اشکال مختلف خواهان دگرگونی ساختاری در سیستم سیاسی موجود و تشکیل نهادهایی همچون پارلمان، قوه قضائیه بدون نظارت علما و نیز بازنگری در قوانین غیردمکراتیک شدهاند.

 

جنگ قدرت وآینده سیاسی

نزاع بر سر تقسیم قدرت به عنوان مسئلهای دیرینه در خاندان پادشاهی عربستان سعودی، همواره سلطنت سعودیها را به چالش طلبیده است. بطوریکه در صورت وقوع بحران پادشاهی در عربستان، دربار سعودی با چالشهای جدی که تهدید کنندهی قدرت آنان خواهد بود، مواجه خواهد شد. خاندان آل سعود از سال ۱۹۳۲ میلادی بر عربستان حکمرانی میکنند. ملک عبدالعزیز، به عنوان اولین پادشاه عربستان منشوری دارد که در آن آمده است: « تازمانی که پسران من زندهاند قدرت به نوههایم نخواهد رسید.» از این حیث برخلاف نظام های سلطنتی دیگر که قدرت از پدر به پسر می رسد، درخاندان سعودی قدرت به برادران پادشاه انتقال مییابد و به همین علت است که در این کشور قبیلهای، شاهزادهها با پادشاهان سعودی اختلاف سنی زیادی ندارند. بنابراین بافت قدرت در عربستان سعودی پیچیده است و این پیچیدگی همواره هوس رسیدن شاهزادگان سعودی به قدرت را تشدید کرده است. از زمان مرگ ملک عبدالعزیز موسس دولت آل سعود در سال ۱۹۵۳ تاکنون پنج پادشاه پس از وی قدرت را در این کشور در دست گرفته‌اند.

ریشه معضلات نظام سیاسی و اجتماعی عربستان تا حدود زیادی نشات گرفته از ساختارهای سیاسی فرهنگی و اجتماعی این سیستم است که در یک نگاه کلی به نظر میرسد نظام مذکور در نبردی ناامیدانه با این مشکلات ساختاری به سر می برد که به شکلی بنیان آن را تحلیل میبرد. نظام سعودی از آغاز پیدایش هیچگاه از یک نظام سیاسی مطلوب وکارآمد برخوردار نبوده است، به همین دلیل این رژیم هیچگاه رشد سیاسی متناسب با توانایی اقتصادی خود نداشته و پس از چند دهه از ظهور آن همچنان براساس سنتهای قبیلهای عمل مینماید. جنگ قدرت و نیز دیدگاهها و توانمندیهای نه چندان قوی رهبران سعودی هیچ گاه به این دولت اجازه نداده است که به اصلاح واقعی سیستم سیاسی خود بپردازد. این روند موجب ناکارآمدی وسیع در سیستم سیاسی این کشور شده که در شرایط بحرانی کنونی منطقه و جهان آثار خود را در زمینههای مختلف نشان میدهد. مهمترین چالش کنونی این کشور موضوع جانشینی است که براساس روند سنتی و قبیلهای این کشور در شرایط کنونی قرار گرفته و پادشاه و ولیعهد همچون گذشته هر دو در سنینی بالا قرار دارند. به نظر نمیرسد تلاشهای گذشتهی ملک عبدالله در تعیین شورای جانشینی نیز تاثیر زیادی در حل معضل داشته باشد.

پادشاه عربستان قبل از ترک کشور، شاهزاده سلطان بن عبدالعزیر آل سعود ولی‌عهد را که وی نیز بیش از هشتاد سال سن دارد به کشور فراخوانده تا در غیاب وی اداره امور کشور را به دست گیرد. ملک عبدالله که همواره به دلیل ترس و نگرانی از وقوع کودتا توسط برخی شاهزادگان آل سعود کم‌تر به خارج از کشور سفر می‌کند، به دلیل بیماری در آمریکا به سر می‌برد. خروج ملک عبدالله از این کشور و بازگشت شاهزاده سلطان بن عبدالعزیر آل سعود به عربستان بسیار مهم جلوه می‌کند. ترس و نگرانی ملک عبدالله از شاهزاده نایف بن عبدالعزیز آل سعود سبب شده است که پادشاه وی را در غیاب خود به عنوان جانشین معرفی نکرده، و ترجیح دهد ولیعهد بیمار را مسئول انجام امور قرار دهد. از رقبای اصلی شاهزاده نایف، که پشت پرده در حال تلاش برای رسیدن به قدرت هستند، می‌توان به شاهزاده بندر بن سلطان سفیر سابق عربستان در آمریکا و نیز شاهزاده مقرن بن عبدالعزیز رئیس سازمان اطلاعات و امنیت عربستان سعودی اشاره کرد. موضوع جانشینی درحالی به نبردی میان شاهزادگان تبدیل شده است که بدون وجود حق داوری مردم نمیتوان سرنوشت روشنی برای آن پیش بینی نمود. در حقیقت موقعیت کنونی نتیجه طبیعی زمامداری پی درپی شاهزادگان بدون کمترین نیاز برای مراجعه به افکار عمومی مردم و یا حتی اقناع آن میباشد. عربستان سعودی برای دهههای متوالی نتوانسته است فرمولی اقناع کننده برای جانشینی در قدرت سیاسی ارائه نماید که اگر نه مردم، لااقل شاهزادگان را بدان قانع نموده و هزینه های جنگ قدرت را کمتر نماید. نظام سنتی سعودی اکنون در ساده ترین نیاز خود که ایجاد نوعی ارتباط با افکار عمومی داخل کشور میباشد، دچار سردرگمی است. ریاض اینک در سختترین گذرگاههای زمانی، خود را مواجه با شدیدترین بحران های سیاسی و در بالاترین سطح در موضوع جانشینی میبیند.

 

نتیجه گیری

در این نوشتار تلاش شد تا با بررسی ساختار سیاسی و صاحبان قدرت در عربستان سعودی، به ارزیابی تحولات آتی در این کشور که قریب الوقوع است و آینده سیاسی این کشور را با تحولاتی مواجه خواهد کرد، بپردازیم. همانطور که گفته شد در عربستان، شورایی وجود دارد که افرادش را اعضای خاندان سلطنتی، علما و قبایل تشکیل می‌دهند. تصمیم‌گیری‌های مهم در آن به جای یک تفکر خاص، مبتنی بر اجماع است؛ قدرت پادشاه توسط قطب‌های دیگر خاندان تعدیل می‌شود. علمای دینی، تکنوکرات‌ها و فعالان تجاری نیز در تصمیم‌گیری‌ها نقش ایفا میکنند. سیستم اداره امور در عربستان به دلیل ماهیت بسته و سنتی خود، نمی تواند کارآمدی سیاسی لازم را داشته باشد، و حتی اگر تصمیمی جدی برای مشارکت مردم در امور وجود داشته باشد، طریق اجرای آن نیز با موانع و سدهای محکم سیاسی اجتماعی و فرهنگی روبرو است و دسترسی به زیرساخت های لازم در این زمینه ها به کار طولانی و جدی نیاز دارد. بطور کلی به نظر میرسد که سیستم سیاسی فعلی و دولتمردان کنونی توانایی اصلاح بنیادین در جامعه را نداشته باشند. نظام سعودی نه تنها در دهههای گذشته امکان و زیرساختهای مشارکت مردمی را فراهم نساخته، بلکه در شرایط متحول جهانی که هزینههای حکومت کردن به شکل سنتی را افزایش داده، نیز نتوانستهاند اصلاحات لازم را انجام دهد. درحال حاضر و در وضعیت متحول جهانی و منطقهای، این کشور نیاز به حمایت افکار عمومی و یاحداقل مشارکت محدود مردمی را احساس مینماید ولی خود را از امکان دست یافتن به آن محروم می بیند. با این اوصاف میتوان گفت که آینده سیاسی قدرت در عربستان با تحولاتی همراه خواهد بود که میتواند شرایط داخلی این کشور را به گونهای تغییر دهد که بر شرایط محیطی عربستان هم تاثیرگذار باشد.