گلوگاه انرژي جهان

تنگه هرمز گلوگاه انرژي جهان

تنگه هرمز گلوگاه انرژي جهان

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۵۷۳

بازدید دیروز

۲۸۲۹

بازدید ماه

۵۱۲۶

بازدید کل

۹۱۶۴۸۷۳

افراد آنلاین

۹۳

 

 گلوگاه انرژی جهان


انرژی- ترجمه وحیدرضا نعیمی:
بی‌ثباتی و منازعه در خاورمیانه در مقیاس محدودی وجود دارد اما هرگونه بحران داخلی یا منطقه‌ای که بر امنیت عرضه نفت از این منطقه به بازارهای جهانی تأثیر بگذارد، به‌سرعت تهدیدی برای صلح بین‌الملل قلمداد می‌شود جهان و به‌ويژه غرب در حقیقت زمانی درباره يك منازعه‌ در منطقه نگران‌تر می‌شود که عرضه نفت را تهدید یا در عمل مختل کند.

این رفتار از این اعتقاد تلویحی نشأت می‌گیرد که نفت خاورمیانه باید بین تولیدکنندگان و مصرف‌‌کنندگان آن «تقسیم» شود. نفت خاورمیانه برای اقتصاد کشورهای مصرف‌کننده نقش حیاتی، مهم و راهبردی دارد.

در حقیقت، اهمیت فعلی ژئوپلیتیک و راهبردی خاورمیانه عمدتا ناشي از وجود منابع نفت در آن است.

این منطقه دربرگیرنده بیشترین ذخایر ثابت‌شده نفت خام جهان-حدود 62‌درصد از کل ذخایر جهان در سال 2006- یا حدود 743میلیارد بشکه و نیز بالاترین نرخ ذخیره نسبت به تولید -80سال در برابر 40سال در سراسر جهان- است؛ از این رو، اهمیت فوق‌العاده منطقه در نظام بین‌الملل آشکار است.

نفت تولیدی خاورمیانه در سال 2006 حدودا به 31‌درصد مجموع نفت توليدي در جهان بالغ شد.

در این سال حدود نیمی از حجم تجارت جهانی نفت از این منطقه شکل گرفت. انتظار می‌رود خاورمیانه عنوان منبع بزرگ افزایش عرضه نفت را که از سال‌های دهه1940 در اختیار داشته است، حفظ کند.

در خاورمیانه تولیدکنندگان گاز بزرگی هستند که اگر تولیدات آنها قطع شود، تأثیر آن بر عرصه بین‌المللی قابل توجه خواهد بود. یک عامل سودمند منابع گاز عظیم منطقه در قیاس با تقاضای جاری و آتی است.

در ابتدای سال 2007، ذخایر گاز طبیعی منطقه 41‌درصد مجموع ذخایر جهان یا 73 هزار و 500میلیارد متر مکعب را تشکیل می‌داد که به‌تنهایی برای تأمین نیازهای فعلی جهان برای بیش از 25سال کافی است.

با این حال با توجه به قابلیت بالقوه عظیم خاورمیانه، هنوز فعالیت چندانی برای بهره‌برداری از ذخایر گاز طبیعی آن صورت نگرفته است.

نرخ ذخیره نسبت به تولید در سال 2006 نسبتا بسیار بالا بود و عرضه برای 200سال را تضمین می‌کرد درحالی‌که این برآورد برای ديگرکشورهای جهان 63سال است.

اما با اينكه نفت اهمیت ژئوپلیتیک و راهبردی فراوانی به خاورمیانه عطا کرده است، این منبع طبیعی چشم اسفندیار آن نیز به شمار می‌رود. هرگونه اختلاف یا منازعه ممکن است با حمله به صنعت نفت آغاز شود که همچنان ستون فقرات بسیاری از کشورهاي منطقه است.

برخی از بحران‌های اخیر در منطقه به تحديد عرضه نفت یا اخلال عملی در آن مربوط بوده است. حتی پس از جنگ‌های سال 1967 و 1973 با اسرائیل، اعراب از نفت به عنوان سلاح سیاسی استفاده کردند.

به علاوه، صنایع دیگری روی زمین و در دریا نیست که آسیب‌پذیرتر از صنعت نفت باشد و جهان منفعت بزرگی در این موضوع بسیار مهم دارد؛ امنیت عرضه نفت از خاورمیانه.

درحالی‌که تأسیسات تولید نفت در خاورمیانه در برابر حملات داخلی و بی‌ثباتی، بی‌دفاع هستند، 6مجرای آبی منطقه (کانال سوئز، تنگه هرمز، باب‌المندب و تیران و دو تنگه در ترکیه) و تمرکز انتقال نفت با کشتی از آنها، همواره با خطر مسدود شدن روبه‌رو بوده‌اند.

هنگامی هم که این خطر وجود نداشته است، نفتکش‌ها از هوا، زمین و دریا (از جمله با مین‌های شناور) در معرض خطر بوده‌اند و از این رو ایمنی آنها را نمی‌توان ضمانت کرد. در واقع خطوط کشتی‌رانی در سراسر مسیر آسیب‌پذیر هستند.

خط‌ لوله‌های نفتی که در خاورمیانه ساخته شده‌اند، عموما بر امنیت عرضه و صدور متمرکز بوده‌اند، نه هدف اقتصادی حمل‌ونقل ارزان‌تر نفت.

اما این هدف امنیتی از طریق خط لوله نفت محقق نشده است. ارزیابی سابقه تاریخی خط لوله‌های نفت در منطقه تا پایان سال 2006 نشان می‌دهد که در خلال 360 سالی که از سن مجموع خط لوله صادراتی بین‌المللی - با گذر از دست کم یک کشو - می‌گذرد، حدود 165 سال از پمپاژ واقعی یا حدود 46‌درصد این دوره ثبت شده است.

جالب توجه است که هر خط لوله صادرات بین‌المللی در منطقه دست‌کم یک بار بسته شده است. نرخ پمپاژ در خط لوله‌های صدور داخلی به 83‌درصد رسیده است؛ در نتیجه نرخ کلی پمپاژ به حدود 61‌درصد می‌رسد.

امنیت عرضه نفت از خاورمیانه بی‌ارتباط با وضعیت سیاسی آن نبوده است. این استدلال مبتنی بر این حقیقت است که بررسي سه جنگی که عراق در آن درگیر بود - در دهه1980، اوایل دهه1990 و 2003- نشان می‌دهد که آسیب‌پذیری تولید نفت و تأسیسات نفتی کمتر از آنی است که اغلب تصور می‌شود و تجربه این منازعات حاکی از آن است که انتقال نفت از طریق زمین یعنی با خط لوله در برابر حمله بسیار انعطاف‌پذیرتر از انتقال دریایی است؛ در نتیجه به دلیل متنوع شدن شیوه‌هاي انتقال نفت و با افزودن چند خط لوله دیگر، ممکن است به مرحله‌ای رسیده باشیم که صادرات نفت از منطقه «بسیار ایمن» به شمار آید.

در حقیقت به نظر می‌رسد خط لوله‌های بسیار اندکی بر اثر منازعات نظامی مسدود شده باشند. خط لوله‌های منطقه و تأسیسات نفتی روی زمین فقط در دفعات اندکی مورد حمله تروریستی یا هوایی مستقیم قرار گرفته‌اند. تا به حال، چندين بار خطوط انتقال نفت عربستان و عراق به دریای مدیترانه بر اثر اقدامات تروریستی و حملات هوایی به طور موقت قطع شده‌اند.

در سال‌های اولیه دهه1980، برخی بخش‌ها و تأسیسات تلمبه شبکه صدور نفت عراق در جریان جنگ آسیب دیدند.

اما به نظر می‌رسد این استدلال دلایل عمده بسته‌شدن بسیاری از خط لوله‌های صادراتی را در خاورمیانه در نظر نمی‌‌گیرد؛ یعنی منازعه‌های سیاسی در داخل کشورهای تولیدکننده یا کشورهای مسیر و اختلافات بین کشورها.

در حقیقت بسیاری از خط‌لوله‌هایی که از مرزهای کشورها می‌گذرند، به دلیل رقابت‌های سیاسی یا منازعه‌های منطقه‌ای آسیب دیده‌اند. خط لوله‌هایی که برای انتقال نفت عراق به مدیترانه ساخته شدند، این موضوع را نشان می‌دهند.

خط لوله‌ای که پیش از جنگ جهانی دوم به حیفا ساخته شده بود، در سال 1948 و در نتیجه نخستین منازعه اعراب و اسرائیل بسته شد، در حالی که خط لوله‌هایی که به طرابلس در لبنان و بانیاس در سوریه می‌رسند، بارها در نتیجه دشمنی عراق و سوریه مسدود شدند.

بر اثر جنگ کویت در سال‌های 91-1990، خط لوله‌ای که به ساحل غربي عربستان منتهی می‌شد، در ماه آگوست سال 1990 بسته شد. خط لوله‌هایی که نفت عراق را از ترکیه به جیحان در کرانه دریای مدیترانه می‌رساندند، تا سال 1996 بسته بودند.

درست است که چند دهه ساختن خط لوله و پایانه صادراتی باعث تنوع در مسیرهای صدور نفت و گاز خاورمیانه و کاهش چشمگیر آسیب‌پذیری آنها شده است، اما تهدیدهای اختلال سیاسی در تولید یا در کشورهای مسیر گذار و نیز منازعه‌های بین کشورها یا مخاصمات نظامی و نیز عناصر متعدد بی‌ثباتی در منطقه وجود دارد.

این وضعیت در زمانی به وجود آمده که حملات تروریستی افزایش یافته و کشورهای منطقه به موشک‌های دوربرد مجهز شده‌اند. این امر باعث شده است كه توازن نظامی به هم بخورد و باعث بازنگری در وضعیت امنیتی منطقه شود.

با توجه به اينكه کشورهای تولیدکننده در خاورمیانه عمدتا با فروش منابع هیدروکربن خود زندگی می‌کنند و مجبور به فروش آن هستند و درآمد ناشی از توليد نفت بخشی مهم از درآمد کشورهای مسیر گذر است، می‌توان استدلال کرد که خطر اختلال دائمی یا مداوم در عرضه نفت از این منطقه در نتیجه «عامل تثبیت‌کننده اتکای متقابل» اندک است.

با این حال، تاریخ متلاطم این منطقه نشانی از ثبات ندارد. هر کشوری و هر موضوعی می‌تواند صحنه و دستاویز منازعه شود. این امر سبب می‌شود نتیجه‌گیری کنیم که یکی از بزرگ‌ترین تهدیدها نسبت به ثبات بازار نفت در سال‌های آتی همچنان امکان بروز منازعه و اختلاف در خاورمیانه است.

متاسفانه هنوز کسانی هستند که معتقدند – از آنجایی که به نظر می‌رسد ایالات متحده آماده است به عنوان پلیس خاورمیانه عمل کند – منازعه‌های آتی را می‌توان در حد منطقه‌ای محدود كرد و تهدیدهاي منجر به بی‌ثباتی را از بین برد. اما این رویکرد ساده‌انگارانه به ثبات منطقه، نشان‌دهنده فهم نادرست از دینامیک منازعه در منطقه است که نهایتا می‌تواند به آثار معکوس منجر شود.

به همین شکل، کسانی نیز هستند که معتقدند صلح نهایی بین اعراب و اسرائیل تمام مشکلات خاورمیانه را به پایان می‌رساند. شاید این تلقی، ناشی از این حقیقت باشد که منازعه عربی-اسرائیلی بربخش اعظم مباحثه کلی درباره تحولات منطقه در خلال 6سال گذشته سایه افکنده است.

با این حال، چنین صلحی که مطمئنا تلقی از مخاطره سیاسی را در این منطقه تغییر خواهد داد، نخواهد توانست تمام عوامل منازعه و بی‌ثباتی را که باعث تداوم تلاطم سیاسی می‌شوند، از بین ببرد. متاسفانه توجه اندکی به عواملی شده است که چشمگیر نبوده یا ارزش خبری نداشته یا حتی اطلاعات اندکی درباره آنها وجود داشته است.

برخی از این عوامل بالقوه بی‌ثباتی و منازعه در خاورمیانه قریب‌الوقوع است اما برخی دیگر ذاتی و تاریخی، نهفته، بالقوه و داخلی یا بین کشورها هستند.

این عوامل به طور کلی قابل مقایسه است و شامل ماهیت خودکامه حکومت‌ها و کشمکش برای کسب قدرت، اختلاف‌های ایدئولوژیک بین کشورها، مقابله‌های نظامی و نژاد، جاه‌طلبی و ساختار نیروهای مسلح، اقلیت‌های فرقه‌ای و رقابت مذهبی، نبود تجانس نژادی و اقلیت‌ها، اختلاف‌های مرزی، نابرابری از نظر توسعه اقتصادی، آثار اجتماعی محدودیت‌های اقتصادی، تفاوت در سیاست‌های نفتی، کشمکش بر سر آب، انفجار جمعیت، نابرابری از نظر رشد جمعیت و نابسامانی‌های ناشی از مهاجرت نیروی کار خارجی و مهاجرت داخلی است. این عوامل عموما به هم مرتبط و وابسته هستند.

بسیاری افراد امیدوارند همان جو مسالمت‌آمیزی که پس از جنگ جهانی دوم و پس از چند قرن متمادی جنگ، نزاع و اختلاف در اروپای غربی حکمفرما شد، در خاورمیانه به وجود آید. با این حال به نظر می‌رسد بسیاری از عوامل زیربنایی بی‌ثباتی و منازعه در منطقه تقویت شده است.

این امر نشان‌دهنده محیط سیاسی جدیدی است که در آن تهدیدهای اصلی جای خود را به نگرانی‌های نه‌چندان حیاتی داده است.

کاهش تهدیدهای منطقه‌ای مانند تهدید اسرائیل نیاز به همبستگی منطقه‌ای و وحدت ملی را کاهش داده و سبب شده است تا دولت‌ها و جوامع احساس کنند می‌توانند ادعاهای سابق را پیگیری کنند. اما بروز بسیاری از عوامل زیربنایی بی‌ثباتی و منازعه در منطقه به‌علاوه نشان‌دهنده اختلاف‌های بسیار عمیق‌تر در منطقه‌ای است که یکدست نیست و عناصر تفرقه‌انداز بسیاری در آن وجود دارد (اختلاف‌های قبیله‌ای و خاندانی را مشاهده کنید که گاه ملاحظات مربوط به ‌منابع طبیعی و دشمنی‌های تاریخی و فرهنگی به آنها می‌افزاید).

این قبیل عوامل منازعه و بی‌ثباتی، تهدیدهای مشخصی نسبت به صلح نیستند و در واقع زمینه ابهام نسبت به آینده هستند.

ممکن است این عوامل نهفته بمانند یا به تأخیر بیفتند اما همواره این قابلیت را دارند که در شرایط مناسب به صورت عوامل تسریع‌کننده منازعه ظاهر شوند.

بی‌ثباتی و ناآرامی می‌تواند هر زمان و هر جایی در این منطقه و صرف‌‌نظر از آنچه قبلا اتفاق افتاده است، پدیدار شود و باعث زنجیره واکنش به منازعه شود.

چنین زنجیر‌ه‌ای که بر اثر عناصر عینی و محسوس ایجاد می‌شود، طبیعتا غیرقابل پیش‌بینی است.

این زنجیره ممکن است بر اثر منازعه بین کشورها یا بی‌ثباتی داخلی و دگرگونی در یک کشور آغاز شود و ابعاد اصطکاک گسترش یابد و کشورهای دیگر در آن گرفتار شوند. اینکه چنین زنجیره‌ای چگونه آغاز و چقدر گسترده می‌شود، هنوز معلوم نیست.

این تهدیدها واقعی هستند و ماهیت غیرقابل پیش‌بینی و متنوع آنها کار مقابله با آنها را دشوارتر می‌کند، پس باید به روشی جامع با آنها برخورد کرد اما حقیقت اين است که راه حل ساده‌ای وجود ندارد.

اگر از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم، اگر خواسته‌های ملی مشروع و ضرورت‌های توسعه اقتصادی را نادیده بگیریم، صحبت کردن از ثبات خاورمیانه آرزویی دست‌نیافتنی بیش نیست؛ بنابراین نرخ‌های بازار در درازمدت که بازتاب ارزش واقعی اقتصادی منابع این کشورهاست، کسری بودجه کمتر، سرمایه‌گذاری بیشتر، رفاه مشترک بیشتر، افزایش طرح‌های اقتصادی و کاهش بودجه نظامی و نیز گسترش دموکراسی و همکاری منطقه‌ای و کاهش مداخله خارجی باعث ایجاد چرخه بهبود در منطقه خواهد شد.

اگر خاورمیانه بتواند وارد این چرخه بهبود شود و اجازه دهد انرژی و صلح در جهت تقویت یکدیگر کار کنند، این منطقه وارد عصری جدید خواهد شد. در این صورت، خاورمیانه خواهد توانست توان بالقوه اقتصادی خود را محقق کند و جهان نیز از بزرگ‌ترین دارایی منطقه پس از مردم آن یعنی نفت و گاز بهره‌مند خواهد شد.