ايراني زبانان اران، گذشته و آينده
دكتر داريوش افروز اردبيلي
سرزمين اران (آلبانياي قفقاز) كه طي سدههاي دراز از كانونهاي درخشش فرهنگ ايراني و زبان فارسي بود ـ گواه اين سخن، سرايندگان نامدار برخاسته از اين سرزمين، همچون نظامي گنجهاي، مهستي گنجهاي، فلكي شرواني، مجيرالدين بيلقاني، ناقوان قرهباغي (خورشيد خانم). هند و شاه نخجواني و بسياري ديگر است.(1)ـ در پي چيرگي تيرههاي ترك زبان و سپس روسيهي تزاري و آنگاه اتحاد شوروي، نخست شاهد گويشهاي فارسي از زبان گفتاري باشندگان اين سرزمين و سپس حذف فارسي از زبان نوشتاري آنان و در پايان كوشش براي استحالهي تيرههاي ايراني زبان (همچون تاتها و تالشيان و كردان) در مردم ترك زبان اران بوده است.
در دوران روسيهي تزاري و سپس اتحاد شوروي، از جمله سياستهاي اصلي فرهنگي آنان، پيكار همه سويه با زبان فارسي و كوشش براي برانداختن اين زبان، از پهنهي فرهنگ و دانش در قفقاز و ورازرود رود (ماوراء الهز) بود. پس از استقلال جمهوري اران با نام ساختگي «جمهوري آذربايجان»، سردمداران باكو، بر جاي روسي گرداني پيشين، تركي گرايي و تركي گرداني را آرمان خود نهاده و فارسي ستيزي و دشمني با نمادهاي فرهنگ ايراني را در پوششي ديگر پي گرفتند.
برپايهي پژوهشهاي زبان شناسان و تاريخدانان ميدانيم كه در گذشته، زبان مردم آذربايجان «آذري» و زبان مردم اران «اراني» بوده است كه هر دو از خانوادهي زبانهاي ايراني هستند. در پي رخدادهاي تاريخي، زبان تركي جاي زبانهاي نامبرده را گرفت. اما، اين زبانها، چه در آذربايجان و چه در اران، در برخي جاها، زندگي نيمهجان خود را، با نام زبان تاتي پي گرفتهاند.(2)
در بخشهاي خيزين، سيازان، دوهچي، قوناق كند، قوبا(قبه)، سترسه، اسماعيل لي، بالاخاني، سوراخاني، كيلور، صابونچي، مشتقي (مشهدي تقي؟) و نيز، شبه جزيرة آبشوران، افراد تاتي زبان بسياري زندگي ميكنند. بسياري از نامهاي سرزمينهاي تاتي زبان، فارسي و ايراني است؛ براي نمونه نام روستاهاي چهره زمين، گل يخ، ريزآور، خيزي، فندقان، تودار، گيلان آوا، گل يازي، افروجه (=آب فرو جسته؛ زيرا در نزديكي روستا آبشاري هست.)، گنداب، زيبه، چراغ، گيرهسنگ، رنگيدار، دوراهي، گرميان، خروشه، زيرتنگه، خانقاه، پوستِ قاسم، ... (3)
جز تاتي زبانان، گروههاي ديگراز ايراني زبانان، در جمهوري اران به سر ميبرند؛ لاهيجها ـ كه در گذشتة دور، از لاهيجان به اران كوچيدهاند ـ در بخشي به نام لاهيج به سر ميبرند و به گويش لاهيجي گفتگو ميكنند. گروههاي پراكندهاي از كردان، در اران به سر ميبرند. تالشيان نيز ـ كه در پي عهد نامههاي گلستان و تركمانچاي، سرزمينشان از ايران جدا شد ـ در شهرهايي مانند لنگران، جوند، موسيلي، آستاراي جدا شده از ايران و ورگه دوران به سر ميبرند.(3)
آن چه كه در نگاه نخست دريافته ميشود، اين كه گردانندگان سياست و فرهنگ جمهوري اران، (آذربايجان) ايراني زبانان را از آغازين روزهاي استقلال نا ديده انگاشتهاند؛ گو اين كه پيش از استقلال نيز همچنان بود؛ اما، پس از استقلال اران، ايـن رونـد شدت بيشتري يافته است. بـراي نمونـه، در جايي كه آمـار تالشيان اران در سـال 1368 خ (1989 م) پانصد هزار تن برآورد ميشود (3) در آمار رسمي 1369 خ (ژانويه 1991 م) اين شمار به 169/21 تن كاهش داده ميشود (4) و اندكي پس از آن، حتي يكي از مسئولان سرشماري جمهوري اران پا فراتر نهاده و ميگويد: «زماني بود كه تالشيها وجود داشتند؛ ولي حالا ديگر وجود ندارند؛ آنها مستحيل و ادغام شدهاند.» (3)
كردان نيز، سرنوشتي همانند برادران تالشي خود دارند. آمار غير رسمي، كردان جمهوري اران را 000/250 تن (دويست و پنجاه هزار تن) برآورد ميكند؛ (3) اما، آمار رسمي 1369 خ، شمار كردان را به 226/12تن كاهش ميدهد (4) و اندكي پس از آن گفته ميشود در اران كردي وجود ندارد و پيگيريهاي كردان نيز راه به جايي نميبرد.(3)
ايراني زبانان اران، چه در دورهي روسيهي تزاري و شوروي و چه پس از استقلال اران، همواره از داشتن خط و كتابت، بيبهره بودهاند؛ هرگز به زبان مادري تحصيل نداشتهاند و ناگزير به روسي يا تركي تحصيل كردهاند. تركي بودن زبان بسياري از شبكههاي تلويزيوني و راديويي و تقريبا همهي مطبوعات و كتابها، آميختگي با تركي زبانان و پيروي فرهنگي از آنان، نبود نوشتههاي مكتوب به زبان مادري و بسياري دلايلهاي ديگر باعث شده است از شمار ايراني زبانان و نيروي زبانهاي باستانيشان بسيار كاسته و سرزمينهاي زير سيطرهشان خردتر شود.(3)
ايراني زبانان اران، هنوز دلبستگي به زادبوم كهن خود را فراموش نكردهاند؛ چنانكه پس از استقلال اران، تالشيان خواهان جدايي از اران و پيوستن به ايران بودند كه بعدها، به دليلهايي اين اشتياق فروكش كرد.
ايران پس از استقلال اران، پيوندهاي نزديك با آن جمهوري داشته و به كارهاي بسيار از جمله «مشاركت در برگزاري مراسم اعياد اسلامي و مراسم وفات ائمه و مشاركت در مراسم تعزيه و نوحهخواني و احسان طعام در ماه محرم و شبهاي جمعه پس از دعاي كميل در مسجد تازه پير، تاسيس مركز بزرگ اسلامي در جمهوري آذربايجان! توسط سازمان تبليغات اسلامي، احداث و تكميل مسجد در نخجوان از سوي بنياد مستضعفان، اعزام حجاج آذربايجاني! به مكه با پرداخت 75% هزينة سفر آنان، تاسيس كميته امداد امام خميني شاخه باكو براي كمك به مستمندان اراني» دست زده است.(5)
جاي آن است كه نهادهاي مسئول در دولت ايران در كنار چنين كارهايي و در راستاي سياستهاي فرهنگي، از يك سو، از حق ايراني زبانان اران، براي دانش اندوزي به زبان مادري دفاع كنند و از ديگر سو، امكانات و نهادهاي بايسته را براي اين كار فراهم نمايند و هم زمان، بنگاههاي فرهنگي و زبان شناسي كشورمان به پژوهشهاي گسترده درباره پيشينه و ويژگيهاي دستوري و آوايي و زبانشناسي اين زبانهاي باستاني دست بزنند و نگذارتد اين جزيرههاي زباني كه از پايگاههاي فرهنگي ارزشمند ما در اران هستند، با سيلابهاي ماهوارهاي و تلويزيوني شسته شوند و از ميان بروند. از ياد نبريم كه تا چند ده سال گذشته، اكثريت مردم بحرين به فارسي سخن ميگفتند و اكنون در سايهي سهلانگاريهاي ما، به گفتهي دوستي ـ كه به اين كشور رفته بود ـ فارسي در بحرين كمابيش نابود شده است و بدانيم كه در كانادا ـ كه بخشي از مردم آن فرانسوي زبان هستند ـ در سايهي كوششهاي بيامان ژنرال دوگل، زبان فرانسوي در كنار زبان انگليسي رسميت يافته است.
نكتهي ديگر اين كه، بركامهي سمپاشيهاي پان تركسيتهاي اران، مردم اران دلبستگي گذشتهي خود به شاهنامه و سرودههاي سعدي و حافظ و ... را اندك اندك به ياد ميآورند و آموزشگاههايي را كه در آنها الفباي فارسي و زبان فارسي آموزش داده ميشود، به خوبي پيشواز ميكنند؛ جاي آن است اين رويداد به مروا گرفته شود و با فرستادن استادان دانشمند و داير كردن آموزشگاههاي هر چه گستردهتر و مجهزتر فارسي، پيوندهاي دير پاي گذشته، از نو استواري يابد.
17/10/1384 خ
منبعها
1. سرايندگان شعر فارسي در قفقاز ـ عزيز دولت آبادي ـ موقوفات دكتر محمود افشار يزدي ـ 1370
2. آذري يا زبان باستان آذربايگان ـ سيد احمد كسروي ـ فردوس ـ 1379
3. اران، از دوران باستان تا آغاز عهد مغول ـ دكتر عنايت الله رضا ـ مركز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ـ 1380 ـ صص 538 تا 542 و 157 تا 159
4. جمهوري آذربايجان ـ گردآوري و تنظيم: بهناز اسدي كيا ـ موسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه ـ 1374 ـ صص 21 تا 23
5. همان ـ صص 131 و 132 و 136