پيشينه، زبان و فرهنگ آذربايجان از زبان خودي و بيگانه
يحيي خانمحمد آذري
ز عشــق آذر آبــادگـانــم آن آتـش
نهان ز سينه و در هر نفس شرر ريز است
چسان نسوزم و آتش به خشك و تر نزنم
كه در قلمرو زرتشت حـرف چنگيز است
عارف قزويني
سرزمين آذربايجان از ديرباز حوادثي تلخ و شيرين فراروي تاريخ خود داشته است. گاه حملهي مغول را خنثي كرده و زماني ايلغار عثمانيان را، روزگاري هجوم روسهاي تزاري را از سر گذرانده، و روزي ديگر با همت والاي مردم غيرتمند و غيورش نهضت مشروطيت را پديد آورده و زماني نيز به نيرنگ كجانديشان گرفتار آمده، اما در اين فراز و فرود هميشه استوار و سرافراز از موج خيز حوادث با افتخار و احتشام سربرآورده است.
زبان محاورهاي آذربايجانيان و تاريخ مردم آن ديار هماره محل برخورد آراء و عقايد دانشمندان شرق و غرب بوده است. با وجود انجام تحقيقات دقيق علمي در زمينه زبانشناسي و تاريخ آن سرزمين و ارائه نظريات متقن از سوي پژوهشگران ايراني، اروپايي و عرب، هنوز هم مناقشهي حق و باطل ادامه دارد. در ايرانِ ما، چند تنِ كم شمار در پي قلب و غش حقايق تاريخي و تخريب ذهنيات مردم ساده انديش، عليالخصوص فريب جوانان روشن ضمير ايراناند. اينان براي نيل به اميال و اهداف خود، از دست يازيدن به انواع ترفند و حيل فروگذاري نميكنند و آنچه را كه طي ساليان دراز در مكتب «يولداشها» فرا گرفتهاند، امروز در قالب نطق و خطابه و رساله و كتابهاي قطور عرضه و منتشر ميكنند. حضرات در ظاهر امر متظاهر به دلسوزي براي مردم آذربايجاناند و ميكوشند چنين بنمايانند كه گويا فارسها در درازناي تاريخ، زبان، فرهنگ، قوميت و هويت آذربايجانيان را به طاق نسيان كوبيده و ميكوشند منابع تاريخي و ميراث گرانسنگ باستاني آن را معدوم و كتمان كنند. اما با تاسف بسيار، اينان در باطن نيت شوم جدايي آذربايجان از ايران و الحاق دو سوي شمال و جنوب رود ارس به يكديگر و نهايتا ايجاد فدراسيون آذربايجان بزرگ را در سر ميپرورانند.
بيهيچ ترديد، هدف غايي اينان دانسته يا ندانسته آب به آسياب دشمن ريختن و اجراي منويات پان تركيستهايي است كه همواره سر در كمين دارند تا رويدادي مناسب در منطقه پديد آيد و اينان بار ديگر به تكافو افتند. چون در اين نوشتار پرداختن به اين مبحث مورد نظر نيست، به همين اشاره اكتفا ميكنيم و ادامه آن را به فرصتي ديگر ميسپاريم.
درباره نام و زبان و تاريخ مردم آذربايجان گفتني بسيار است و همانطور كه پيشتر اشاره كرديم، دانشمندان از ابتداي طرح مسئله كه سابقهي تاريخي آن به سدههاي اوليه اسلام ميرسد، مطالعاتي عميق و رسا در اين باره انجام داده و نتايج حاصل را بيكم و كاست ابراز نموده و كتابها پرداختهاند.
اكنون با عنايت به شرايط كنوني و فعاليت شديد و پيگير نيروي مقابل در داخل و خارج كشور، تكرار مكرر نظريات مثبت دانشمندان ضرور مينمايد. زيرا افراد و جريانهاي فرصتطلب از موقعيت پديد آمده (استقلال كشورهاي منطقه قفقاز و آسياي ميانه، تاسيس جمهوري اسلامي در ايران، ايجاد كرسي زبان تركي در دانشگاهها، تامين منابع مالي و فراهم آوردن امكانات از سوي كشورهاي ذينفع)، به خوبي بهرهبرداري كرده، كمر به ايجاد خلل در اركان فرهنگ و تاريخ، به ويژه گسستگي در تار و پود جامعه آذري زبان بستهاند و با سوء استفاده از شرايط حاكم بر منطقه و كشور، مجدانه در پي تاريخسازي، قلب ماهيت و تغيير هويت ايرانيان متكلم به زبان محاورهاي امروزين مردم آذربايجان، ميكوشند كه ذهن مردم اين خطه را با سلاح وهم و تزوير بپرورانند. در اين شرايط است كه وظيفه حكم ميكند هر آذربايجاني آزاده و هر ايراني آگاه و فرهيخته، خاموش ننشيند و توش و توان و دانش مقدور خود را به كار بندد و در رابطه با آذربايجان و مسايل تاريخي آن، به روشنگري اذهان جوانان ميهندوست اهتمام ورزد.
يكي از موضوعات با اهميت كه لازم است پيش از هر عنوان ديگر بدان بپردازيم، همانا ريشهي تاريخي نام آذربايجان و چگونگي پيدايش آن است. مدتي قريب به 2500 سال است كه اين نام به قسمت بزرگي در شمال غرب ايران اطلاق ميشود، اين نام را مورخان، در آثار خود، به اشكال گونهگون قيد كردهاند كه پارهاي از آنها جنبهي تاريخسازي و خيالپردازي دارد كه در پايان به چند نمونه از آن اشاره خواهيم كرد.
شادروان احمد كسروي تبريزي نخستين پژوهشگر است كه در زمان خود با وجود قلت منابع و عدم دسترسي به مطالب و مآخذ لازم براي پي بردن به تاريخ مردم آذربايجان، براي تحقق پيرامون اين رشته گام برداشت. وي براي اولين بار موضوع را به شيوهي علمي تجزيه و تحليل و ريشهيابي كرده، يافتههاي خود را به صورت دفترچهاي (بقول خودش). با نام «آذري يا زبان باستان آذربايگان» منتشر كرد و ديري نپاييد كه از جانب مراجع علمي و مراكز فرهنگي داخل و خارج كشور مورد تاييد و استقبال قرار گرفت. او خود در اين باره ميگويد:
«نخست دوست دانشمند ما آقاي محمد احمدي گفتاري به انگليسي در پيرامون آن در روزنامهي The Times of Mesopotamia نوشته سپس همو دفتر را به انجمن آسيايي لندن The Royal Asiatic Soeiety كه خود از اندامهاي آن بودند پيشنهاد كردند و انجمن، ارجشناسي نموده و شرقشناسي دانشمند به نام سردنيسراس آن را با اندك كوتاهي به انگليسي ترجمه و در مهنامهي انجمن به چاپ رساندند. سپس نيز ايرانشناس روسي ميلر آن را به بررسي آورده و چاپ كردند.
بدينسان دفترچه در زمان اندكي در ميان شرقشناسان اروپا شناخته گرديد و پندارهاي نابجايي كه بسياري از ايشان درباره زبان و مردم آذربايجان داشتند از ميان رفت و نام آذري به معني درست آن در نگارشها به كار رفت، و از همان هنگام موجب پيوستگي ميان من و دانشمندان اروپا گرديد...»
(زبان فارسي در آذربايجان- از انتشارات موقوفات افشار، ص 22)
كسروي در سال 1304 خورشيدي مطابق با 1926 ميلادي كتاب خود را در تهران منتشر كرد و دقيقاً در همان زمان در خارج از ايران كنفرانسي تشكيل شد كه در آن پروفسور مركورات Dr.L.Merquart خاورشناس آلماني دربارهي، «تاريخ و نژاد آذربايجان» سخنراني كرد. آيا نميتوانيم احتمال دهيم كه تقارن تاريخ انتشار كتاب كسروي با زمان برپايي كنفرانس مزبور و موضوع سخنراني پروفسور مرتبط باشد. كسروي دربارهي نام آذربايجان و تطور تاريخي آن مينويسد:
«در زمان اسكندر پيشآمدي در آذربايجان بوده كه نشان نيكي از زبان آنجا بدست داده، و آن خود نام (آذربايجان) است. چنانچه گفتيم اينجا را (ماد خرد) ناميدندي. ولي چون اسكندر به ايران درآمد و به همه جا دست يافت در آذربايجان (آتورپات) نامي از بوميان برخاسته آنجا را نگه داشت، و چون او تا ميزيست فرمانروا ميبود از اينجا سرزمين به نام (آتورپاتگان) ناميده شد و همان كلمه است كه كم كم (آذربايجان) گرديده، و ما ميدانيم كه خاندان آتورپات تا چند سال آن فرمانروايي را نگه ميداشتند و در زمان سلوكيان و اشكانيان برپا ميبودند.»
مولف در ادامه مينويسد:
«اگرچه به اين نام آذربايجان نيز دست بردهاند و در برهان قاطع و ديگر كتابها سخناني دربارهي معني آن توان پيدا كرد، ليكن اينها همه عاميانه است و در بازار دانش ارجي به آنها نتوان نهاد. بيگمان (آذربايجان) نام ايراني است و ما معني آن را بارها باز نمودهايم.»
(آذري يا زبان باستان آذربايگان، احمد كسروي، ص 8)
زنده ياد استاد ابراهيمپور داود در بخش دوم يسنا آورده است:
«شك نيست كه سرزمين آذربايجان بنام شهرياراني كه در آنجا از روزگار اسكندر فرمانروايي داشتند، بازخوانده شده است. آترپات از نامهاي بسيار رايج ايران باستان بوده است. اين نام از دو جزء درآميخته از (آتر = آذر) و پات Pata كه اسم مفعول است از مصدر (پا- Pa) كه در اوستا و پارسي باستان به معني نگاه داشتن و پاس داشتن و پناه دادن بسيار بكار رفته است. همين واژه است كه در پارسي پاييدن شده است. جزء (كان) كه به نام سرزمين پيوسته: آتورپاتكان (معرب آن آذربايجان)، همان است كه در بسياري از نامهاي سرزمينهاي ديگر ايران هم ديده ميشود، از آنهاست: گلپايگان (كلبادگان = گرباذگان معرب آن جربادمان = جرباذقان)». در فروردين يشت پارهي 102 (آترپات)، كه يكي از پاكان و پارسايان است با چند تن از پارسايان ديگر كه نامهاي همهي آنان با واژه (آذر) درآميخته ياد گرديدهاند.
«يكي از اين ناموران كه نامش جاوداني گرديده و بخشي از ميهن ما بدو بازخوانده شده، آتروپات همزمان داريوش سوم شاهنشاه هخامنشي (336- 330 پيش از ميلاد مسيح است). او از ماد و از سپهبدان بود، در جنگ اسكندر، سرداريِ گروهي از لشكريان سرزمينهاي ماد را داشته است»
(يسنا، تفسير ابراهيم پورداود، تهران 1380، صص 131- 130)
آن فقيد در يشتها اشاره ميكند:
«Aterepata كه در پهلوي آترپات و در پارسي آذرباد شده. بزرگترين ايالت ايران، آذربايجان ميهن اصلي پيامبر ايراني، زرتشت نيز از همين ريشه است.»
(همانجا، ص 178)
«در فروردين يشت بخش 102 به يك سلسه اسماء خاص مقدس پارسايان برميخوريم، از آن جمله است آترپات (Aterpat) كه در پهلوي آترپات (Atropat) و در فارسي آذرباد شده است، بزرگترين و مهمترين ايالت ايران، آذربايجان، وطن اصلي پيغمبر ايران، حضرت زرتشت است كه صاحب همين اسم ميباشد. آترپاته، به قول مورخين يوناني آتروپاتس سلسلهي خشتر پاون (ساتراپ) كه پيش از اسكندر مقدوني (ماكدوني) و بعد از او نيز در آنجا حكمراني داشته و اسم خود را به قلمرو امارات خويش داده آترپاتكان Aterpatekan (آذربايجان) ناميدهاند».
(يشتها، پورداود، تهران 1380، ج 1، ص 507)
علامه علياكبر دهخدا مينويسد:
«گويند اين كلمه از آترپاتوس نام يكي از سرداران اسكندر مأخوذ است. صاحب معجمالبلدان و عدهاي ديگر كه قبلاً ياد كرديم گفتهاند: لفظ آذر به معني آتش و پادگان يا بايگان به معني حافظ و خازن است و معني مجموع اين دو الفاظ حافظالنار يا حافظ بيتالنار ميباشد.
(لغتنامه)
ابن مقفع (عبدالله 106- 142 ه ق) نويسندهي ايراني و مترجم چيرهدست در اين باره ميگويد:
«آذربايجان بنام آذربازبن، ايران بن اسود بن نوح عليهالسلام و به روايت ديگر آذرباذبن بيوُراَسف ناميده شده است. در پهلوي آذر = آتش و بايگان = حافظ و خازن به كار ميرود و از تركيب آن دو مفهوم بيتالنار يا خازنالنار حاصل ميگردد. در دنبال اين تعبير ميگويد: مردم آذربايجان را گويشي است كه آن را (آذريه) خوانند و جز از خودشان كسي آن را درنمييابد».
(يسنا، فقرهي (آتورپاتكان)، تهران 1380، ص 129)
دكتر عباس زرياب خويي مينويسد:
«آذربايجان از نام ‹آتروپات› (در يوناني Atropates) مشتق است. آتروپات نام سردار ايراني بود كه در جنگ ميان داريوش سوم آخرين پادشاه هخامنشي و اسكندر مقدوني در ‹گاوگامل› (گوگامل) در سپاه ايران فرمانده مادها بوده است».
(دائرهالمعارف بزرگ اسلامي، ج1، ص 194)
گرچه سخن به درازا كشيد و نظرات ديگر سخنوران ايران و عرب، در اين باب، ناگفته ماند، معالوصف به نام و آثار چند تن از آنان اشاره ميكنيم، باشد كه مورد عنايت و مطالعهي علاقمندان قرار گيرد.
متقدمين: ابوسحاق ابراهيم اصطخري (مسالك الممالك)، ابوعبدالله احمد مقدسي (احسن التقاسيم في معرفته الاقاليم)، حمدالله مستوفي (نزهته القلوب)، ياقوت حموي (معجم البلدان)، ابن حوقل (سفرنامه ابن حوقل، ايران در صوره الارض).
متاخرين: دكتر جواد مسشكور (نظري به تاريخ آذربايجان)، عبدالعلي كارنگ (تاريخ تبريز) و (تاتي و هزني)، يحيي ذكاء (جستارهايي درباره زبان مردم آذربايگان)، دكتر محمد امين رياحي (زبان و ادب فارسي در قلمرو عثماني)، نادر پيماني (تاريخ آذربايجان يا آتورپاتكان در آيينهي زمان)، رحيم رئيس نيا (آذربايجان در سير تاريخ ايران) و سايرين.
اكنون به نظريه چند تن از مستشرقين به اختصار اشاره ميكنيم، نه از باب بخشيدن اعتبار به نوشتار خود، آن چنان كه در گذشته نويسندگان و پژوهشگرانمان ميكردند، بلكه من باب آگاهي از عقيدهي آنان.
استرابو جغرافينويس يوناني ماد يا مديا را به دو حصه تقسيم ميكند. حصهي نخست ماد بزرگ شامل همدان (هكمتانه)، تختگاه شاهنشاهي هخامنشيان كشور ماد، كرمانشاهان، اصفهان، قزوين و ري، و حصه ثاني ماد كوچك يا ماد آتروپات.
(دائرهالمعارف جمهوري آذربايجان، ج 1. ص 478)
او در كتاب خود در دورهي اشكاني (نزديك به تاريخ مسيح) مينويسد:
«چون دوران شهرياري هخامنشيان به پايان رسيد، اسكندر مقدوني به ايران دست يازيد، سرداري به نام آتورپات در آذربايگان برخاست و آن سرزمين را كه بخشي از خاك مادان بود، مردم او را به پادشاهي برگزيدند و او خود را مستقل ساخت»
(تبريز و پيرامون، نگارش شفيع جوادي، تبريز، ص 49).
پروفسور مركورات Merkuart خاورشناس آلماني به سال 1926 (1304 ش) در كنفرانسي كه درباره (تاريخ و نژاد آذربايجان) ايراد نمود عقيده دارد:
«كلمه آذربايجان از نام (آتروپاتس) كه ساتراپ ايران در زمان غلبهي اسكندر در اين ايالت بود ناشي ميگردد. (آتروپاتس)، و اخلاف او نه تنها در زمان اسكندر نوعي استقلال بهم كردند، بلكه بعد از او نيز حكومت نمودند تا سرانجام اين سلسله و حكومت مغلوب اشكانيان شد»
(همانجا، ص 47).
مترجم محترم از قول مولف (تاريخ ماد)، ايگور ميخائيلويچ دياكونوف مينويسد:
«بخش اعظم سرزمين ماد در منطقهاي قرار داشت كه بعدها آذربايجان ناميده شد و در جنوب رود ارس بود*»
(تاريخ ماد، ا.م. دياكونوف، ص 1)
همو در ادامه ميگويد:
«نام آذربايجان خود از كلمهي مادي اتروپاتن مشتق است و شكي نيست كه در طي تاريخ پيچ در پيچ و طولاني و كثيرالجوانب پيدايش مردم آذربايجان، عنصر نژادي ماد نقش مهمي بازي كرده، حتي در بعضي ادوار تاريخي وظيفهي هدايت و رهبري را به عهده داشته است»
(همانجا).
ريچارد نلسون فراي مينويسد:
«در ماد اوخيديس، ساتراپ يوناني، به فرمان اسكندر گمارده شد ولي حدود (328 پ م) آتروپاتس برآنجا گمارده شد كه به سبب طول دوران حكومت آنچنان اثر ژرفي برجاي گذاشت كه پارهي شمالي قلمرو او به نام آذربايجان خوانده شد»
(تاريخ باستاني ايران اثر ريچارد نلسون فراي، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران 1380، ص 233).
سرانجام رومن گيرشمن بر اين باور است كه:
«در ماد، آتورپات حكومت ميكرد و او نام خود را بدان ناحيه كه به آترپاتكان، آذربايجان امروزه مشهور گرديده، داد»
(ايران از آغاز تا اسلام به خامهي رومن گريشمن، ترجمهي محمد معين، تهران 1366. ص 249).
منيورسكي- بارتولد و هرتسفلد و بسياري ديگر از شرقشناسان و باستانشناسان در اين زمينه نظر مشابه دارند كه تكرار آن موجب اطناب است.
اكنون در دائرهالمعارف جمهوري آذربايجان بخش آذربايجان را مرور ميكنيم و نام كهن آن سرزمين را از زبان ملل مختلف درميآوريم:
1- آتروپاتنا Atropatena (با تلفظ يونان قديم آتروپاتنه Atropatene، آتروپاتيا Atropatia ، دولت و سرزميني تاريخي است، نام امروزين آن آذربايجان است ولي در سير تاريخ از روزگاران كهن و به گويش ملل مختلف به اشكال زير تلفظ شده است:
- آتورپاتكان Aturpatkan (فارس ميانه)
- آتروپاتكان Atropatkan (پارتي- پهلوي)
- آدوربايگان Azorbaigan، آدوربيگان Azorbigan (سرياني)
- آداربيگانا Adarbigana، آدربايگان Aderbaigan (بيزانس)
- آترپاتكان Atrpatakan ، آترپاياكان Atrpayakan و آترپاتاجان Atrpatadjan (ارمني)
- آدارباداقاني Adarbadagani (گرجي)
- آدربادكان Adarbadkan ، آدربيكان Adarbejkan، آذربيجان Azarbidjan (عربي). (دائرهالمعارف جمهوري آذربايجان، باكو 1976، ج 1 ، ص 476)
- آذربايجان، در تلفظ فعلي، گاهي در زبان عوام همزهي آذربايجان تبديل به ها گشته، ها در بايجان يا هادربيجان ميگردد.
- تلفظهايي نيز از قبيل آتروپاتس Atropates در آثار استرابن، آريان و پلوتارك، آتراپس Atrapes در اثر ديودورس، آكروپاتنAcropaten در اثر آميانوس و آتروپاتيا Atropatia در اثر استفن بيزانسي ضبط گرديده است. (آذربايجان در سير تاريخ ايران، رحيم رئيسنيا. تبريز 1379، ص 90).
نتيجه حاصل از آنچه نگاشتيم من حيث المجموع سه برداشت زير است:
الف- آتروپات سردار اسكندر مقدوني بود و همو وي را به ساتراپي ماد كوچك (آذربايجان) برگزيد.
ب- آتروپات از بوميان ماد كوچك بود، برخاست و آنجا را از گزند هجوم سپاهيان اسكندر حفظ كرد و چون تا ميبود، فرمانروا بود، آنجا به نام او بود.
ج- آتروپات نام سردار ايراني بود، در جنگ ميان پادشاه هخامنشي و اسكندر مقدوني در سپاه ايران فرماندهي ماد را داشت.
* بخش اعظم سرزمين ماد از كهنترين ايام، همدان (هكمتانه)، كرمانشاهان، اصفهان، قزوين و ري بوده و «ماد بزرگ» خوانده ميشد و آذربايجان به تنهايي «ماد كوچك» نام داشت.