مشکلات زبانی در تاجیکستان
زبان پارسي يا فارسي که درچند قرن پيش درپهنايي گسترده از هند تا بيزانس يا روم شرقي و از درياي آرال تا خليج فارس به عنوان زبان رسمي به کار مي رفت، اکنون در برخي از مراکز اصلي فرهنگ ايراني، بخصوص ورزرودان (يا ماوراالنحر)، به دليل بي توجهي صاحب زبانان نفوذ و منزلت خود را از دست داده است.
در تاجيکستان که بيشتر دم از بزرگداشت تمدن فرهنگ آريايي مي زند، سخن و سخنوري به زبان ناب پارسي از ميان رفته و اکنون شمار عمده اي از دانشمندانش که بايد زبان مادري خود را بهتر بلد باشند، نمي توانند بدون لکنت و اشتباه به اين زبان سخن گويند.
نه تنها شمار واژه و لغاتي که يک صاحب زبان در تاجيکستان همه روزه به کار مي برد، اندک است، بلکه نحوه بيان انديشه و احساساتش نيز شايد اصلا به دليل نداشتن همين انديشه و احساسات درهمريخته و در آستانه نيستي قرار دارد. از اين وضع برمي آيد که زبان پارسي در تاجيکستان با بحراني عميق گرفتار است و اين بحران ناشي از چند عوامل مي تواند باشد.
بحران هويت
اين زبان قبل از همه با مشکل هويت روبروست. زباني که در طول بيشتر از دو هزار سال گذشته به آن "پارسي" گفته مي شد، امروز با بهانه هاي مختلف در تاجيکستان (و افغانستان) هويت خود را از دست داده و نامهايي ساخته بر آن تحميل شده است.
بحثهاي زيادي در اين مورد صورت گرفته و زبان شناسان دريافتهاي گوناگوني را ارائه کرده اند، ولي اين مشکل تا کنون با راه علمي و واقعي حل خود را نيافته و دانشمندان همواره زير نفوذ سياست و ايدئولوژيهاي مختلف بناچار از نتيجه گيريهاي روشن و درست خودداري کردهاند.
کساني که تا کنون تلاش کردهاند، "زبان تاجيکي" را به عنوان زباني جداگانه و مستقل از فارسي مطرح کنند، گرچه پاي منطقشان لنگ بوده، ولي براي اثبات ادعاي خود هميشه در سايه قدرتمداران و سياستهاي بيگانه پرور پناه جستهاند. اما با تکيه به اين مثل "قدرت عين حقيقت نيست، حقيقت عين قدرت است" بايد گفت که منطق هماره برتر از قدرت است و به هيچ قدرتي نبايد حق دخالت در منطق را داد.
اين عده از صاحب نظران تفاوتهاي آوايي و دستوري، لغوي، معيارادبي، کاربرد اصطلاحات را به عنوان معيار براي مستقل پنداشتن يک زبان به کار مي برند، در حالي که در زبان شناسي چنين معيارها براي شناخت يک زبان مستقل به هيچ وجه به کار نمي رود.
در زبان شناسي براي شناسايي يک لهجه از يک زبان مستقل از چهار معيار کمک گرفته مي شود که اينهاست: تفاهم يکديگري - همانندي ساختاري - پيوند يا تداوم شيوهاي تاريخ فرهنگي مشترک .
بر اساس اين چهار معيارهيچ بهانه علمي براي جدا و مستقل دانستن "زبان تاجيکي" از فارسي وجود ندارد. يک تاجيکستاني و يک ايراني همديگر را با اندکي کوشش به آساني مي فهمند ، تفاوت زيادي در ترکيب گفتار اين دو نيز وجود ندارد ، شيوه هاي مختلف فارسي از خجند تا شيراز به وسيله هماننديهايي به هم ارتباط گرفته و در مجموع زنجرهاي از شيوهها را تشکيل ميکنند و در نهايت تاريخ مشترک فارسي زبانان را کسي نمي تواند انکار کند.
پيش آوردن هر گونه معيار ديگري براي جدا ساختن "زبان تاجيکي" از فارسي از نظر زبان شناسي و هر فن ديگري بي پايه و غيرمنطقي است. اکنون زمان سياست بازيهاي استعماري هم گذشته و نبايد بازيهاي سياسي تازه در پيرامون زبان ره انداخت. سياست برهان قاطع و حقيقت روشن براي هيچ مسئله علمي به دست نمي دهد و در اين زمينه اهل سياست هم گزينه ديگري ندارند، جز اين که حقوقيت علمي را بپذيرند.
با اين حال، سياست بازيهاي داخلي و خارجي در پاره پاره ساختن زبان فارسي و پارسيگويان تا اين زمان نقش مؤثري داشته است. در اين راه، اگر بازيگران خارجي بيشتر به جدايي و درهم شکستگي فرهنگ و مليت ايراني کوشيده باشند، پس بازيگران داخلي همواره به خودکشي و منفعت تلاشيهاي بيهوده مشغول بوده اند. اکنون زماني است که پاسخ روشن و درستي به سياستهاي تبعيض آميز حزب کمونيست شوروي داده و تحريفات رايج شده در آن دوران اصلاح شود.
محلگرايي
يکي از انگيزههاي خودداري برخي افراد از کاربرد نام "پارسي" ابلته غريضه محلگرايي است. تنها به اين دليل که واژه "پارس" يا "فارس" به منطقه اي دورتر از محل ايشان ارتباط دارد، عدهاي نميتوانند اين واژه را بپذيرند.
بيماري محلگرايي در ميان دانشمندان تاجيک به حدي است که بيشتر آنها حتي در انتخاب موضوع تحقيق خود در زبان و ادبيات، بيشتر به چهرههايي تمايل دارند که از محل خودشان برخاستهاند. مثلا اگر اين ادبيات شناس خجندي باشد، قطعا موضوع تحقيقش کمال خجندي است و اگر کولابي باشد، بدون ترديد سيدعلي همداني را مورد تحقيق قرار مي دهد و اگر سمرقندي باشد، پژوهشگر رودکي است.
بيشتر زبان شناسان تاجيک نيز همواره کوشيدهاند لهجه محل خود را به عنوان زباني واحد مطرح کنند و يا لااقل ويژگيهاي گفتاري محل خود را هرچه بيشتر وارد زبان ادبي سازند. و زبان به اصطلاح "ادبي حاضره تاجيک" اينگونه شکل گرفته و در اين راه بسياري از جنبه هاي زيباي زبان ادبي هزارساله عمدا از ميان برده شده است.
تفکر و سیاستهای استعماري روس و انگلیس
يک نگاه ژرف ثابت مي کند که تفکر استعماري در تحريف هويت زبان فارسي در آسياي ميانه خيلي مؤثر بوده است. از نگاه اول چنين مي نمايد که اين موضوع از لحاظ تاريخي چندان اهميتي نداشته و گويا بر اساس انتخاب صاحب زبانان صورت گرفته باشد.
ولي پژوهشي ژرفتر بازمينمايد که بحران هويت در ورزرودان قبل از هر چيزي ريشه در سياستهاي استعمارگرانه روسيه تزاري در قرن نزدهم و ديکتاتوري برتريخواه شوروي در قرن بيستم دارد که اکنون هم آثاري از اين برتريخواهي در نحوه برخورد برادر بزرگ با گبرادران کوچک به صراحت بازتاب مي شود.
عقده برتري يک بيماري اجتماعي است که در روابط بين المللي نيز از مشکلاتي عمده به شمار مي آيد و در آن احساس برتر بودن يک انسان بر انسان ديگر، يک قوم بر قوم ديگر و همين طور يک کشور بر کشور ديگر در رفتار و برخورد طرف گرفتار اين عقده خود را برملا مي سازد.
اين عقده قبل از همه ناشي از تفکر استعماري است و متاسفانه هنوز در ميان برخي از چهرهها و محافل سياسي درفضاي مابعدالشوروي روسيه به وجود خود ادامه مي دهد.
عقده برتري البته به خودي خود نمي تواند عرض وجود کند و در پسزمينه خود عقده کهتري را نهفته دارد که به حيث انگيزه براي آن خدمت ميکند. عقده کهتري انسان را بدان وامي دارد که بيش از اندازه بر شخص ديگري تکيه کند، اعتماد به نفس خود را بکشد، هنر و استعداد و دستوارد خود را در برابر ديگران ناديده بگيرد.
اين عقده اجازه مي دهد شخص ديگري بر انسان تسلط يابد و خود را بزرگتر او گرداند. اين بيماري گاها در روابط بين المللي نيز به همان اندازه که ميان دو فرد رايج است، خود را برملا مي سازد. عدم اعتماد به نفس، ترسويي، ندانمکاري، منفعت طلبي و حتي خيانت به نوع خود از خصايلي است که شخص گرفتار عقده حقارت از خود بازمينمايد.
درواقع در زمينه زبان و هويت ما را بايستي قبل از همه از خود بناليم که اين خوديان سست عناصر ما در طول تاريخ اجازه دادهاند تا ديگران بر ما بتازند. اگر دراوايل عهد شوروي روشنفکران و نخبگان تاجيک چون مردم گرجي و ارمني و کناره بالتيک در برابر سياستهاي تبعيض آميز شوروي ايستادگي ميکردند، شايد بسياري از ارزشهاي مادي و معنوي ما به بيگانگان واگذار نميشد.
بر خلاف اين ميبينيم که نخبگان سياسي ما در اوايل قرن بيستم گزينه تسليم و فرمانبرداري را در پيش گرفته و حتي براي پياده ساختن اهداف بيگانه روشنفکران محلي را زير فشار و تعقيب قرار دادهاند.
فارسي، زبان بين المللي
زبان پارسي (فارسي) که در طول تاريخ به اين نام معروف بود، در امارات بخارا و خيوه نيز به همين نام رسميت داشت، ولي بر مبناي ايدئولوژي "قسمت کن و حاکم باش" روسيه پادشاهي و بعدها شوروي تغيير هويت کرد.قدمت این زبان به 2500 سال بازمیگردد و کتیبه های پادشاهان هخامنشی بر این اعدا جامه عمل می پوشاند .
سياست جداسازي فارسي زبانان براي روسيه و انگليس که از بازيگران اصلي "بازي بزرگ" در پايان قرن نزدهم بودند، پس از تقسيم مرزي افغانستان و آسياي ميانه در آن زمان از اهميتي استراتژيک برخوردار بود.
به اين ترتيب، در آغاز نام زبان فارسي در برخي از نوشتههاي گماشتگان روسيه تزاري تحريف شد، چنانچه نام ورزرودان (ماوراالنحر) را نيز به "ترکستان" بدل کردند و پس از انقلاب اين برنامه به طورگسترده و آشکار توسط ديکتاتوري اقتدارگراي شوروي به اجرا درامد.
مبارزه با فرهنگ فارسي و تغيير خط به سيريليک نيز بر مبناي سياستهاي نژادپرستانه و برتريخواه نمايندگان قوم زبردست در شوروي پياده شد، يعني خط سيريليک برتر از خط فارسي شمرده و زبان "برتر" در سياست نيز جايگزين زباني شد که بيش از هزار سال به حيث يک زبان بين المللي در گسترهاي از شرق متداول بود.
زبان فارسي که در هند و عراق و حتي نپال تا چند قرن پيش به عنوان زبان رسمي خدمت مي کرد، در زمان استعمار انگليسيها در هند جاي خود را به تدريج به زبان انگليسي داد و پس از انقلاب بولشويکي در بخارا مقام خود را در ميهن صاحب زبانان نيز از دست داد. و اکنون هم زبان ديگري به عنوان "وسيله معاشرت ميان اقوام" در تاجيکستان به کار داشته شده است.
دمکراسي و زبان
اکنون با وجود استقلال تاجيکستان از روسها ولی این کشور از مراکز عمده فرهنگ ايراني به شمار ميآيد، زبان پارسي از مقام رسمي "وسيله معاشرت ميان اقوام" در قلمرو اين کشور برخوردار نيست. البته طرح اين موضوع برخي از مقامات را ناراحت خواهد ساخت و نارضايتي "برادران بزرگ" سابق و "ياران استراتژيک" کنوني نيز که هنوز "حقوقي" بر ما دارند، در فهرست توجيهاتي براي اين امر ارائه مي شود. ولي هنگامي که از دمکراسي شعار ميدهيم، چرا نبايد درامورداخلي خود بر اصل راي عموم کار کنيم و چرا روابط خارجيمان نيزدرچشم مردم شفاف و عادلانه نباشد؟
البته آموزش زبان روسي به عنوان يک زبان خارجي در برابر انگليسي و فرانسوي و عربي و چيني... از فوائدي عاري نيست، ولي اعتبار آن به عنوان "زبان معاشرت ميان اقوام" در قلمرو تاجيکستان نبايد بيش ازاين ادامه يابد. چون اين خدمت را از يک سو بيش از هزار سال زبان فارسي درمنطقه برعهده داشته و از سوي ديگر تاجيکان به عنوان قوم صاحب دولت که بيشترين جمعيت کشور را تشکيل ميدهند، براساس معيارهاي دمکراسي حق دارند زبان خود را در کشور خود به عنوان "زبان معاشرت ميان اقوام" به کار برند، چه اين حق اکثريتي است که در جامعه دمکراتيک به سر مي برند.
زبان و روابط بين المللي
از سوي ديگر روابط به کشورهاي ديگر نبايد در امور داخلي، ازجمله مسايل زباني در تاجيکستان تاثير گذارد. در غير اين صورت اين روابط عادلانه و دمکراتيک نخواهد بود. امروز هم کساني هستند که ادعا مي کنند که تاجيکان بدون دانستن زبان روسي يا انگليسي به هيچ پيشرفتي نايل نخواهند شد و به اين دليل خواستار توسعه زبان روسي و انگليسي در کشورند، در حالي که توجه به زبان رسمي همه روزه در حال کاهش است.
ولي اين پرسش هرگز مطرح نشده است که چرا ژاپنيها و چينيها و بسياري از مردمان ديگر که نه انگليسي و نه روسي را بلدند (به استثناي زبان شناسان) توانستهاند به اين همه پيشرفت برسند؟ درواقع چرا خود انگليسيها و روسها بدون دانستن زبانهاي ديگري به پيشرفت لازم دست يافتهاند؟
عدهاي هم مي گويند که چون ما شمار زيادي از مهاجران کاري در روسيه داريم، به اين دليل مردم ما بايد اجبارا روسي ياد بگيرند. چه حرف پوچي! آيا مادر تاجيک موظف است که تمام عمر مهاجر کاري تولد کند؟ چرا نبايد به فکر اين بود که در کشور خود جايهاي کاري بيشتري ايجاد کنيم و ديگر به "کار سياه" در خارج نياز نباشد؟
آيا از اصول استقلال اين نيست که کشور و هر يکي از افراد آن بايد از لحاظ اقتصادي و اجتماعي آزاد و مستقل باشند و به هيچ وجه وابستگي به افراد و اقوام ديگري را بر خود اجازه ندهند؟ ديگر بايد به تفکر درويشوار "برادربزرگي"، "کمک طلبي" و "مردکاري" پايان داد و از موهبت عقل کار گرفت، چه پيشرفت انساني هماره درعقل بوده است.
مشکل خط
از مشکلات ديگر در اين زمينه مشکل خط است. چنانچه در بالا گفته شد، خط فارسي در ميان تاجيکان به اقتضاي سياستهاي نژادپرستانه و مليت ستيز شوروي از ميان برده شد و بهانهاش هم اين بود که گويا با اين خط تاجيکان نميتوانستند پيشرفت کنند. وگرنه چرا ژاپنيها، کره ايها و چينيها با خط بابايي خود به اين همه پيشرفت نايل شدند؟
و چه طور شد که در ه ايالتي از هند خط جداگانهاي رايج است و اين کشور با وجود ترويج چندين خط به توسعه اقتصادي بي سابقهاي دست يافته و با پيشرفت علمي و فني خود از قدرتهاي بزرگ منطقهاي به شمارميآيد؟
و نتيجه تغيير خط در تاجيکستان هم اين شد که تاجيکان نسبت به همقومان ايراني و افغان خود واپس ماندند، نه به پيشرفت علم و تکنيک رسيدند و نه از انديشههاي انساني در جهان امروز برخوردارشدند. مثلا ايرانيان اکنون تلاش دارند با خط نياکان به دانش هستهاي دست يابند و از لحاظ جامعه شناسي نيز يک دانشجوي ايراني بهتر ميتواند از يک دانشمند تاجيک مفاهيمي چون دمکراسي، جامعه مدني و حقوق انسان را درک کند.
ترجمه زدگي
تغيير خط که مردم تاجيکستان را از گذشته خود جدا کرد، زبان امروزي را نيز به يک زبان ترجمه زده تبديل کرده است. بيشتر قوانين تاجيکستان که عمدتا از زبان روسي کم هنرانه ترجمه شده؛ عبارت از اشتباهات منطقي و معنايي است و درنتيجه متن بسياري از قوانين براي مردم عادي چه که براي يک آموخته هم نامفهوم است.
به همين دليل، امروز مثلا به وزارت و اداره "مقامات" مي گويند، در حالي که مقام وزير است، نه وزارت، رئيس است، نه رياست. و گاها به جاي واژه "حق" شکل جمع آن "حقوقگ" را به کار مي برند و "حقوق" را دوباره جمع مي کنند و به اشتباه "حقوقها" مي نويسند. و يا "موادها" هم که اشتباه است، زيرا "مواد" خود جمع "ماده" است و نياز به جمعبندي دوباره ندارد.
درد ترجمه زدگي بخصوص در نوشتهها و پوسترهاي تبليغاتي شرکتها و کارخانههاي مختلف دولتي و خصوصي در خيابانهاي شهر دوشنبه روشنتر بازتاب شده است. خواندن برخي از اين نوشتههاي تبليغاتي درواقع تهوع آور است. يک جا نوشته اند که "حيات اين صحبت است" يعني و يا "پاک سحر انگيز" که ترجمه بي کم و کاست از زبان روسي است.
و يا از گوشي تلفن مي شنويم که "مشتري دعوت شونده در شبکه فعاليت نيست" . به اين هرج و مرج بايد پايان داد. "حيات اين صحبت است" در زبان فارسي معني ندارد، "پاک سحرانگيز" هرزه است و "مشاري دعوت شونده..." نيز معلوم نيست چه معني دارد. چرا نبايد زبان را از قالب گفتار روسي رها ساخت؟
به هيچ وجه آن چه در زبان روسي گفته مي شود، ترجمه تحت اللفظي از زبانهاي ديگر نيست. چرا ما بايد از زبان روسي ترجمه تحت اللفظ بگيريم؟ هر زباني طبيعت و سرشت خود را دارد و وياسل بيان و نحوه گفتار در آن در برابر زبانهاي ديگر متفاوت است. به اين دليل ترجمه "نريخته و نچکيده" در هر زباني شايسته نيست.
تبليغات بازرگاني هنر است
آيا نمي شود به زبان خودمان جملههاي زيباتري را براي تبليغات کالاهاي بازرگاني به کار ببريم؟ اگر نميشود، چرا؟ عيب در زبان است يا در صاحب زبان؟ البته در جهان هيچ زباني نيست که توان بيان انديشه را نداشته باشد. به سادهترين زبان هم ميشود بالاترين انديشه را بيان کرد.
مهم نيست همان چيزي گفته شود که درزبان روسي گفته و يا نوشته شده است. سخنهاي تازهتر و زيباتري ميشود به فارسي گفت. دنيا در همين يک جمله روسي که تمام نميشود. بهتر نيست مثلا به جاي جمله بي معني "حيات اين صحبت است" بگوييم "صحبت غنيمت است" چه عمر ميگذرد و صحبت است که به ياد ميماند.
کلام يا تبليغات بازرگاني تنها تبليغ نيست که هنرهم هست. درکشورهاي پيشرفته براي ياد گرفتن اين هنرمردم در کالج و دانشکدهها ميخوانند و مدرک علمي دريافت ميکنند. هنر رکلام نگاري با انواع ديگر هنر، چون نقاشي، شعر، نويسندگي، سينما، "لباس، زيبايي و غيره پيوند ناگسستني دارد و يک رکلام نگار تاجيک نيز بايد از زبان و شعر و ادبيات اين مردم آگاهي کافي داشته باشد.
در نهايت، رکلامها يا تبليغات بازرگاني بايد فرهنگ و زبان ملي در خود بازتاب دهند و چهره ملت را بسازند و به اين دليل بهره گرفتن از فلکلور، شعر و ادبيات هزارساله فارسي در هنر رکلام نويسي بسيار سودمند خواهد بود.
بازار خط فارسي
اکنون عدهاي اين انديشه ساده و بيپايه را مطرح کردهاند که گويا بازگشت به خط فارسي براي مردم تاجيکستان مشکلاتي را به بار خواهد آورد و ازجمله مخارج پولي زيادي ميخواهد. در برابراين، اگر ژرفتر بنگريم، درخواهيم يافت که تا کنون اين خط سيريليک بوده که مانع پيشرفت ما شده است.
مثلا در چند سال اخير شاعران و نويسندگان تاجيک موفق شدهاند تنها شماراندکي از کتابهاي خود را به خط سيريليک چاپ کنند. ولي اين کتابها به دليل بي پولي و بي ميلي مردم به کتاب خواني، به جز شماري اندک، به دست خوانندگان نرسيده و هرگز نخواهد رسيد. اگر اين کتب به خط فارسي چاپ مي شد، البته بازار خواننده آثار نويسندگان تاجيک در ايران و افغانستان اندک نيست و درامد قابل ملاحظه اي از اين راه وارد بودجه تاجيکستان هم ميشد.
روزنامههاي تاجيکستان نيز به جزعده کمشماري در شهرها پخش نميشوند، زيرا با تنها پنج ميليون جمعيتي که داريم، بيشتر از پنج هزار کتابخوان يا روزنامه خوان نمي توان توقع داشت.
ولي بازگشت به خط فارسي بازار خواننده کتب و روزنامههاي تاجيکي را توسعه خواهد داد و بيگمان درآمد زيادي از اين راه به بودجه ملي وارد خواهد شد. و مخارجي هم که براي گذشتن به خط فارسي به آن نياز داريم، در برابر اين همه درآمد ناچيز خواهد بود. اقتصاد بازاري تنها اقتصاد فروش پارچه و لباس نيست که اقتصاد عرضه داشتن فرهنگ و آثار علمي و ادبي به جهانيان هم هست.
مثلا چندي پيش در کتاب فروشيهاي تاجيکستان کليات نهجلدي سينا را ميفروختند که درازبکستان به زبان روسي چاپ شده بود. اين کتاب نه تنها در تاجيکستان و ازبکستان، بلکه درتمامي کشورهاي شوروي سابق به فروش رفته و درآمد زيادي نيز به کيسه دوستان ازبک هم بايد سرازير شده باشد. چرا چاپخانههاي تاجيکستان نميتوانستند چنين کاري انجام بدهند، تا درامد آن وارد بودجه تاجيکستان شود؟
چرا که ما سياست زده هستيم، تفکر بازاري نداريم و خود را به کارهاي کمسود و پرزيان مشغول ميداريم، مثلا فالنامه و مزخرفات ديگري چاپ ميکنيم که به هيچ دردي نميخورد. اگر ما درواقع منافع اقتصادي ميخواهيم چرا از توليدات فرهنگي و زباني در اين راه بهره نميبريم؟ بازار فرهنگ البته با فروش کتاب و روزنامه هم محدود نميشود، آن بازار ارتباطات است و در آن انديشه و هنر را نيز به جهانيان بايد عرضه کرد.
در پايان چاره جز پيشنهاد چند چاره کار نميبينم که اينهاست:
١- پيش از همه بايد هويت اصلي زبان فارسي در تاجيکستان به رسميت شناخته و پرده از روي تحريف و انحرافات گذشته برداشته شود، چرا که هيچ بهانه براي خودداري از کاربرد واژه "پارسي" (فارسي) براي نام اين زبان وجود ندارد.
٢- دولت را لازم است در قانون زبان اين کشور تجديد نظر کند و زبان فارسي را به عنوان "وسيله معاشرت ميان اقوام" دوباره بر مسند خود بنشاند.
٣- در خط تاجيکي بايد تجديد نظر کرد و بهترين گزينه در اين راه بازگشت به خط کلاسيک فارسي است که البته آن هم با توجه به نيازمنديهاي زمان امروز در همکاري با دانشمندان ايراني و افغان دوباره تکميل شود.
اين کارها در آغاز با مشکلاتي همراه است و طبيعي است که هيچ کاري بدون مشکل انجام نمي شود، ناگزير بايد اين مشکلات را تحمل کرد، تا ثمر آن را ديد، ولي در غير اين صورت، خودداري از بازگشت به خط فارسي در درازمدت زيانبارتر تمام خواهد شد.
امید بسیار داریم که باردیگر اقوام تاجیک به میهن گرامی خود ( ایران ) ملحق شوند و شاهد گشترش هرچه بیشتر این فرهنگ و تمدن کهن در این مناطق باشیم .
نویسنده و پژوهشگر : اسفندیار آدینه www.Ariarman.org