اهمیت زبان پارسی در منطقه خراسان بزرگ

اهمیت زبان پارسی در منطقه خراسان بزرگ

اهمیت زبان پارسی در منطقه خراسان بزرگ

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

برگزیده هفته

آمار سایت


بازدید روز

۵۳۹

بازدید دیروز

۲۸۲۹

بازدید ماه

۵۰۹۲

بازدید کل

۹۱۶۴۸۳۹

افراد آنلاین

۷۴

 

اهمیت زبان پارسی در منطقه خراسان بزرگ

پژوهش هاي شمار زيادي از دانشمندان بيانگر  اين  امر  است كه سرزمين هاي خراسان باستان و ماوراءالنهر زادگاه، تجلي گاه و پرورشگاه زبان دري (پارسي) بوده است. زبان پارسي دري از نگاه زبان شناسي به خانواده بزرگ زبان هاي آريايي است و در خراسان و فرارود پيش از يورش اعراب به آن سخن مي گفتند. به قول تاريخ بخاراي نرشخي مردم بخارا (...) نماز فارسي خواندندي و عربي نتوانستندي آموختن. زبان پارسي دري از ديرزمان زبان مشترك و سراسري حوزه تمدني ما بوده است . ( گستره خراسان بزرگ  که بخشی از حوزه تمدنی ایران بزرگ محسوب می شود شامل : تاجیکستان ، افغانستان ، جنوب ازبکستان ، ترکمنستان ، بلوچستان پاکستان ، خراسان امروزی ایران و . . . می باشد .  که با تفرقه افکنی های انگلستان و روسیه و تجاوزات آنها از بدنه ایران زمین جدا گشته است !! )


ابوسعيد عبدالحي بين محمود گرديزي، در تاريخ زين الاخبار كه بيش از يك هزار سال قبل تأليف كرده، چنين مي نويسد: بهرام گور به هر زبان سخن گفتي، به وقت چوگان زدن، پهلوي گفتي و اندر حربگاه، تركي و اندر مجلس، با عامه دري گفتي...
اما زبان دري نخستين بار به گفته  پروفسور علي اكبر شهرستاني در زمان بهمن بن اسپنديار پديد آمده است. مؤلف هفت قلزم و فرهنگ انتدراج، غياث المغاث و برهان قاطع، همه همسان اين روايت را آورده اند كه:


در زمان بهمن پسر اسپنديار، چون مردم از طرف عالم به درگاه او مي آمدند و زبان همديگر را نمي فهميده اند، بهمن امر كرد كه دانشمندان زبان فارسي فصيح وضع كردند و آن را دري نام نهادند. مركز فرمان روايي بهمن شهر بلخ يا بخدي زيبا شهر بوده است كه با پرچم هاي بلند زينت يافته بود و آتشكده بزرگ نوبهار نيز در همان شهر بود.
محمد حيدر ژوبل استاد پيشين دانشكده ادبيات دانشگاه كابل تأكيد مي كند كه:
زبان دري... تاريخ چيز كم دو هزار سال (دارد)، در دوره هاي قبل از اسلام وجود داشته و در افغانستان (خراسان كهن) بوجود آمده نخست زبان مردم خراسان بوده و بعداً انتشار آن به غرب (ايران امروز) صورت گرفته...


در اين نوشته هر جا سخن از خراسان مي رود مراد خراسان بزرگ و باستان است كه بلخ، هرات، نيشابور و مرو از زمره استان هاي بزرگ آن بود كه مشتمل خاك هاي افغانستان كنوني، بخش هاي خاوري ايران امروز، صحراي تركمن تا كنارهاي رود جيحون را در بر مي گرفت.

مسلم است كه زبان دري در دوره پيش از اسلام در ماوراءالنهر و خراسان رايج بوده و يك شبه بدون ريشه و پيشينه در دوره صفاريان و سامانيان بوجود نيامده است. اين زبان پيشينة چند قرني داشته است وگرنه امكان نداشت كه در مدتي كوتاه سراسر خراسان را فراگيرد و به عنوان زبان علمي و ادبي كه در آن شعر سروده و نثر نگاشته مي شد، عرض وجود كند. البته بدون ترديد همان گونه كه پروفسور ژوپل مطرح مي كند: ...تا قرن چهارم هجري زبان دري منحصر به خراسان و مارواءالنهر بود... و در ايران معمول نبود، حتي يك شعر و رساله هم در اين زبان مقارن اين زمانه ها در ايران ديده نشده است... ژ
سعيد نفيسي استاد پيشين دانشگاه تهران مي نويسد: ... به دلايل بسيار بر من مسلم است كه سرزمين اصلي زبان دري، خراسان و ماوراءالنهر بوده... و بعداً زبان دري در نواحي ايران كه قلمرو اصلي آن نبوده انتشار يافت،...

ملك الشعرا بهار مي نويسد:  زبان فارسي دري اصلاً لهجه اهالي ماوراءالنهر، سمرقند و بخارا است كه در اين جاي هاي تاجيكان زندگي مي كنند.
دكتر جلال متيني مدير مسؤول مجله ايرانشناسي مي نويسد: زادگاه زبان و ادب فارسي در قرن سوم و چهارم هجري، خراسان و ماوراءالنهر (فرارود) است. و نيز ... زبان فارسي، زبان مردم خراسان و ماوراءالنهر در قرن سوم و چهارم هجري در طي هشت تا نه قرن به سراسر ايران و سرزمين هاي غير ايراني، آناطولي (آناتولي)، شبه قاره هند، و بالكان و چين راه يافت .حكيم ناصرخسرو قبادياني بلخي در نيمه اول قرن پنجم هجري از بلخ به سوي ديار مغرب مسافرت كرد. به تبريز رسيد و با قطران تبريزي شاعر معروف آشنا شد كه زبان فارسي نمي دانست. در تبريز زبان پهلوي ساساني رايج
 بود. حكيم در سفرنامه خود در اين زمينه مي نويسد:


... و در تبريز قطران نام شاعري ديدم، شعري نيك مي گفت اما زبان فارسي نيكو نمي دانست پيش من آمد ديوان منجيك و ديوان دقيقي بياورد و پيش من بخواند و هر معني كه او را مشكل بود از من پرسيد، به او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند...
قطران تبريزي در تركيب بندي بر دانستن زبان دري فخر مي كند و مي سرايد:
كه مرا بر شعر گويان جهان فخر آمدي
من در شعر دري بر شاعران نگشادمي
در زمان دو شاعر بزرگ زبان فارسي، سعدي و حافظ (قرن هفتم هجري) در ايالت شيراز (فارس) هنوز زبان دري زبان عام نشده بود. حافظ مي گويد:
ز شعر دلكش حافظ كسي شود آگاه
كه لطف طبع و سخن گفتن دري داند
اگر در قرن هفتم هجري همه مردم فارس سخن گفتن دري مي دانستند، حافظ چنين نمي گفت.
دكتر محمود افشار يزدي، ادب شناس و مورخ ايران با روشني مي نويسد: زبان دري پيش و بيش از آنكه به ايران تعلق داشته باشد از آن افغانستان و تاجيكستان است. بعلت اينكه زادگاه و پرورشگاه آن خراسان قديم، افغانستان و ماوراءالنهر (بخارا و سمرقند) و بلخ و غزنه بوده است. رودكي و عنصري، همچنان كه فردوسي و فرخي و بسيار ديگر، از زادگان و پرورش يافتگان خراسان بوده اند. چندصد سال بعد است كه سعدي و حافظ در فارس ظهور كردند.
به سخن پروفسو شهرستاني، نخستين كسي كه درباره زبان دري سخن گفت عبدالله ا بن مقفع مترجم كتاب كليله و دمنه به زبان عربي و مؤلف ادب الكبير و ادب الصغير مي باشد. وي در سال 139 هجري (757 م) مقتول گرديد.
در كتاب الفهرست ابن نديم سخني از ابن مقفع كه خود اهل فارس است، چنين آمده است كه او زبان پهلوي را زبان مردم پهله يعني اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان مي داند و زبان دري را زبان شهرهاي مداين و دربار شاه مي داند و اسم دري را برگرفته از دربار مي داند و مي گويداز زبان هاي شرق و خراسان، زبان مردم بلخ است كه در دربار برتري دارد. پارسي زباني است كه موبدان و علما و نظاير آنها به آن سخن مي گفتند و زبان مردم فارس است...
به هر حال ابن مقفع كه خود زاده و اهل فارس است، فقط زبان مردم خراسان و بويژه بلخ را دري مي داند.
در قرن چهارم هجري لفظ دري در اشعار فردوسي، عنصري و ديگران به تكرار آمده است. در متون منثور براي اولين بار لفظ دري به شكل پارسي دري در ترجمه تفسير طبري آمده است. از همي زمن اين زبان را به نام هاي دري، پارسي دري و پارسي ياد كردند، چنانكه شمس قيس رازي مولف المعجم في اشعار العجم هر سه اين اصطلاح را به كار برده است.
دكتر ذبيح الله صفا در تاريخ ادبيات ايران مي نويسد كه: همين زبان (دري) همچنان كه مي دانيم، در نخستين روزگاران ادب فارسي، علاوه بر دري، پارسي و يا پارسي دري هم ناميده مي شد، و پارسي در اين جا مقابل عربي و تازي يا تركي است، نه به معناي زبان كه منشأ آن ولايت فارس باشد و قول خاورشناساني كه فقط به اكتفا بر تسميه ظاهري اين زبان، آن را از سرزمين فارس دانسته اند، به كلي باطل و حاكي از جهل آنان است و همچنين اين كردار بعضي ها مي كوشند تا دري و پارسي را از يكديگر متمايز و جدا شمارند و حال آنكه پارسي، دري است و دري، پارسي استاد ابوالقاسم فردوسي و بسياري از اهل قلم واژه دري و پارسي را مترادف آورده اند.
به تازي بود همي تا گاه نصر
بدانگه كه شد در جهان شاه نصر
بفرمود تا پارسي دري
نبشتند و كوتا شد داوري
حكيم ناصر خسرو مي گويد:
من آنم كه در پاي خوكان نريزم
من اين قيمتي در لفظ دري را
در بسياري از متون پيشينه، زبان مردم خراسان و فرارود دري، پارسي و يا پارسي دري ياد شده است. ابوعلي سينا بلخي زبان فصيح زمان خود را پارسي دري ناميده است. در روزگار نه چندان دور اين زبان در افغانستان، سمرقند، بخارا، خجند و ... نيز فارسي ناميده مي شد.
بر اساس نوشته دكتر محمد معين، مؤلف فرهنگ معين از آغاز قرن سوم هجري شعر فارسي كه زبان دل و ترجمان احساسات است، ظاهر شد و رو به تكامل گذاشت. و به سخن دكتر ذبيح الله صفا تا اواخر قرن جهارم شعر فارسي منحصر به گويندگان خراسان و ماوراءالنهر بود. و به قول ميرغلام محمد غبار آثاري در نظم و نثر در اين زمان (دوره سامانيان) به ميان آمد، ... شعرايي چون شهيد بلخي، رودكي بخارايي، دقيقي بلخي و رابعه بلخي و ده ها نفر ديگر ظهور نمود،...
استاد ابوعبدالله رودكي سمرقندي، بزرگترين شاعر عهد سامانيان كه به پدر شعر دري ملقب گرديده و صد هزار بيت شعر از او به يادگار مانده است، به فرمان نصربن احمد ساماني كليله و دمنه را به شعر دري درآورد. رودكي چه زيبا سروده است:
شاد زي با سياه چشمان شاد
كه جهان نيست جز فسانه و باد
زآمده تنگ دل نبايد بود
وزگذشته نكرد بايد ياد
من و آن جعد موي غاليه بوي
من و آن ماه روي حور نژاد
نيك بخت آن كسي كه داد و بخورد
شوربخت آن كه او نه خورد و نه داد
باد و ابر است اين جهان افسوس
باده پيش آر هر چه بادا باد
همان طوركه درفوق اشاره شد زبان فارسي دري در دوره ساماني ها كه تاجيك تبار بودند هر چه بيشتر به مثابة زبان معياري و رسمي قوام گرفت و وسيله نيرومند در تقويت تفاهم و تحكيم همدلي هر چه بيشتر خراسانيان گرديد و كتاب مهم جغرافيا حدودالعالم من المشرق الي المغرب و هم چنان تاريخ بلعمي كه نمونه كامل است از نثر آن روز، تأليف شد. آثار زيادي از عربي به زبان فارسي ترجمه گرديد، از جمله تفسير طبري و تاريخ الرسل و الملوك جرير طبري به زبان فارسي ترجمه شد. زبان فارسي به زبان دوم در دنياي اسلام مبدل شد و در امر غنا و گسترش فرهنگ اسلامي تأثير با اهميتي داشت. در اين دوره زبان فارسي دري تحول شگفت مي يابد و دستگاه آوايي زبان بسيار ساده مي شود. بدين ترتيب در اين دوره ملت تاجيك در زمين زبان پارسي دري و در آب و هواي اسلام رشد كرد و سر كشيد. يك ملت كهن اما نوخاسته و سرزنده.
برخلاف ظاهريان (872 821) سامانيان به خوبي درك مي كردند كه بدون احياء و رستاخيز سنن ديرينن مدني و فرهنگي تأمين و تحكيم استقلال شان ممكن نيست. ژ
زبان و ادب فارسي در عهد غزنويان (389 583 ق) كه ترك تبار و فارسي زبان بودند، راه كمال پيمود و به شبه قاره هند نيز راه يافت. در دوره اي كه حسنك وزير سلطان محمود بود، همه دفاتر را به زبان فارسي برگرداندند. دربار غزنويان مركز مهم زبان و ادب فارسي بود.
ابوالقاسم فردوسي محور ادبيات اين دوره است. او با سرودن شاهنامه نه تنها كاخ بلند زبان پارسي را بلكه حماسة آريانا را چنان پي  ريزي  كرد كه بنيان آن هرگز از باد و باران و گذشت روزگاران سستي و خال نيافت.
پي افكندم از نظم كاخي بلند
كه از باد و باران نيابد گزند
نميرم از اين بس كه من زنده ام
كه تخم سخن را پراگنده ام
بسي رنج بردم در اين سال سي
عجم زنده كردند بدين پارسي
عجم در منطقه ما وطني دارد فرهنگي كه ساختار آن در درازناي تاريخ بيشتر و نيز عميق تر با زبان فارسي دري تجسم يافته است
زبان و ادب فارسي در دوره حكمراني شاهان غوري كه به گفتة پروفسور عبدالاحمد جاويد تاجيك تبار و دري زبان بودند، در هند رونق بيشتري يافت و در امر همبستگي ملي و فرهنگي هند نقش با اهميتي را بازي كرد.
در دوره حاكميت لودي هاي پشتون تبار، زبان فارسي در هند رواج يافت و عملاً به زبان رسمي، اداري و آموزش تبديل گرديد و تأليف فرهنگ هاي فارسي به فارسي آغاز شد.
نقش پادشاهاني گوركاني (931 1275 ق) در امر رشد زبان فارسي در هند، برجسته است و عهد بابر، دوره طلايي زبان فارسي در هند به شمار مي رود. بابر با آنكه خاطرات خود را به زبان تركي جغتايي نوشت، اشعار فارسي صوفيانه مي سرود. در همين دوره زبان فارسي بر اساس فرماني (990 ق) به عنوان زبان رسمي و اداري هند اعلام گرديد و برخي كتاب هاي سانسكريت به فارسي ترجمه شد.
بياد داشته باشيم ... در همان زمان كه پادشاهان صفوي به زبان تركي صحبت مي كردند سلاطين و امراي مسلمان هند به زبان فارسي به عنوان زبان رسمي دربار خود تكلم و فرامين و اسناد خود را با اين زبان صادر مي كردند...
حافظ چه زيبا سروده است:
شكر شكن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
انگليسي ها در سال 1844 م زبان انگليسي را به جاي زبان پارسي رسميت بخشيدند و زبان پارسي را كه تا اين سال ها يگانه زبان تفاهم و ارتباط، زبان آموزش و اداره در هند بود، به حاشيه راندند.
تركان سلجوقي زبان فارسي را در آناتولي (آسياي صغير يا تركيه امروز) گسترش دادند. زبان ادبي و ديواني دربار خلفاي عثماني ها سال ها زبان فارسي بود. شاهان صفوي و قاجار كه ترك تبار بودند، همه مكاتبات شان را به زبان فارسي انجام مي دادند. همچنين مي توان در همين راستا درباره سهم آذربايجاني ها، گردها، بلوچ ها، و غيره سخن گفت.
بر اساس آن چه نقل شد مي توان نتيجه گيري كرد:ژ
- تاريخ هزارساله زبان فارسي دري بعد از فروپاشي دولت سامانيان بيانگر اين حقيقت است كه در امر رشد و تقويت، شكوفايي و گسترش آن، نويسندگان، شعرا، فرهنگيان و ... كه زبان مادري شان فارسي دري نبود، نقش با اهميت و در خور توجه داشتند.
- زبان و ادبيات پارسي دري ثمره تلاش جمعي و هماهنگ همة اقوام و تبارهاي گوناگون حوزه تمدني ما است و اين ارثيه در واپسين تحليل به همه تعلق دارد. زبان فارسي دري (زبان فراقومي) به عنوان زبان همگاني، مشترك و معاشر بين مليت ها و تبارهاي حوزه تمدني ما به يكي از عوامل مهم وفاق همگاني و همدلي تبديل شده است.
- زبان فارسي به عنوان يك زبان مشترك ادبي و اداري، معاشرتي و بازرگاني و بويژه فراقومي در امر پيوند دادن اقوام و جغرافياي پراكنده در حوزه تمدني ما پيوسته نقش تاريخي پر اهميت و حساسي داشته است. از همين جاست، هر قومي كه قدرت سياسي را در منطقه به دست گرفته است، نتوانسته زبان قومي خود را به حيث زبان مشترك تثبيت كند. زبان پارسي دري از ميان همه اين پيچ و خم ها، اين همه تهاجمات ضد زباني و اين موج ها و توفان هاي سهمگين گذشت، توانايي، ظرفيت و سرزندگي خويش را به عنوان زبان همگاني نگه داشت و آثار خلاقه و ماندگاري به اين زبان چاپ شده است. از همين جاست كه مردمان ما در آينة قلمرو زبان دري، خود را در گذرگاه تاريخ مي بينند. از اين رو تاريخ ادب و زبان فارسي دري راتاريخ ادبيات ايران، افغانستان و يا تاجيكستان خواندن به نظر نگارنده اشتباه است.

پايگاه اتحاديه كشورهاي تمدن ايراني