جايگاه زن در شاهنامه سُترگ فردوسى طوسی
نویسنده محمد جعفر جعفرى
با وجود اينكه در اين قرن زنان در كارهاى اجتماعى، فرهنگى و هنرى پا به پاى مردان در تلاشند و ثابت كردهاند كه مىتوانند با مساعدت خانواده و كمك و ارشاد دول دلسوز، بازوئى از بازوان جامعه باشند هنوز ابر سياه ستم در برخى از نقاط جهان از فراز سرشان كاملا نگذشته است. معمول چنين است كه همه مردم بلند نظر ميل دارند كه از نظر بزرگان درباره زنان آگاه باشند. من اين فصل را از اين جهت، آماده كردم تا نظر فردوسى را كه از بزرگان دين و اخلاق و فرهنگ در جهان است، مردم بدانند. فردوسی از زبان شیرین همسر خسرو پرویز به زنان آینده ایران چنین پند میدهد که سه چیز برای زنان دارای ارزش بیشتری است : شرم داشته باشند – ظاهر و چهره ای آراسته داشته باشند و فرزندان نیکو بدنیا آورند و در ضمن پوشش نیک و برازنده بپوشند :
ز سه چیز باشد زنان را بهی که باشند زیبای گاه مهی
یکی آنکه با شرم و با خواستست که جفتش بدو خانه آراستست
دگر انکه فرخ پسر زاید او ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود به پوشیدگی مویش بود
فردوسی از زبان شیرین شاهزاده ارمنی ایران زمین می فرماید که او در همه جای پشت و یاور مردان و زنان دلیر بوده است و آنان را حمایت کرده است و کسی از وی تاکنون به بدی یاد نکرده است . اینچنین :
چنین گفت شیرین به آزادگان که بودند در گلشن شادگان
چه دیدند از من شما از بدی ؟ ز تازی و کژی و نابخردی ؟
بسی سال بانوی ایران بدم به هر کار پشت دلیران بدم
او اشارهاى به دختركشى اعراب در رابطه با دودمان ضحاك تازى دارد, مهراب را تازى نژاد مىشمردند. مهراب چون از عشق زال( پور سام) و رودابه دختر خود، آگاه مىشود، بر مىآشوبد، و با زن خود به گفتگو مىنشيند، و از كار دخترش خشمگين مىشود و چنين مىگويد:
همى گفت رودابه را رود خون بريزم بروى زمين خود كنون
چو آن ديد، سين دخ بر پاى جست كمر كرد بر گرد گاهش دو دست
به پيچيد و انداخت او را ز دست خروشى بر آورد چون پيل مست
مرا گفت چون دختر آمد پديد ببايستمش در زمان سر بريد
نكشتم نرفتم به راه نيا كنون ساخت بر من چنين كيميا
فردوسى نظير نظر مهراب را درباره افراسياب بگونهاى ديگر گفته است: چون افراسياب از عشق دخترش منيژه با بيژن كه ايرانى است آگاه ميشود بر مىآشوبد و مىگويد:
ز ديده به رخ خون مژگان برفت بر آشفت و اين داستان باز گفت:
كرا دختر آيد بجاى پسر به از گور داماد نايد ببر!
بار ديگر داستان سودابه زن كيكاوس( زن پدر سياوش) در عشق باختن به سياوش، مطرح مىشود. كاوس در تاريخ ايران قديم، مورد خشم مردم قرار گرفته است و فردوسى كارهاى بد او را مو به مو شرح داده است. مردى كه تاريخ، او را چنين توصيف مىكند درباره تهمتى كه سودابه، بر سياوش وارد مىكند و نظير تهمتى است كه زليخا بر حضرت يوسف وارد كرده بود، نظر مىدهد كه سياوش از ميان تل آتش بگذرد, اگر سالم بدر آيد او راست گفته و سودابه دروغ مىگويد! در اين داورى، علاقه كاوس به سياوش فرزندش از يك سو ديده ميشود، و علاقه او به سودابه زنش از سوى ديگر, فردوسى از زبان كاوس چنين مىگويد:
چو فرزند و زن باشدم خون و مغز كرا پيش بيرون شود كار نغز
بدستور فرمود تا ساروان هيون آرد از دشت صد كاروان
هيونان به هيزم كشيدن شدند همه شهر ايران به ديدن شدند
نهادند هيزم دو كوه بلند شمارش گذر كرد بر چون و چند
بدور از دو فرسنگ هر كس بديد چنين گفت: كاين است بد را كليد
همى خواست ديدن سر راستى ز كار زن آيد همه كاستى
چو اين داستان سر به سر بشنوى به آيد ترا گر به زن نگروى
به گيتى بجز پارسا زن مجوى زن بد كنش خوارى آرد به روى
زن و اژدها هر دو در خاك به جهان پاك از اين هر دو ناپاك به
معمولا بيت اخير را بعضى مردان مىخوانند اما همان مردان در آن لحظات، بيت پيشين را بدست فراموشى مىسپرند, شنونده هم خيال مىكند كه نظر فردوسى در همين بيت اخير است در صورتیکه به روشنی معلوم است که زن بد سرشت از دید فردوسی بزرگ با اژدها برابر بوده است . در اساطير شاهنامه آمده است كه فريدون سه دختر پادشاه يمن را براى سه فرزندش خواستگارى كرد. پادشاه يمن چارهاى نمىديد اما در دل خود غرولند مىكرد و مىگفت:
بدا از من، كه هرگز مبادم نشان كه ماده شد اين نره تخم كيان
به اختر، كسى دان كه دخترش نيست چو دختر بود، روشن اخترش نيست
يعنى در جهان، آن پدرى ستارهاش سعد است كه دختر ندارد, اگر دختر دارد، ستارهاش نحس است! اما بهر حال از بيم قدرت فريدون، سه دختر را به سه پسر فريدون داده روانه ايران مىكند، و براى حفظ ظاهر، با خود چنين مىگويد.
چو فرزند باشد به آئين و فر گرامى به دل بر، چه ماده چه نر
يعنى فرزند كه تربيت يافته باشد پسر و دختر ندارد، هر دو برابرند. نظريه تساوى زن و مرد، نظرى قديمى و دير پا است. فردوسى نظر خود را درباره زنان از قول بهرام گور مىگويد:
زن خوب رخ، رامش افزاى و بس كه زن باشد از درد، فرياد رس
به زن گيرد آرام، مرد جوان اگر تاجدار است و گر پهلوان
هم از وى بود دين يزدان بپاى جوان را به نيكى بود رهنماى
وی درباره پادشاهی زن در ایران مىگويد كه پوران، كشور را با مدارا و محبت به خلق اداره كرد، و با نام نيك، جهان را بدرود گفت:
همى داشت پوران، جهان را به مهر نجست از بر خاك، باد سپهر
چو ششماه بگذشت بر كار او به بد ناگهان كژه پرگار او
به يك هفته بيمار بود و بمرد ابا خويشتن نام نيكى ببرد.
اين سبك فردوسى است كه هر جا نغمه ناسازى به زيان زنان سر ميدهند، او در جاى ديگر، آن را بسود زنان، جبران مىكند. مثلا وقتى كه رستم خيلى جوان بود و سوداى رزم داشت، پدرش او را اندرز داد كه اين كار براى تو زود است ولى رستم به پدر اين طور پاسخ داد:
كنون گاه رزم است و آويختن نه هنگام ننگ است بگريختن
ز افكندن شير شرزه است مرد همان جستن رزم و ننگ و نبرد
زنان را از آن، نام نايد بلند كه پيوسته در خوردن و خفتنند!
اما چون نوبت به« فرود» فرزند سياوش مىرسد كه ناجوانمردانه با اقدام طوس درشتخوى، كشته شد، زنان قلعهاى كه فرود در آن، موضع گرفته بود براى اينكه اسير دست دشمن نشوند دست به فداكارى عجيب زدند و جان خود را فدا كردند يعنى يك يك خود را از فراز حصار قلعه بزير افكندند و جان سپردند و تسليم دشمن نشدند. فردوسى در اين باره چنين مىگويد:
فرود سياوش بىكام و نام چو شد زين جهان نارسيده به كام
بدانگه كه آمد زمانش به سر به گاه جوانى به سان پدر
پرستندگان بر سر دژ شدند همه خويشتن بر زمين بر زدند
همه ماهرويان او سرنگون ابا زيور و جامه گونهگون
بر آن سنگ خارا ز بام حصار چو آمد، شدندى همه پاره پار
همه آمدندى ز باره فرود چو آيد ز گردون ستاره فرود
نظير اين فداكارى را زنان و كسان همراه« شيخ شامل» در كوههاى داغستان در حملات ناجوانمردانه قزاقهاى تزار، انجام دادند كه داستانى دراز دارد. آنان وطن پرستان قفقاز بودند كه بر اثر عياشى فتحعلى شاه و بىلياقتى او، جان خود را در راه سرزمين خود از دست دادند. كسى چه ميداند؟ شايد شاهنامه را خوانده بودند و از زنان قلعه، فرود، فرزند دلير سياوش، الهام و سرمشق گرفته بودند! شبيه اين زنان فداكار را تاريخ كمتر بياد دارد. چنين بود نقطه نظرهاى فردوسى درباره زنان كه از سراسر شاهنامه گرد آوردهام, و اين است بعدى از ابعاد شناخت انديشههاى فردوسى. روانش شاد باد.
نظر خاور شناس خاور شناس مطابق معمول خود اين اشعار را كه ما از سراسر شاهنامه جمع كرديم تا نقطه نظر فردوسى را درباره زنان بدست آوريم، گردآورى نكرده، گوئى شأن خود را بالاتر از اين دانسته كه بخود زحمت بدهد و اين اسناد را يكجا گرد آورى كند. كسى كه درباره شاعرى كار مىكند بايد در درجه اول سخنانش مستند به اشعار آن شاعر باشد. از گلچين كردن داستانها نمىتوان نظر فردوسى را درباره زنان بدست آورد.