گذر از ذهنیت سنتی خلیج فارس
امنیت سازی و اقدامات اعتمادآفرین متوازن در خلیج فارس
افسانة امنیت در خلیج فارس هنوز دغدغه های خود را در بین بازیگران اصلی آن ایجاد می كند. دولت های منطقه ای تلاش پایان ناپذیری را برای عبور از چالش های موجود به انجام می رسانند. آنان آیندة سیاسی خود را بر اساس امید پایه گذاری كرده اند. زمانی كه خریدهای تسلیحاتی صورت می گیرد و یا اینكه پیمان های همكاری امنیتی با قدرت های بزرگ امضا می شود، نشانه هایی از امید به بقا را به نمایش می گذارد. واقعیت های سیاست منطقه ای بیانگر آن است كه تمامی كشورها برنامه ریزی سیاسی و امنیتی خود را برای بقا (Survval) انجام می دهند. آنان تلاش دارند تا شكل های جدیدی از روابط را ایجاد نمایند، ابزارهای جدیدی را خریداری كنند و به پیمان های نوینی ملحق شوند تا زمینة بقا و امنیت سازی خود را فراهم آورند.
شاخص های یاد شده بدون توجه به زیرساخت های امنیت اجتماعی و همچنین ضرورت های تعامل منطقه ای، راه روشنی را برای صلح و امنیت به وجود نمی آورد. رهبران سیاسی كشورهای حوزة خلیج فارس، انگاره های امنیت سازی خود را از دوران جنگ سرد به ارث برده اند. آنان به میزانی درگیر قالب های سنتی هستند كه امكان انعطاف و تحرك استراتژیك خود را از دست داده اند و انگارة امنیت سازی از طریق خرید تسلیحاتی و همكاری با قدرت های بزرگ در ذهن آنان موج می زند. بنابراین، تمایلی به آزمون روش های جدید نشان نمی دهند.
چالش های امنیت سازی اعتمادآفرین در خلیج فارس
اگر رویكرد مقامات حكومتی حوزة خلیج فارس را با دهة 1980 مقایسه كنیم، به این جمع بندی می رسیم كه نسل زمامداران حكومتی تغییر یافته است، اما قالب های ادراكی آنان برای امنیت سازی ثابت باقی مانده است. در چنین شرایطی، بازیگران دچار غفلت استراتژیك می شوند. رفتار امنیتی ماهیت مبهم پیدا می كند و در نتیجه، زمینه های ناسازگار، فضای لازم را برای ایجاد بحران های پیش بینی ناپذیر فراهم می سازد. شكل گیری بحران های سیكلی بیانگر آن است كه طراحان سیستم امنیت منطقه ای در خلیج فارس، وقوف چندانی نسبت به شاخص های امنیت سازی در محیط بحرانی ندارند. به عبارت دیگر، امنیت سازی صرفاً در شرایطی تحقق می یابد كه بازیگران و طراحان رفتار استراتژیك نسبت به سه مقوله وقوف داشته باشند؛ یعنی از یكسو، ویژگی های اجتماعی محیط امنیتی را مورد بررسی و پردازش قرار دهند و از سوی دیگر، نسبت به پویایی های محیطی و تنوع در رفتار استراتژیك بازیگران واقف باشند و در نهایت این كه برای امنیت سازی جلوه هایی از موازنة استراتژیك را در دستور كار قرار دهند.
شواهد نشان می دهد كه شاخص های یادشده به میزان محدودی مورد توجه قرار گرفته است. نظریه پردازان امنیت خلیج فارس، هنوز در طرح ریزی رفتار استراتژیك خود، این سؤالات را مطرح می كنند كه شاخص های تهدیدسازی ایران برای منطقه كدام است و یا این كه به چگونگی كنترل ایران از طریق ائتلاف با غرب یا خرید تسلیحاتی می اندیشند. نگاه یاد شده ماهیت جوهرگرایانه داشته است؛ به عبارت دیگر، آنان پذیرفته اند كه در شرایط موجود قادر به حل بحران های امنیتی منطقه نیستند و صرفاً می توانند تضادهای موجود را كنترل كرده و با اینكه از گسترش جدال ، جلوگیری به عمل آورند. طبعاً رویكرد جوهرگرایانه نسبت به معضلات امنیتی خلیج فارس، نمی تواند توازن امنیتی مؤثری را به وجود آورد. کشورهای ک.چکی كه دارای چنین نگرشی هستند، امنیت خود را از طریق خرید تسلیحات و همكاری با قدرت های بزرگ طراحی می كنند و در ازای آن تلاش چندانی برای طراحی الگوهای جدید انجام نمی دهند. به همین دلیل است كه فضای استراتژیك خاورمیانه جلوه هایی از معمای امنیتی را به وجود آورده است. اصلی ترین دلیل آن را باید در تداوم این انگاره دانست كه برنامه ریزان رفتار استراتژیك، امنیت منطقه ای را از داخل لوله های تفنگ و قواعد نظامی گری مورد سنجش قرار می دهند. این امر، شاخص هایی از الگوی امنیت نظامی را به وجود می آورد.
گذار از امنیت سازی رئالیستی در خلیج فارس
به طور كلی، باید تأكید داشت كه امنیت نظامی با اثر متقابل قابلیت های تهاجمی و تدافعی كشورها پیوند می یابد. اگر كشورهای حوزه خلیج فارس در صدد باشند تا مشروعیت سازی سیاسی خود را از طریق حداكثر سازی قابلیت های نظامی و استراتژیك تحقق بخشند، در آن شرایط مطلوبیت چندانی برای واحدهای سیاسی ایجاد نمی شود. یكی از دلایل تداوم ابهام امنیتی در خلیج فارس را باید بی توجهی برنامه ریزان استراتژیك به ضرورت های امنیت متوازن با رویكرد چندجانبه دانست. اگر ادراكات امنیتی بازیگران در مورد امنیت سازی با یكدیگر متفاوت باشد و كشورهای منطقه یكدیگر را به عنوان تهدید امنیتی تلقی نمایند، طبیعی است كه هیچ گونه برنامه ریزی مؤثری برای استقرار نهادهای امنیتی قوی و انسجام سیاسی ایجاد نخواهد شد. زمانی كه انسجام سیاسی كشورها در سطح داخلی و منطقه ای ضعیف باشد و از سوی دیگر نهادهای مؤثر و سازمان یافته ای برای تنظیم روابط استراتژیك به وجود نیاید، طبیعی است كه آنان امنیت سازی را از طریق جدال گرایی با نیروهای سیاسی اجتماعی و منطقه ای پیگیری خواهند كرد.
كن بوث (Ken Booth)، تلاش دارد تا الگوهای امنیت رئالیستی كه مربوط به دوران جنگ سرد بود را بازخوانی كند. وی، تعریف جدیدی از امنیت را در چارچوب مكتب انتقادی ارایه می دهد. كن بوث بر این اعتقاد است كه كشورها صرفاً در شرایطی به امنیت نظامی روی می آورند كه قابلیت چندانی برای برطرف سازی تهدیدات درون ساختاری ندارند. اگر رهبران سیاسی كه وظیفه طراحی رفتار استراتژیك را عهده دار هستند؛ امنیت را به منزله از بین بردن فقر، ایجاد عدالت اجتماعی و حداكثر سازی آرامش بدانند، طبیعی است كه به الگوهای منازعه آمیز توجه كمتری خواهند داشت. در این شرایط، امنیت به مفهوم رهایی بخشی از تهدید داخلی محسوب گردیده و در نتیجه، كشورها ناچار خواهند شد تا برای تحقق چنین وضعیتی به فرآیندهایی متوسل شوند كه زمینه های لازم برای اعتمادآفرینی متوازن را فراهم آورد.
شیفتگی رهبران سیاسی و نظریه پردازان استراتژیك كشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس به امنیت سنتی و همچنین بهره گیری از ابزارهای نظامی و استراتژیك منجر به تداوم معمای امنیتی در خلیج فارس گردیده است. برای عبور از چنین شرایطی، واحدهای منطقه ای نیازمند آن هستند تا زمینه های لازم برای ایجاد هویت مشترك را فراهم آورند. به عبارت دیگر، امنیت سازی در دوران بعد از جنگ سرد، ماهیت هویتی پیدا كرده است. جدال ها و ستیزش های دوران موجود نیز دارای جلوه هایی از هویت گرایی هستند.
امنیت سازی هویتی و عبور از نقطة تقابل منفی
اگر واحدهای منطقه ای احساس كنند كه دارای هویت مشتركی هستند و یا اینكه تلاش نمایند تا احساس هویت مشترك را بر مبنای زیرساخت های فرهنگی، ایدئولوژیك و تاریخ مشترك بنا كنند، طبعاً در آن شرایط به مطلوبیت های لازم نایل گردیده و از این طریق قادر خواهند شد تا تضادهای منطقه ای خود را ترمیم نمایند. اگر كشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس، تلاش نمایند تا صرفاً از طریق فعال سازی شورای همكاری خلیج فارس به انسجام و هویت منطقه ای دست یابند، این امر زمینه های لازم برای دوگانه سازی ساختار منطقه ای را فراهم می آورد. به عبارت دیگر، اگر هویت سازی كشورهای حوزه خلیج فارس بر اساس تفكیك حوزه های جغرافیایی، ساختاری و سیاسی انجام گیرد، در آن شرایط نقطه تقابل منفی بین واحدهای منطقه ای ایجاد خواهد شد. به طور كلی می توان بر این امر واقف بود كه قالب های امنیت هویتی می توانند با جلوه های دیگری از سیستم های اكولوژیك تركیب گردیده و زمینه لازم برای پیوند امنیت استراتژیك با امنیت زیست محیطی را فراهم آورد. این امر نشان می دهد كه امنیت، موضوعی منفرد، تفكیك شده و در قالب مطالعه تهدید و استفاده از نیروی نظامی نیست.
بازآفرینی اندیشه های امنیتی و عبور از هرمنوتیك دوگانه
حضور نیرو های نظامی آمریكادر خلیج فارس، یكی از شاخص های تهدید سازی با رویكرد نظامی است. نیروهای آمریكایی فضای امنیتی منطقه را تحت تأثیر قرار داده اند. آنان، امنیت سازی را در قالب شاخص های هرمنوتیك دوگانه ایجاد كرده اند. به عبارت دیگر، ایفای نقش خود را بر اساس مقابله با تعارض منطقه ای تفسیر كرده و از این طریق به تعارض با دیگران مبادرت می روزند. در این فرآیند، استراتژی به مفهوم آگاهی بخشیدن به گفتمان سیاست است. آنان، استراتژی خود را تاكنون بر مبنای مفاهیمی از جمله قابلیت های تخریب مؤثر ، قابلیت سازی برای تخریب اهداف سخت و همچنین مقابله با آسیب پذیری ناشی از ضربه دوم تنظیم كرده اند. در این شرایط، محور اصلی تعارض را باید رویارویی مجموعه های فراهویتی دانست كه مربوط به دو جهان مختلف می باشد. تمامی كشورهای حوره خلیج فارس، از مفاهیم و قالب های هویتی مشترك بهره گرفته و از این طریق قادر خواهند بود تا شكل جدیدی از امنیت سازی را بر اساس شاخص های فروهویتی به وجود آورند. صرفاً در این شرایط است كه می توان از انگاره های امنیت سازی با قالب های امنیت نظامی عبور كرد و فضای جدیدی از همكاری و مشاركت سازمان یافته را ایجاد كرد.
اعتماد سازی امنیتی از دو طریق انجام می گیرد؛ از یكسو می توان چنین فرآیندی را از طریق اقدامات و ابتكارات دوجانبه پیگیری كرد. این امر از طریق اقدامات و الگوهای رفتار مسالمت آمیز با كشورهایی همانند عربستان سعودی، عمان و قطر انجام می گیرد. كشورهای یادشده از جمله بازیگرانی محسوب می شوند كه در سال های 9-1998 كمیته حسن نیت را برای پیگیری روندهای تنش زا در روابط ایران و امارات عربی متحده ایجاد كردند. به طور كلی، می توان تأكید داشت كه كمیته حسن نیت به عنوان یكی از شاخص های امنیت سازی از طریق اقدامات اعتمادآفرین محسوب می شود. طبعاً، تحقق چنین فرآیندی نیازمند به كارگیری الگوهای دیگری است كه اعتمادآفرینی را از طریق فرآیندهای چندجانبه تحقق می بخشد. این امر در شرایطی شكل می گیرد كه كشورهای منطقه ای خلیج فارس، امنیت سازی را به منزله جدال علیه سایر بازیگران منطقه ای تلقی نكنند. تاكنون ذهنیت مبتنی بر امنیت نظامی و بازدارندگی منطقه ای منجر به گسترش نظامی گری شده است. در این شرایط قدرت های بزرگ از انگیزه های بیشتری برای مداخله گرایی برخوردار می شوند. به هر میزان كه امنیت سازی گسترش یابد، ضرورت به كارگیری ابتكارهای اعتمادآفرین در قالب روش های دوجانبه و چندجانبه به میزان بیشتری فراهم خواهد شد. این امر به مفهوم آن است كه عبور از تعارض منطقه ای، نیازمند به كارگیری شاخص هایی است كه زمینه های لازم برای حداكثر سازی الگوهای رفتار هویتی را بر اساس مدلی فراهم آورد كه تركیبی از الگوهای اعتمادآفرین دو جانبه و چندجانبه را بر مبنای زیرساخت های فرهنگی و استراتژیك مشترك ایجاد كند