جایگاه تجارت ابریشم در بیرون کردن پرتغالیها از هرمز
تاریخ:۱۳۹۴/۰۷/۱۶
عنوان :
«جایگاه تجارت ابریشم در بیرون کردن پرتغالیها از جزیره هرمز توسط شاه عباس اول»
گلنار هدایتی کارشناس ارشد تاریخ مطالعات خلیج فارس
در عصر صفویه، بویژه فرمانروایی شاهعباس اول، عوامل مهمی در صحنه سیاسی، تجاری خلیج فارس تآثیر گذار بودند که از جمله آنها میتوان به سهم تجارت ابریشم اشاره کرد. در زمان شاه عباس اول، امتیاز ویژه تجارت ابریشم فعالیتهای کمپانیهای بزرگ اروپایی را در کشور و علی الخصوص خلیج فارس به همراه داشت. از این رهگذر شاه عباس نیز که به دنبال احیاء تسلط و کنترل ایران بر خلیج فارس بود از تجارت این محصول و رقابتهای اروپاییان بر سرکسب امتیاز آن، بهترین بهره برداری سیاسی را به عمل آورد. بدین معنی که با توجه اساسی به تجارت ابریشم از طریق خلیج فارس نه تنها الگوی تجارت خارجی را بنیان نهاد بلکه با مشارکت انگلیسیها توانست به حضور بیش از یک قرنی پرتغالیها بر جزیره هرمز پایان دهد.
وازگان کلیدی: شاه عباس اول، ابریشم، جزیره هرمز، پرتغالیها
مقدمه
تجارت و بازرگانی در طول تاریخ همواره به علل گوناگون یکی از ویژگیهای بنیادین جامعه ایران به شمار آمده است. یکی از این علل همانا موقعیت جغرافیایی ایران به جهت واقع شدن در کرانه آبراهه های طبیعی شمال و جنوب کشور است که موقعیت بسیار مناسبی را برای گسترش تجارت و بازرگانی فراهم نموده است. بر این اساس، در طول تاریخ ایران، تحولات اقتصادی در این مناطق به وقوع پیوسته است که به دنبال آن نیز سرمنشأ تحولات سیاسی را در پی داشته است. دلائل بسیاری موجبات برقراری مناسبات تجاری در خلیج فارس در عصر صفویه خصوصاً شاه عباس اول شد که تجارت ابریشم به عنوان یکی از این عوامل مطرح مد نظر است. به طوری که به عنوان مثال ارتباط تنگاتنگ میان شهرهای تولید کننده ابریشم ایران مثل گیلان ، مازندران... با اصفهان از سویی، و ارتباط پایتخت با جزایر و بنادر صادر کننده مانند هرمز و بندرعباسی در خلیج فارس بود که به نوعی حلقة ارتباط اصلی این تجارت را تشکیل میداد. پس از آنجا که ابریشم به عنوان مهمترین کالای صادراتی عصر صفویه در که در زمان شاه عباس اول از خلیجفارس دادوستد میشد و همچنین در این زمان شاهد پایان یافتن تسلط پرتغالیها بر جزیره هرمز هستیم. شاه عباس همواره در پی این بود تا یک بار دیگر حاکمیت ایران را بر خلیج فارس با بیرون کردن پرتغالیها از هرمز عملی کند؛ لذا پژوهش حاضر به بررسی جایگاه تجارت ابریشم عاملی که به نظر می رسد با اهمیت فوق العاده اش در سیاست گذاری اقتصادی صفویه، حربه چاره سازی در حل مشکلات صفویه بوده حول رویداد بیرون کردن پرتغالیها از جزیره هرمز، عاملی که کمتر مورد تحلیل قرار گرفته، بپردازد.
اهمیت تجارت ابریشم در زمان شاه عباس اول
ابریشم1 در نزد حکومت صفوی، اهمیت تجاری و صادراتی داشت و به عنوان یکی از عوامل ورود اروپائیان به منطقه خلیجفارس و رقابتهای تجاری، سیاسی میان آنها محسوب میشد، لذا با تولید، توسعه صنایع وابسته به آن، موجبات گسترش صادرات به کشورهای اروپایی،از طریق آبراهه خلیجفارس و طبیعتاً موجب توسعه و ترقی اقتصاد ایران عصر صفوی میشد.
بنابراین حاکمان صفوی بالاخص شاهعباس صفوی، به تشویق تولید و به دنبال آن تجارت ابریشم پرداختند و سیاست کلیشان بر این قرار گرفت که حتی الامکان به صادرات این محصول بیفیزایند. از اینرو سعی شد در هر جای ایران که درخت توت پرورش مییافت مانند گیلان، مازنداران، گرگان، اردبیل، شیروان، شماخی، قراباغ، خراسان، فارس، کرمان و یزد... ابریشم تولید شود.
شاه عباساول دریافته بود که در امر تجارت و بازرگانی هیچ کالایی باارزش و گرانبهاتر از ابریشم نیست پس تمام تلاش خود را بر این کالا متمرکز کرد تا بتواند اقتصاد ایران را رونق بخشد. وی معاملات ابریشم را در تمام دوران سلطنتش به خود اختصاص داد. به فرمان وی تولید کنندگان ابریشم تمام محصول سالانه خویش را به وی میفروختند و فروش ابریشم در سراسر کشور به مشتریان دیگر امکان نداشت، ممنوعیت خرید و فروش ابریشم حتی شامل خارجیان هم میگردید لذا شاه عباس به هیچ یک از بازرگانان خارجی اجازه خرید ابریشم را در ایران نمیداد. در نظر اروپائیان، پادشاه ایران بزرگترین و یگانه تاجر کشور خویش بوده به طوری که هر معاملهای را که سود بیشتر داشت به شخص خود اختصاص داده و دیگران را از مداخله در آن باز میداشت. ( دولاواله :ج2/400)
شاه عباس به منظور رونق بخشیدن به بازار ابریشم تحولی عظیم در صنعت منسوجات ابریشمی و قالیبافی به وجود آورد. به فرمان او کارگاههای نساجی در شهرهای اصفهان، کاشان، یزد، کرمان، شیراز، مشهد، تبریز، شیروان، قراباغ، استرآباد ایجاد شد.( سیوری:/137 )
ایران سالیانه220000عدل محصول ابریشم داشت، هر عدلی به وزن 276 لیور 2بود که در حدود ده تا دوازده میلیون ارزش داشته است. ( شاردن،ج4 /369) این مسأله یعنی افزایش عایدات، ناشی از اجرایی شدن سیاستهای مالی و اقتصادی شاهعباس و گسترش محصول ابریشم، به کار بستن عوارض گمرگی اندک و اجاره دادن کاروانسراها بود. بیشترین عوارض گمرگی به صادرات ابریشم اختصاص داشت که عوارض گمرگی ناشی از صدور آن سالیانه 4هزار تومان-40 میلیون دینار عواید برای دولت داشت.( راوندی:ج5/ 167)
همچنین در این زمان چون ابریشم تنها کالایی بود که دول اروپایی برای آن به دلیل ارزش اقتصادیاش و رکود بازار ادویه پول پرداخت میکردند، موجب سرازیر شدن پول و جواهرات به ایران شد. به همین سبب این کالا به صورت پشتوانه مالی دولت تبدیل شد. مهمتر از فروش ابریشم، ضرب سکه بود که بدون فروش ابریشم ضرب مسکوکات رایج امکان نداشت؛ زیرا ایران صاحب معادن طلا ونقره نبود و این موزانه بایستی با فروش ابریشم و بخشی از پول و احجار کریمه تامین می شد. (تاریخ ایران کمبریج:ج 6 /233)
قالیهای دوره صفویه همچنین به دربار مغولان کبیر هند و پرتغالیها در گوا (Goa ) و اندونزی صادر و بخشی ازآن هم به کمپانیهای هند شرقی هلند و انگلیس صادر میشد. (همان/ 100-101)
وضعیت جزیره هرمز از آغاز حکومت صفوی تا روی کار آمدن شاه عباساول
همزمان با آغاز حکومت صفویه، پرتغالیها برای تثبیت موقعیت خود در خلیجفارس، توانستند با ایجاد قلعههای نظامی مستحکم در هرمز سلطه خود را تا بیش از یک قرن ادامه دهند. آنها با در اختیار گرفتن ثروت منطقه، نه تنها اجناس خود را به قیمت گزاف به تجار ایرانی میفروختند، بلکه اجناس ایرانی از قبیل ابریشم، مروارید، مخمل و پارچه های قیمتی را که بازارهای خوبی در اروپا داشت به قیمت پایین میخریدند و در اروپا به چند برابر میفروختند، (نوایی /14 ) به طوری که تنها درآمد و حق خروج ابریشم و قالی بیست میلیون لیره بوده است (محمد زنجانی/ 157 ) و در مدت کوتاهی موجبات انحصاری شدن بازرگانی و کشتیرانی و حتی نظامی شدن آن جزیره شدند. در طول این دوره بازرگانی و تجارت در جزیره هرمز روند نزولی و رکود را طی کرد. اسناد و مدارکی نشان میدهد که حضور پرتغالیها موجب زوال اقتصادی جزیره هرمز شده است. یکی از این اسناد و مدارک، نامه توران شاه حاکم جزیره هرمز به «دن مانوئل»( Manuel) پادشاه پرتغال پس از انفصال آلبوکرک از مقام فرمانداری کل مستعمرات پرتغال در هند و انتصاب لوپوسوآرز (Suarez ) به این مقام است. این نامه که در حدود سال 1526 م/932 ه ق نوشته شده، در واقع بازتاب شرایط اقتصادی و تجاری جزیره هرمز در سالهای نخستین تسلط پرتغالیها و اوایل دوره صفویه است. در بخشی از این نامه کاهش تجارت جزیره هرمز و در نتیجه سقوط و کاهش درآمدهای آن یادآوری شده است: «درآمدها کاسته شده، مخارج بالا رفته و دخل و خرج نمیکنیم، عمال و کاپیتانهای شما نیز هر سال نزد ما آمده و مدتی میمانند و برای آنها، خرج بسیار میشود و در حساب نمیآید مال مقرری در هر سال (300 لک4) میباشد که در مجموع به 25 هزار اشرفی بالغ نمیگردد. این امر چگونه تواند بود؟ من قدرت ادای چنین وجهی را ندارم ...» (قائم مقامی/ 494)
سند دیگر، نامهای است که از سوی محمد شاه و وزیر او شرفالدین به سال 930 ه ق/1524 م خطاب به پادشاه پرتغال نوشته و علاوه بر شکایات و اظهار گله از ظلم و ستم مقامات پرتغالی در خلیجفارس، که این خود نیز گزارش روشنی از اوضاع و احوال تجاری و اقتصادی جزیره هرمز را ارائه می کند: «مدت پنج سال است که مال به» بنک یا گمرگ کمترمیرسد و از جمله دو سال است که به واسطه مخالفت گجرات و کمیابی، مطلقاٌ محصول به بُنک در نیامده و مال مقرره آن صاحب هم نرسیده ...و خود در خراجات خاصه و ملک و صادر وارد مانده و در این باب خرابی و پریشانی بسیار واقع است و اکنون دو سه سال است که حکایت این چنین است و از هند یک دینار به بنکسار5 نیامده و امیر لار در این سال لشکرگران فرستاده و در نخلستان و بستان آمده اند و نزول نمودهاند و بنادر سوختهاند و در فکر قلعه و ممالکند و بعد از آن در اندیشه جلبه 6گرفتن و فکر اندرون آمدن میشوند. (قائم مقامی/504)
در اسناد پرتغالی نیز از سختگیری و زورگیری در مورد تجار و بازرگانان هرمز ذکر شده است؛ (زنجانی/ 287 ) چنانچه بازرگانان به دلیل سختگیریها و فشار مأمورین پرتغالی و اخذ مالیاتهای سنگین، کشتیها و صاحبان آنها، چندان رغبتی به انتخاب مسیر هرمز نداشتند و ترجیح میدادند که کالاهای خود را از بندرگاه دیگری بارگیری کنند به همین دلیل در آستانه قرن هفدهم میلادی جزیره جاسک به عنوان لنگرگاه جایگزین هرمز، مورد توجه انگلیسیها قرار گرفته بود.
وضعیت داخلی هرمز نیز دست کمی از شرایط بازرگانی آن نداشت و اوضاع آن در بیشتر مواقع به هم ریخته و بیثبات بود. همچنین شورشها و قیامهای مردم، تأثیر مخربی بر تجارت منطقه و نفرت عمومی آنها از تداوم حضور پرتغالیها به همراه داشت. فیگوئروا-سفیر اسپانیا در ایران-که چند سال قبل از بیرون کردن پرتغالیها از هرمز در این جزیره اقامت داشته است در این خصوص میگوید: «فرمانده پرتغالی هرمز سعی دارد تمامی سود تجارت این جزیره را به خود اختصاص دهد و چون حاکمی مطلق العنان است و بر همگان تسلط مادی ومعنوی دارد هیچکس به خود جرأت نمیدهد که چیزی را از وی دریغ دارد. ضمناً بر اثر زیانکاری و هوسبازی چند تن از وزیران پرتغالی مسجد کنار دژ را خراب کردهاند. این مردان سیاست، مطلقاً تشخیص ندادهاند که بر اثر این عمل نه تنها اهل محل بلکه همه ساکنان دریا و حتی ایرانیان را مورد توهین قرار دادهاند تا آنجا که آنان نیز بر اثر تأثیری که از این و نظایر آن دارند سواحل هرمز را مورد تهاجم خود قرار میدهند.»( فیگوئروا/ 53 و 61)
روابط تجاری شاه عباس با دول اروپایی برپایه تجارت ابریشم از راه خلیج فارس
روابط تجاری ایران بر پایه ابریشم تا زمان شاه عباساول توسعه چندانی نداشت که این امر میتواند به چند دلیل باشد؛ نخست اوضاع داخلی کشور به سبب جنگها و ناآرامیها و عدم تثبیت این سلسله ، دوم وجود رقابتهای سیاسی تجاری بین دولتهای بزرگ اروپایی، سوم، نداشتن پایگاه تجاری برای ایران در خلیجفارس.
اما ازآنجا که با روی کار آمدن شاه عباساول، ایران خواهان صادرات قابل توجهی ابریشم به اروپا بود و تجارت آن نیز در انحصار شاه قرار گرفته بود ، خریداران علاقمند مجبور به کسب اجازه تجارت و قرارداد با شاه بودند، این امر از یک طرف منجر به ایجاد روابط با کمپانیهای تجاری و کشورهای مختلف میشد و از طرف دیگر شاهزادگان و شاهان اروپایی موقعیت را بسیار مناسب و خوب مییافتند که ضمن قرارداد با شاه بتوانند کالاهای پرارزش ایرانی را به کشورهای دیگر صادر کنند، و چون دولت صفویه برای رسیدن به بازار فروش کالاهای خود به ناچار می بایست به اقدامات خصمانه دولت عثمانی از قبیل اختلافات سیاسی، وضع تعرفه گمرگی گزاف بر کالاهای ایرانی و برخورد بد ترکان عثمانی با تجار ایرانی تن در دهد از اینرو شاهعباساول را به فکر انداخت تا با برقراری روابط سیاسی گسترده با دول اروپایی و جذب نمایندگان کمپانیهای اروپایی با استفاده از کالاهای گرانبهایی چون ابریشم به این امر دست یابد.
توجه دولتهای اروپایی به ابریشم، شاهعباس را در پیریزی سیاستهایش مصممتر کرد، عامل دیگری که وی را به این امر ترغیب نمود موضوع تأمین نیازهای مادی برای تدارکات جنگ با دولت عثمانی بود. به همین جهت مسیر فروش ابریشم از طریق جادهزمینی شرق به غرب را به خلیج فارس و جزایر و بنادر آن برگرداند تا بدون زحمت و ممانعت دولت عثمانی ابریشم ایران را به فروش برساند.
اما مهمترین مانع پیشرفت اهداف شاه عباس، حضور پرتغالیها در خلیجفارس بود که همزمان با پادشاهی شاه اسماعیلاول بر منابع اقتصادی بنادر و جزایری چون هرمز، کیش، بحرین، قشم تسلط یافته بودند و دست به تأسیس بنگاههای تجاری و استحکامات نظامی زده که این امر همواره سلاطین صفوی را به جهت نداشتن نیروی دریایی مجهز برای مقابله با آنان، بر آن میداشت تا دست به سیاست مدارا زنند و برای اینکه این دولت قدرتمند را به یک تهدیدی سیاسی برای دولت صفویه بدل نکنند تلاش نمودند با بستن معاهدات سیاسی –تجاری، آن دولت را به یک متحد سیاسی برای مقابله با دولت عثمانی بدل نمایند.
اما در سال 1010ه.ق/1602م حادثهای روابط ایران و پرتغال را پر تنش کرد، بدین صورت که فیروز شاه امیر هرمز، بعد از مرگ پدرش فرخشاه به تخت نشست و به دنبال او که به دنبال آن حاکم جدید بحرین، رکنالدین مسعود نیز اعلام استقلال کرده و ازامامقلیخان حاکم فارس درخواست کمک کرد، امامقلیخان که در پی چنین فرصتی میگشت یکی از خویشاوندان امیر بحرین به نام خواجهمعینالدین را به همراه لشکری راهی بحرین کرد و توانست بحرین را فتح نماید. چون این اخبار به هرمز رسید، فیروزشاه والی هرمز و کاپیتان اروپایی هر کدام جمعی از لشکر خود را برای استراد بحرین مأمور ساختند، که در نهایت جنگ میان آنان در خشکی و دریا به وقوع پیوسته. اگر چه در جنگ خواجه معین و میریوسف هر دو زخمی شده و از آسیب زخم فوت شدند اما لشکر فارس پیروز گشتند.( ترکمان، عالم آرای عباسی: ج1/ 615-616)
مقارن این حادثه هیأتی سیاسی به سرپرستی آنتونیودوگوا ( Deougvea Antonio) ز طرف دولت اسپانیا (پرتغال) به ایران رسید که مأموریت داشت؛ 1-تجارت پرتغالیها را که در نتیجه تصرف بحرین تضعیف شده بود مجدداً مستحکم نماید. 2-درباره آیین مسیحیت در ایران از شاهعباس اختیاراتی بگیرد 3-مانع بسته شدن قرارداد سیاسی تجاری ایران با انگلیس گردد.( هوشنگ مهدوی /38)
بعد از بار یافتن هیأت مزبور به دربار ایران، شاهعباس به منظور یافتن هم پیمانی برای جنگ با دولت عثمانی به ناچار بر تمام خواستههای سفیر پرتغالی صحه گذاشت حتی به هیأت مزبور اجازه داد در اصفهان کلیسایی بسازند و برای نشان دادن حسن نیت، قسمتی از هزینه آن را نیز متقبل شد؛ اما در عوض دوگوا به شاه اطمینان داد که کشتیهای پرتغالی به ایران لشکرکشی نخواهند کرد. شاهعباس بعد از این موفقیت سفیری به نام اللهوردیخانبیک با نامه و هدایا به همراه آنتونیودوگوا به اسپانیا( پرتغال) گسیل نمود اما به محض ورود به دربار فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا دوگوا را دوباره عازم ایران کرد تا از تصرف بحرین به دست ایرانیان شکایت کند و دولت ایران را وادار نماید نسبت به رعایای مسیحی راه عدالت در پیش گیرد.
بعد از بار یافتن سفیر مزبور و رساندن پیام شاهاسپانیا، شاهعباس نامهای به فیلیپ سوم نوشت که در آن از تصرف بحرین و سایر نواحی سخنی به میان نیاورد، ولی قول داد تمام ابریشم ایران را از طریق جزیره هرمز صادر کند. (ترکمان /494 )
آمدن دوگوا به ایران و رساندن پیام شاه اسپانیا از یک طرف، و فرمان شاهعباس به سفیر در خصوص ابریشم نشان از آن دارد که دوگوا حامل توافقنامه تجاری در خصوص تجارت ابریشم بوده است. چون مقامات پرتغالی احتمال لازم را میداشتند که ایران با وجود شاه عباس پیروزی نظامی را در مقابل ترکها به دست خواهد آورد و با پس گرفتن بحرین احتمالاً به هرمز نیز لشکرکشی خواهند کرد، از آن طرف کشتیهای تجاری اروپایی نیز در خلیجفارس به قصد مذاکره برای تجارت ابریشم ایران در خلیجفارس تردد میکردند. حضور کشتیهای تجاری انگلیس در خلیجفارس منجر به ورود نیروی دریایی پرتغال نیز میشد که نمیخواستند سلطه خود را در بر این منطقه از دست بدهند که در نهایت به برخورد نظامی بین آنها منتهی شد.
در پی دست یافتن به این هدف، شاه عباس، دنگیزبیک روملو و خواجه فتحی را با پنجاه بار ابریشم همراه با آنتونیودوگوا به اسپانیا فرستاد اما ناکامیهای دنگیزبیک روملو که می بایست ابریشم شاهی را در آنجا به فروش رساند و درآمد حاصله از آن را به خرانه شاه برگرداند به اغوای آنتونیودوگوا، به پادشاه اسپانیا بخشید، که همین مسأله موجب مرگ دنگیزبیک در بازگشت به ایران شد.
علی رغم ناکامیهای دنگیزروملو در اسپانیا، این سفارت برای ایران دو پیامد مهم داشت: یکی از لحاظ اقتصادی به شاه ایران این نوید را داد که تجار ایرانی میتوانند ابریشم شاهی را در کمال امنیت از طریق خلیجفارس به اسپانیا صادر و از بدرفتاریها و عوارض سنگین دولت عثمانی خود را رهایی بخشند. دوم از لحاظ سیاسی دولت صفوی به عهدشکنی دول اروپایی به ویژه پادشاه اسپانیا، در خصوص نبرد با دولت عثمانی،آگاهی یافت .
همزمان با ورود هیأتی انگلیسی به ایران، برای فروش منسوجاتشان، واکنشهای سختی در اسپانیا به دنبال داشت، به همین منظور فیلیپ سوم درصدد برآمد تا با فرستادن سفیری، دولت ایران را از این کار باز دارد و از طرف دیگر شاهعباس نیز به منظور سرگرم کردن دولت اسپانیا به یک مانور فریب کارانه دست زد و سعی نمود تا دولت اسپانیا را از اهداف سیاسی _نظامی خود در خلیجفارس در ناآگاهی نگه دارد. پس، بدین منظور در سفر اول آنتونیشرلی به دربار اسپانیا، به وی مأموریت داد به فیلیپسوم وعده دهد و او را مطمئن سازد که مایل است تجارت ابریشم از طریق هرمز را منحصراً به اسپانیا واگذارد و در عین حال از پادشاه اسپانیا درخواست کند برای انعقاد چنین قراردادی سفیری به دربار ایران اعزام دارد. ( مقدمه مترجم فرانسوی ژان دوپوی برسفرنامه دون گارسیادوسیلوافیگوئرا/3-2)
اما با آمدن انگلیسیها به سرپرستی آنتونیشرلی به ایران،7 شاهعباس ازین گروه استفاده مقتضی را به عمل آورد از جمله؛ با اعزام آنتونیشرلی به اروپا درصدد اتحاد با دول اروپایی علیه دول عثمانی برآمد. هر چند در نتیجه اقدامات این گروه در اروپا کشورهای اروپایی متوجه ابریشم گردیدند ولی سفارت شرلی چندان موفقیت آمیز نبود، زیرا به دلیل ناهمگونی فرهنگی بین هیأت ایرانی و انگلیسی از همان بدو ورود به روسیه، اختلاف اعضاء آغاز، که در دربار پاپکلمنت هشتم در روم، به دلیل تقدم و تأخیر آنتونی شرلی و حسینعلیبیگبیات به اوج خود رسیده و موجب جدایی آن دو از یکدیگر شد.
بعد از ناکامی سفارت آنتونیشرلی، شاه عباس برادرش رابرتشرلی را عازم اروپا نمود. وی در سال 1611م/1019ه ق تصمیم گرفت وارد انگلستان شود اما شرلی ترسید که چون از رعایای دولت انگلستان است، جیمز اول او را با تشریفات یک سفیر خارجی نپذیرد و در نزد شاهعباس مقصر و مسئول جلوه داده شود. لذا ابتدا خلاصه پیشنهادات شاهعباس را از طریق سفیر انگلیسی در اسپانیا برای پادشاه انگلستان فرستاد که در آن شاهعباس به تجار انگلیسی اجازه میداد1 -در دو بندر از بنادر ایران مراکز تجاری تأسیس کنند2-دولت انگلستان در هر دو بندر اجازه مییافت نماینده سیاسی داشته باشد 3-عمال کمپانی هند شرقی در امور تجاری خود در هر دو بندر با آزادی کامل به دادوستد بپردازد. (شوستر/90 )
در واقع منظور شرلی از رفتن به انگلستان آن بود که با جمیز اول قرارداد تجاری ببندد، و راه تازه ای برای صدور ابریشم و سایر کالاهای ایران به اروپا باز کند تا تجار ایرانی مجبور نباشند کالاهای تجاری خود را از طریق عثمانی به اروپا صادرکنند.
رابرت شرلی در سال1611م/1020ه.ق به همراه همسرش در انگلستان به دیدار جیمزاول بار یافت ولی تجار کمپانی لوانت ( Levant Company) و هند شرقی که پیشنهادات مزبور را مورد بررسی قرار داده بودند با این دلایل با سفیر ایران به مخالفت پرداختند 1-تغییر مسیر تجارت از ترکیه به راه دریایی و دماغه امیدنیک سودی برای کمپانیها در بر نخواهد داشت2-با اینکار منافع تجاری ایران و انگلیس ناچیز است ( رایت / 23) 3-قبول این پیشنهادات رشته روابط تجاری انگلیس را با عثمانی از هم خواهد گسست.
علاوه بر موارد فوق مخالفتهای اسقف اعظم کانتبری که از کاتولیک شدن رابرتشرلی نگران شده بود، با دولت همآواز شد و باعث شد تا معاهدات سیاسی بین ایران و انگلستان بسته نشود و رابرتشرلی هم بدون اخذ نتیجهای در سال 1024ه.ق به ایران بازگشت.
پرتغالیها نیز در مورد سفارت شرلی و صدور حجم زیادی ابریشم از طریق هرمز نگران بودند؛ چنانچه در نظر آنها این امر باعث کم رنگ شدن تجارت ابریشم با چین میشد.( محمد زنجانی/ 288 )
اما ناکامیهای رابرتشرلی که میبایستی دیدگاه شاهعباس را نسبت به وی تغییر داده باشد، به دلیل اعتمادی که به وی داشت، دوباره او را در سال1033 ه.ق/1624م عازم اروپا کرد. بالاخره شرلی با مذاکرات متعدد توانست معاهدهای سیاسی و دوستانه مبتنی با این شرایط با جیمزاول منعقد کند:1- دولت انگلیس متعهد شد که تمام کشتیهای جنگی خود را در خلیجفارس برای لشکرکشی ایرانیان علیه عمال پرتغال در جزایر هرمز و قشم در اختیار آنها قرار دهد.2-از نظر تجاری دولت انگلستان اجازه میدهد که تجار ایرانی کالاهای خود را با کشتیهای انگلیسی و با پرداخت کرایه مناسب به انگلستان حمل نمایند 3-در بنادر انگلستان از ایرانیان بیش از حد معمول تعرفه گمرگی گرفته نشود و در تجارت طلا و نقره به انگلستان تجارایرانی آزاد باشند.
بدین ترتیب با انعقاد این معاهده صدور کالاهای ایرانی مخصوصاً ابریشم از خلیجفارس به اروپا حل میشد و تجار ایرانی اجازه مییافتند که اجناس خود را با کشتیهای انگلیسی به اروپا حمل و به فروش برسانند و از طرفی با این معاهده متحدین، محافظت از تجارتخانههای انگلیسی، و بنادر ایران در برابر تهاجم پرتغالیها را به عهده خواهند گرفت.
اما با مرگ جیمزاول تمام اقدامات شرلی بینتیجه ماند و چارلزاول امضای معاهدات را به تعویق انداخت. در این میان حادثهای دیگر رخ داد که تمام تلاشهای شرلی را بر با د داد. هنگامی که شرلی مشغول بستن معاهده با شاه جدید بود، سفیری دیگر از جانب شاهعباس به نام نقدعلیبیک به انگلستان رسید. این سفیر را شاهعباس به ترغیب عمال شرکت هند شرقی انگلیس فرستاده بودند. نقدعلیبیک سفارت شرلی را تکذیب کرد و اعتبارنامههای او را جعلی شمرد و کاری کرد که دربار هم در سفارت شرلی تردید کرده و مذاکرات با او را قطع نماید. شاه انگلستان برای روشن شدن قضیه هر دو سفیر را به همراه یکی از رجال انگلیسی به نام سردادمورکاتن ( Sir Dad more Cottoned) به ایران اعزام نمود تا معلوم شود کدام یک از فرستادگان ایران سفیر آن کشور است و اجازه دارد با دولت انگلستان معاهده تجاری منعقد نماید. با انجام چنین تمهیداتی، نقدعلی بیک از ترس موأخذه شاه در سواحل شرقی افریقا خودکشی کرد. هیأت مزبور در بندر گمبرون پیاده شد و در اشرف مازندران به حضور شاهعباس بار یافت و خواهان بسته شدن یک معاهده تجاری بین انگلستان و ایران شد. شاهعباس هم به آنها اظهار داشت چون قصد نداریم ابریشم ایران را از طریق عثمانی صادر کنیم بنابراین حاضریم در ژانویه هر سال صد عدل ابریشم در بندر گمبرون به دولت انگلستان تحویل و در برابر آن پارچه انگلیسی دریافت داریم.( فلسفی/ 1494 ) از این مأموریت نیز نتیجهای حاصل نشد چون سفیر انگلیس درست یک ماه بعد دار فانی را وداع گفت.
همزمان با سفر رابرتشرلی به اروپا، در سال1600م/1009ه ق تجار انگلیسی کمپانی هند شرقی را در سورات تأسیس کرده بودند.8 کمپانی مذکور برای دست یافتن به اهداف تجاری خود نمایندهای به نام ادوراد کوناک ( Edward Knock) عازم ایران کرد. وی بعد از بار یافتن به حضور شاهعباس، پیشنهاد کرد که با اجازه شاه بازرگانان انگلیسی مایلند همه محصول ابریشم ایران را در بنادر و جزایر خلیجفارس خریداری و در همان منطقه بر کشتی بار نمایند. این پیشنهاد شاهعباس را به وجد آورد زیرا دربار مشتاق بود در مورد صدور ابریشم، خود را از چنگ ترکها برهاند و از طرف دیگر اگر فرصتی پیش آید به کمک انگلیسیها با پرتغالیها مقابله نموده و ابریشم را به قیمت بهتری به فروش برساند.
نمایندگان پرتغال برای حفظ منافع خود به این سفیر اعتراض نمودند شاهاسپانیا، فلیپ، برای تحقق اهداف خود یک نجیب زاده اسپانیایی به نام دن گارسیادوسیلوافیگوئرا (Dongarci Desylva Fiquaroa )عازم ایران کرد. وی در سال 1614م/1023ه ق به هندوستان رسید و در آنجا با خبر شد شاه ایران علاوه بر گرفتن بحرین، کیش و گمبرون را نیز از پرتغالیها پس گرفته است. این حادثه موجب شد تا سفیر مزبور به مدت سه سال توسط پرتغالیها که رقیب اسپانیائیها بودند در هندوستان مجبور به توقف شود. اما عاقبت در سال1026ه ق آزاد و به حضور شاهعباس بار یافت و از شاهایران خواستار شد که بندر گمبرون و بحرین را به دولت اسپانیا باز گرداند تا دولت اسپانیا متقابلاً کشتی جنگی به دریای سرخ بفرستد و راه تجارت عثمانی را ببندد. ولی شاهعباس که تازه از جنگ با ترکان عثمانی فراغت یافته بود (1027ه ق) صریحاً جواب داد که بندر گمبرون در خاک ایران و متعلق به کشور ایران است و بحرین را هم از امیر هرمز که خراجگزار شاه ایران بوده گرفته، و به هیچ وجه پس نخواهد داد همچنین چون با دولت عثمانی صلح کرده نیازی به کشتیهای جنگی پرتغال ندارد و ابریشم را خود نیز برای فروش به شهرهای حلب و قسطنطنیه خواهد فرستاد. (فیگوئرا/ 168-366)
هر چند عواملی چون وعدههای تو خالی فیلیپ سوم پادشاه اسپانیا، ظلم و ستم پرتغالیها بر مردم منطقه و تکبر بیجای سفیر مزبور باعث شکست این سفارت گردید. اما مهمتر از این شاه عباس با این جواب به پرتغالیها دیگر ضرورتی نمیدید با آنها کنار بیاید و صلح با عثمانی و برقرار کردن روابط سیاسی –تجاری با دیگر دولتهای اروپایی وی را به هدف اصلیش در خلیجفارس، که بیرون کردن پرتغالیهاست، نزدیک کرده بود.
بعد از این اقدامات دولت اسپانیا تلاشهای نافرجام دیگری برای فیصله دادن به کدورتهای ما بین دو دولت به عمل آورد. از جمله آنها نامهای بود که در سال 1028ه ق /1619م به دربار ایران نوشت و در آن علاوه بر دشمنی با دولت عثمانی، در خصوص ابریشم متذکر شده بود چنانچه تجار مسلمان یا مسیحی نتوانند ابریشم خود را در هرمز به فروش برسانند میتوانند آن را به بندر گوا مرکز هندپرتغال، بفرستنند حتی اگر مایل باشند، بدون ادای حقوق گمرگی و عوارض دیگر برخلاف رسوم سابق، مستقیماً آنرا به پرتغال حمل نمایند.
در مقابل شاهعباس به انگلیسیهاوعده داد بندر جاسک یا هر بندر دیگری را که شرکت هند شرقی برای انجام امور تجارتی خودلازم بداند در اختیار عمال آن شرکت می گذارد. به موجب اجازه شاه عباس، نماینده این شرکت، تجارتخانههایی در شیراز و اصفهان تأسیس کرد و سال بعد عازم جزیره هرمز شد علاوه بر این کوناک موفق به دریافت اجازه اجرای مراسم مذهبی برای کارکنان انگلیسی و نیز تعیین سفیری به طور دائم در دربار ایران و افتتاح نمایندگی در هر کجا ایران که دولت انگلیس صلاح بداند، گردید و همچنین مقرر شد انگلیسیها در صورت ارتکاب جرم زیر نظر سفیر خود محاکمه شوند.( شوستر/ 103)
بدین اوصاف، ادواردکانوک آنقدر زنده نماند که نتایج سفرش به ایران را مشاهده نماید. در مورد مرگ وی شایعه چنین بود که وی توسط پرتغالیها مسموم شده است. پس از مرگ کانوک، کمپانی هند شرقی سفیری آگاه به امور تجاری به نام مونوکس به ایران اعزام نمود، آمدن مونوکس به دربار ایران، شاهعباس را مصمم تر کرد تا ابریشم را از طریق خلیج فارس به اروپا صادر نماید مشروط بر اینکه انگلیسیها 600 عدل ابریشم از ایران بخرند و در مقابل آن، وجه نقد یا جنس بدهند و تا تمام قیمت ابریشم خریداری شده را نپردازند حق صدور آن را نداشته باشند.
اما مخالفت ارامنه با این موضوع سبب گردید تا شاهعباس فروش ابریشم را به مزایده بگذارد بر همین اساس با دعوت از تجار ارمنی و نمایندگان کمپانی انگلیسی به آنان اعلام کرد هر کدام برای خرید ابریشم بیشترین قیمت را عرضه دارند، امتیاز صدور ابریشم از آن او باشد. ارمنیان به دلیل بیشترین منابع مالی، صدور ابریشم ر ا به خوداختصاص دادند اما فرصتی که بعد از شکست دولت عثمانی بدست آمده بود و دیگر تهدیدی از سوی غرب متوجه ایران نبود شاه عباس رامصمم کرد تا در پی بهانهای به انحصارگرایی دولت پرتغال بر بنادر و جزایر خلیجفارس پایان بخشد، لذا ناکامی دنگیزبیکروملو در اسپانیا و بسته شدن قراردادی وهنانگیز بین رابرتشرلی و فیلیپسوم پادشاه اسپانیا که در آن منافع دولت ایران نادیده گرفته شده بود سبب شد تا شاهعباس این مسئله را مستمسک قرار داده، برای اینکه کمپانی هند شرقی را متمایل با سیاستهای خود گرداند به مونوکس(Monocs )اجازه دهد، به گیلان رود و هر قدر ابریشم لازم دارد خریداری نماید، ضمناً به مراکز اداره کمپانی هند شرقی در سورات اطلاع داد که ناوهای انگلیسی می توانند بدون هیچ مانعی وارد جاسک شوند. ( همان / 49-48)
بعد از بارگیری نخستین کشتی انگلیسی حامل ابریشم ایران در بندر گمبرون (زنجانی، همان منبع ص307 )و بردن سودی صد درصدی ازفروش آن در اروپا، دولتمردان ایران وضعیت را مساعد دیدند و کاملاً بر این امرآگاهی یافتند که زمان مقرر برای اخراج پرتغالیها فرا رسیده است، پرتغالیهاکه از این وضعیت ناخرسند بودند تلاش نمودند، از هر طریق ممکن جلوی روابط تجاری کمپانی هندشرقی انگلیس با ایران را بگیرند. به همین جهت در سال1620م/1029ه ق با کشتیهای جنگی خود برای بیرون کردن انگلیسیها وارد آبهای خلیجفارس شدند اما انگلیسیها موفق شدند با کشتیهای خود به هندوستان فرار کنند و با فروش ابریشم آن170000پوند سود ببرند.( همان/ 104)
شاید این طبیعی باشد که اسپانیائیها از ظهور رقیب جدید در خلیج فارس نگران باشند، چون ابریشم جای سایر کالاهای ارزشمندی چون ادویه را در بازارهای اروپا به خود اختصاص داده بود و دول اروپایی تلاش میکردند تا به هر طریق ممکن انحصار تجارت آن را به خود اختصاص دهند، تا جایی که اسپانیائیها نماینده شرکت انگلیسی را برای تحویل گرفتن کالا که عازم اصفهان شده بود به قتل رسانند. به این ترتیب حرکتهای سوءپرتغالیها نسبت به تجار انگلیسی موجب شکلگیری جنگ در بندر جاسک شد.( زنجانی/ ص337)
باید متذکر شد که از جمله کارهایی که شکست و انحطاط پرتغالیها را تسریع کرد حملات کشتیهای پرتغالی به کشتیهای انگلیسی، به بهانه اینکه ابریشم ایران را حمل می کنند بود، چون حمل هر گونه کالایی در خلیجفارس در انحصار پرتغالیها بود. این اعمال پرتغالیها، عملاً کمپانی انگلیسی را در مقابل پرتغالیها به واکنش واداشت، به همین سبب در زمانی که به رسم همه ساله برای حمل ابریشم ایران به جاسک آمدند دو کشتی جنگی از در حمایت چهارکشتی باری به حرکت درآمد با اینکه کشتیها چند روز در جاسک توقف نمودند، نیروی دریایی هرمز از خود واکنشی نشان نداد و از آن سو شاه ایران نه تنها به پرتغالیها ابریشمی تحویل نداد بلکه درخواست آنان را مبنی بر همکاری با صاحب منصبان ایرانی رد کرد.
عاقبت در سال1620م در اولین زدوخوردی که بین طرفین به وقوع پیوست نیروی دریایی پرتغال شکست خورد و با بقیه نیروی درهم شکسته خود از صحنه کارزار بیرون رفتند. این مسئله بیش از پیش دولت ایران را با قدرتی غیر از پرتغالیها چون انگلیسیها و هلندیها نزدیک کرد.
اما هلندیها، هنگامی که در سال1607م/1016ه ق وارد خلیجفارس شدند حاضر به جنگ با پرتغالیها نشدند زیرا هلندیها نمیخواستند روابط تجاریشان را با دولت عثمانی با انعقاد یک اتحاد نظامی با ایران بر هم بزنند. (فیگوئروا/475)
اما عواملی که موجب شد هلندیها باب تجارت ابریشم با ایران را باز کنند: گسترش صنایع ابریشم بافی در هلند بود که تا سال1580م/988ه ق هیچ گونه صنعت ابریشم بافی مهمی در این سرزمین وجود نداشت. به همین جهت هلندیها هم تمایلی به تجارت ابریشم نشان نمیدادند اما هجوم صنعت کاران پناهنده و تجار مارانو (Marano )از جنوب هلند این وضیعت را دگرگون ساخت و همین موضوع سبب شد تا در خلال سالهای 1650م/1060ه ق صدها کارخانه ابریشمبافی در آمستردام (Amesterdaum) به وجود آید که در آنها حدود 120000پوند ابریشم رنگآمیزی شده به بازار عرضه میکردند. دوم اینکه هلندیها در سال1603م/1012ه ق با تصرف یک کشتی پرتغالی حامل ابریشم چین و حراج 1200 عدل آن در بازارهای آمستردام توانستند سود هنگفتی بدست آورند. فروش این ابریشم در هلند با کاهش محصول ابریشم در ایتالیا و جنگ بین ایران و عثمانی که موجب تقلیل صدور ابریشم ایران گردید، همزمان بود. این موضوع سبب شد تا خریداران این محصول در سرتاسر اروپا به آمستردام هجوم آورند. سوم پیشگامی انگلیسیها در امر تجارت ابریشم با ایران بود که بارگیری نخستین کشتیشان در سال 1614م/1022ه ق بر هلندیها پیشی گرفته بودند.( فلور/14-16)
عوامل فوق سبب شد که کمپانی هند شرقی هلند در سورات از روسای کمپانی بخواهد تا تدارک ورود هلندیها به تجارت ابریشم با ایران را مهیا سازند. بعد از گرفتن مجوز ورود، دو مشکل اساسی وجود داشت که موجب شد تا تجار هلندی به ارزیابی دقیقتر تجارت ابریشم با ایران بپردازند؛ یکی تسلط دولت پرتغال بر بنادر و جزایر خلیجفارس که با وجود آنها تجارت ابریشم با ایران غیرممکن بود. دوم برآورد هزینه تجارت ابریشم که تجار هلندی را بر آن داشت تا راهی بیابند تا این کالا با توجه به هزینه زیاد حمل آن به سودآوری برسند. در این زمان هلندیها آگاه شدند که شاهعباس اول به دنبال بیرون کردن پرتغالیهاست، آنها درصدد استفاده از این موضوع بودند و مدیران 17 نفره کمپانی هندشرقی در سال1606م/1016ه ق به نمایندههای خود در هند نوشتند که «اطلاع یافتیم شاههرمز علیه پرتغالیها قدعلم کرده و دست به اسلحه برده است اگر این درست باشد شما باید با این شاه متحد شوید تا بتوانیم تجارت با ایران را برای خود تأمین کنیم افزون براین شما باید در صورت امکان مقدار قابل توجهی ابریشم از ایران خریداری کنید و همچنین کالاهای دیگر را نیز که در این جا سودآور است تهیه کنید.»( شوستر/ 104)
پس از این بود که کمپانی هند شرقی هلند دریاسالار خود به نام یاکوب فاندل (Yacob Vandel را برای انجام این مأموریت به همراه ناوگانی مجهز به ایران فرستاد (همان/ 104) ولی این ناوگان دیر رسید و کمپانی هند شرقی انگلیس موفق شده بود با نزدیک شدن به ایرانیها، مقدمات بیرون کردن پرتغالیها را از جزیره هرمز فراهم کنند.
همکاری انگیسیها و شاه عباس در بیرون کردن پرتغالیها از جزیره هرمز
شاهعباساول صفوی همواره در صدد احیاء قدرت و تسلط ایران در خلیجفارس بود، انگلیسیها نیز در این مقطع مصمم بودند تا رقیب خود را به هر طریق از منطقه بیرون کنند و از اینرو تلاش میکردند در بیرون کردن پرتغالیها از خلیجفارس سهیم شوند تا بتوانند جایگزینی خود را در بنادر و جزایر ایران تضمین نمایند. شاه عباس نیز از نیّات انگلیسیها آگاهی داشت و به خوبی می دانست که ابریشم ایران برای انگلیسیها بسیار با اهمیت است؛ لذا ازجذابیت ابریشم نزد انگلیسیها استفاده کرد و آنان را در تصمیم مهم اش همراه کرد.
بدین ترتیب، ایران و انگلیس با انگیزههای متفاوتی وارد اتحاد و ائتلاف علیه پرتغالیها و بیرون راندن آنها از جزیره هرمز شدند. مذاکرات بین مونوکس نماینده کمپانی هند شرقی انگلیس و شاهعباس در این راستا صورت گرفت و انگلیسیها با تنظیم قراردادهای کوهستک و میناب امتیازاتی در ازاء همکاری با ایران بدست آوردند؛ از جمله اینکه، شرکت هند شرقی انگلیس علاوه بر معافیت در پرداخت حقوق گمرگی توانست نیمی از عایدات گمرگی در خلیجفارس را نیز به خود اختصاص دهند. (همان/ 194)
بدین منظور نیروهای ایرانی و انگلیسی قبل از حرکت به سمت جزیره هرمز قشم را فتح کردند9؛ این عمل آنها باعث شد تا هرمز عملاً در محاصره قرار بگیرد و با توجه به وضعیت داخلی خود قادر به دفاع موثر نباشد. فتح قلعه قشم و شکست قطعی پرتغالیها در آن، هرمز را در وضعیتی خطرناک برای پرتغالیها قرار داد و امکان دریافت کمک را از آنها گرفت. پرتغالیها نیز در عوض کلیه بنادر ایران را به آتش کشیدند و جاسک را ویران ساختند. نماینده تجاری انگلستان کلیه تأسیسات تجاری خود را به میناب واقع در شمال غربی جاسک انتقال داد. ناوگانهای انگلیسی مجهز به توپهای جنگی بودند که از جانب قایق های ایرانی همراهی میشدند. جا به جایی نیروهای ایرانی توسط کشتیهای انگلیسی،3000 هزار تن بر آورد شده است.( فلسفی/65 )انگلیسیها قبل از آنکه کشتیهای خود را برای بارگیری در هرمز در اختیار ایرانیها بگذارند خواستار نیمی از هزینهها و یا ششصد تومان ماهیانه برای هر کشتی به صورت ابریشم شده بودند. (همان/114-115)
بدین ترتیب متحدین به محاصره هرمز پرداختند و نیروهای ایرانی از دریا با کشتیها عبور نموده و داخل جزیره هرمز شدند. فرمانده پرتغالی و محمودشاه والی مسلمان هر دو به قلعه در آمده و ساکنان جزیره از تجار و اصناف، بالاجبار به قلعه تحصن نمودند، همچنین جمعی از نیروهای انگلیسی نیز از راه دریا آمده و در یک طرف قلعه لنگر انداختند. هر روز از طرفین جنگ وجدال صورت میگرفت نیروهای ایرانی زیر دو برج از برجهای قلعه را خالی کرده، باروت انباشته آتش میدادند تا اجزای برج فرو ریخت، محصوران که به قدر قوت در استقامت کوشیدند هنگامی که از مقاومت عاجز شدند، پرتغالیها به جهت نصرانیت و هم کیشی به نیروهای انگلیسی متوسل شدند، و خود را تسلیم نمودند. سرانجام بعد از دو ماه و چند روز محاصره و جنگ و جدال، قلعه هرمز از تصرف پرتغالیها آزاد گردید.( ترکمان/ 981-982)
پیمان آتش بس به مدت دو روز به وسیله نمایندگان طرفین به امضا رسید و در ششم ماه مه سال 1622 برابر با 21 جمادی الثانی 1301 تمامی پرتغالیهای ساکن جزیره هرمز خود را تسلیم نیروهای انگلیسی نمودند. بر اساس توافق به عمل آمده آنان بایستی در اسرع وقت به بندر سورات منتقل شوند. در همین روز پرچم پرتغالیها که بیش از یکصد و شانزده سال بر فراز قلعه جزیره در اهتزاز بود، برای همیشه پایین آمد و بلافاصله عملیات تخلیه نیروهای آنان توسط کشتیهای انگلیسی آغاز شد.10
همچنین با فتح هرمز و تبعید محمد شاه آخرین فرد از خاندان هرمز، سلسله پادشاهی این جزیره و تاریخ ملوک آن پس از هفتصد سال حاکمیت به پایان رسید و از آنان اثری به جا نماند.
انگلیسیها چیزی از هرمز عایدشان نشد چون آنها تقاضای واگذاری نیمی از جزیره و درآمدهای گمرگی آن، ساختن و در اختیار گرفتن قلعه دفاعی، بازسازی شهر و استفاده از چهار فروند ناو جنگی برای دفاع از جزیره برای همیشه نمودند (دولاواله ،سفرنامه،ص200 )که البته خواستههای آنها به نتیجهای نرسید؛ زیرا شاهعباس هرگز حاضر نمیشد در مالکیت هرمز قدرت اروپایی دیگری را شریک خود گرداند. ولی انگلیسیها در عوض موفق شدند تا فرمانی از شاهعباس دریافت دارند که براساس آن کلیه امتیازاتی که کانوک در سال 1617 م/1026 ه ق برای تجارت به دست آورده بود، تأیید کند و به آنان اجازه داده شد تا هر مقدار ابریشم که خواسته باشند از هر نقطه ایران خریداری و کالاهای خود را بدون عوارض گمرگی به اصفهان وارد نمایند. از طرف دیگر آنان بلافاصله اجازه یافتند در بندر جدیدالتأسیس عباسی دفتر تجارتی و اقامتگاههای ویژه برای بازرگانان خود ایجاد کنند، مشروط بر اینکه همه ساله 200 عدل ابریشم از ایران بخرند و در مقابل آن وجه نقد یا جنس بدهند و تا تمام قیمت ابریشم خریداری شده را نپردازند حق صدور آن را نداشته باشند. (شوستر/104)
بعد از خارج کردن هرمز از تصرف پرتغالیها، به امر شاهعباس، شهر به کلی ویران و کوچهها و خانههای مسکونی با استفاده از مواد منفجره تخریب گردید و کلیه تأسیسات اقتصادی ویران شدند و از این شهر بزرگ که زمانی جمعیتی بالغ بر چهل هزار نفر داشت، (فیگوئروا/ 59 )تنها قلعه نظامی با سیصد نفر نظامی مستقر نمودند. تجار، کسبه و اهالی آن ناگزیر به مسقط و بنادر هند مهاجرت نمودند و بخشی نیز از تجار خارجی ساکن در جزیره به گمبرون نقل مکان نمودند.
با وجود آنکه هرمز جایگاه مهمی تجاری در میان ملتهای مختلف داشت و امکان بازسازی مجدد شهر و تأسیسات آن وجود داشت ولی حکمران ایران هرگز حاضر نشد هرمز را دوباره مسکون سازد و شاید در نظر وی تصور حضور نیروی دریایی پرتغال در خلیج فارس که موجب اخلال در امنیت و تجارت هرمز شود، دور از ذهن نبود پس احساس ضرورت موضعی قوی درخشکی را میطلبید و نگهداشتن هرمز به عنوان پایگاه تجاری ایران در میان آبهای خلیج فارس، به جهت نداشتن نیروی دریایی برای شاهعباس امکان پذیر نبود. در عوض نقش تجاری و اقتصادی هرمز به گمبرون 11واقع در ساحل، که برای اولین بار در سال 1034 ه ق/1624 م از آن به عنوان بندر عباسیه11 نام برده شده است واگذار گردید.
ویلسون به نقل از سرتوماس هربرت که پنج سال بعد از تسخیر هرمز آنجا را دید و شاهد خرابی و انهدام روز افزون آن بوده، آن را این گونه توصیف نموده است: «شهری که یک وقت بسیار بزرگ بود و عمارات وسیع و عالی داشت و چند دیر و کلیسا و یک بازار مهم نیز در آنجا بود، امروزه تماماً اعتبار و عظمت گذشته خود را از دست داده و ایرانیها دائماً چوب و سنگ عمارات آن را برای ساختمانهای گمبرون که در سه فرسخی آن واقع است میبرند. خلاصه این شهر مخروبهای شده که امروز دیگر قابل تصرف و سکونت هم نیست.» (ویلسن/137)
نتیجه
در طول تاریخ ایران، نظر به مشکلات سیاسی و طبیعی که در مسیرهای زمینی وجود داشته، بخش عمدهای از فعالیتهای تجاری در منطقه خلیج فارس متمرکز بوده است. با توجه به این امر در زمان صفویه نیز، مسائل اقتصادی، بویژه تجارت خصوصاً تجارت ابریشم به عنوان مهمترین کالای صادراتی ایران با تهدیدات متعددی از جمله: هجوم دولت عثمانی به مناطق شمالی و بسته شدن راههای بازرگانی ایران به اروپا، حملات ازبکان و بسته شدن راه ارتباطی چین مواجه شد.
از سویی دول اروپایی همواره طالب ابریشم ایران بودند، و شاه عباس با توجه به نیاز مبرم آنها به ابریشم، سیاست گذاریهای خود را بر این پایه قرار داد و با قول سهیم نمودن دول اروپایی در تجارت ابریشم ایران توانست به حاکمیت سیاسی ایران را در خلیج فارس برقرار کند و به سلطه پرتغالیها از جزیره هرمز پایان دهد.
ولی با این وجود آنچه که باید متذکر شد این است که تجارت ابریشم سهمی در از دست دادن توسعه چند صد ساله هرمز نداشت چون به نظر نگارنده، دلیل شاهعباس در انتخاب نکردن هرمز به عنوان پایگاه تجاری ایران در خلیج فارس، نداشتن نیروی دریایی برای محافظت از آن بود. اما دربیرون راندن پرتغالیها از جزیره هرمز سهم تجارت ابریشم در حد ابزاری بود، که شاهعباس توانست به کمک آن، حمایت یک نیروی قدرتمند دریایی را جهت برقراری حاکمیت سیاسی ایران در خلیج فارس کسب کند.
پی نوشتها
1-ابریشم نامی فارسی است که بر پارچه لطیف ساخته شده از کرم ابریشم گذاشته اند. واژه ابریشم مشتق از اَپرشِم پهلوی است که با مصدر شستن و ریسیدن همریشه است.
2-هر لیور معادل450گرم است که با این احتساب، محصول سالیانه ابریشم ایران حدود2728000کیلوگرم، یا909232 من بوده که 45درصد آن در گیلان تولید می شده است.
3-پرتغالیها به دنبال سقوط قسطنطنیه و تسلط دولت عثمانی بر مدیترانه در سال 1453 م به دنبال کالاهای شرقی و یافتن راه جدیدی با دور زدن افریقا توسط واسگودوگاما در سال 1487 م به هندوستان رسیدند یکی دیگر از دریانوردان پرتغالی آلبوکرک بود که در سال 1506 م مأمور رفتن به هندوستان بود که با تصرف بخشی از اقیانوس هند وارد خلیج فارس و جزیره هرمز شد.
4-هر لک برابر با یکصد هزار است. (قائم مقامی/ 494)
5-ریشه این کلمه هندی و به معنی انبار و مخزن آمده است. (جنگنامه قشم و جرون نامه/209)
6-نوعی قایق کوچک است.
7-انگلیسیها تا روی آمدن شاه عباس اول به دلیل هرج و مرجهای داخلی ایران و به طور کلی تهاجمات گسترده دول عثمانی نتوانستند نماینده ای به ایران اعزام نمایند هر چند که آنها با تأسیس کمپانی لوانت(کمپانی ترکیه) در کنار دریای مدیترانه بخشی از خرید ابریشم را از طریق حلب در حدود 600عدل به خود اختصاص دادند و مایل نبودند در منازعات سیاسی با دولت صفویه در مقابل امپراطوری عثمانی اتحادی به وجود آورند؛ولی با روی کار آمدن شاه عباس اول و حرکتهای نوین در ساختار سیاسی واقتصادی توسط وی، 24سال بعد از خروج آخرین هیأت کمپانی مسکوی از ایران در زمان شاه طهماسب ،در سال 1007ق/1598م گروهی 25نفره را به ریاست اشراف زاده ای به نام آنتونی شرلی به ایران اعزام کردند.آنتونی شرلی مأموریت داشت شاه عباس را علیه دولت عثمانی برانگیزد ومیان ایران و انگلستان روابط تجاری بر قرار سازد. (ممورینگ/ 98 )
8-بنیان این کمپانی درنتیجه تلاشهای بازاریاب هایی چون رالف فیچ و جان نیوبری بود این دو با مسافرت به ایران و دیدن کرانه های خلیج فارس و دادن گزارشهایی درباره امکانات دادوستداین منطقه و نقش آن در تجارت با هند، تجار انگلیسی را برای ایجاد شرکتی تجاری در هند ترغیب کردند. به همین جهت تجار انگلیسی با گرفتن نخستین منشور از دست ملکه الیزابت، رسماً کمپانی هند شرقی را برای برقراری تجارت با هندتأسیس کردند. شرکت مذبور استقلال فوق العاده ای داشت، به طوری که باکشتی های مسلح و مناسبی اداره می شد. این کمپانی توانست با در اختیار گرفتن بخش عمده ای از تجارت هند، دامنه تجارت خود را تا خلیج فارس توسعه دهد .درسال1611م/1023ه.ق به دلیل اشباع شدن بازارهای هندوستان از پارچه های انگلیسی،آن دولت درصدد یافتن بازارهایی برای فروش کالاهای خود گردید، بدین منظور بنا بر گزارشات یکی از بازاریابان خود بنام ریچارد استیل که هنگام سفر به ایران اظهار داشته بود که ایران دارای زمستانهای سرد و در سال مردم به مدت پنج ماه لباس گرم می پوشند و همچنین ایران برای خرید ابریشم بازار مناسبی است و می توان ابریشم خام را در آنجا پنجاه درصد ارزانتر از بازارهای حلب بدست آورد،کمپانی هند شرقی را متوجه ایران گردانید.
9-قلعه قشم در ساحل شرقی جزیره دلیل عمده نبرد میان ایران و پرتغال بوده است. ایرانیها به این دلیل ابتدا قشم را فتح کردند که عملاً هرمز را از دسترسی به آب آشامیدنی محروم نمایند. (جرون نامه/ 236. ) فرمانده پرتغالی در فتح قشم روی فریراآندرادا بوده است( زنجانی/305 )
10-پرتغالیها به موجب قراردادی که بین آنها و شاه عباس در سال 1625م منعقد شد تنها محل هایی ازصید مروارید در بحرین و قسمتی ازکنگ در دست آنها باقی ماند.به علاوه پرتغالیها بندر مسقط واقع در ساحل عمان بعد از دست دادن هرمز برای انها از اهمیت بسزایی برخوردار شد پرتغالی ها با خرید اصیل ترین اسب های عربی و همچنین مروارید و فروش آنها در هند سود کلانی به جیب می زدند.
11-در اسناد و کتب قرن هفدهم و هیجدهم نام گمبرون به صورتهای گوناگون از قبیل گمبرون، گمرو، گمبرن کمرون،کومورن و کوماران یو دیده می شود. این نام وجه تسمیه غلطی از لغت ترکی گمرگ است .همچنین آن نام از کلمه پرتغالی کوماران یو که به معنی میگوست مشتق نشده است.اصل کلمه ظاهراً چنین است.وقتی که اهالی هرمز قدیم به جزیره جرون در قرن هشتم هجری آمدند این شهر را هرمز نو نامیدند و نام جرون و به طور کلی جرونات را که به تمام منطقه اطلاق می شداز بین نرفت. .گمبرو یا گمبرون و نامهای نظیر آن وجه تسمیه ای از جرون است .
12- قدیمیترین عنوانی است که پس از تصرف بندر گمبرون توسط نیروهای ایرانی به این بندر داده شد. (جرون نامه/ 230 )
منابع
ترکمان، اسکندر بیگ، عالم آرای عباسی، 1335،ج 1، به کوشش ایرج افشار، تهران
جنگنامه قشم و جرون نامه،سروده قدری، 1384 ، تصحیح و تحقیق محمد باقر وثوقی و عبدالرسول خیراندیش، چاپ اول، نشر میراث مکتوب
دولاواله، پیتر،1370، سفرنامه دولاواله، ج2،ترجمه شعاع الدین شفا،تهران، علمی و فرهنگی
راوندی، مرتضی،1364،تاریخ اجتماعی ایران، ج5، چاپ دوم ، تهران ، کتابخانه کتیبه
رایت، دنیس،1364،ایرانیان در میان انگلیسیها، ترجمه کریم امامی، تهران، نشرنو
سیبلاشوستر،والسر،1364،ایران صفوی از دیدگاه سفرنامه های اروپائیان، ترجمه و حواشی غلامرضا وهرام، تهران، امیرکبیر
سیوری، راجر،1363، ایران عصرصفوی، ترجمه کامبیز صبا، چاپ اول ، تهران
شاردن، شوالیه ژان،1350 ،سفرنامه، جلد 4، ترجمه محمد عباسی، چاپ دوم ،تهران ، انتشارات امیرکبیر
فلسفی،نصرالله، 1371،زندگانی شاه عباس اول، تهران، انتشارات علمی
فلور، ویلم،1356،اولین سفرای ایران و هلند، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران، کتابخانه طهوری
فیگوئرا، دونگارسیادوسیلوا ،1363،سفرنامه، ترجمه غلامرضا سمیعی،،چاپ اول، نشر نو
قائم مقامی، جهانگیر،1369،مسئله هرمز در روابط ایران وپرتغال، اسناد فارسی، عربی، ترکی، در آرشیو ملی پرتغال، مجموعه مقالات سمینار خلیج فارس، تهران، وزارت امور خارجه
کمبریج،1380،تاریخ ایران صفویه، ج6 ،ترجمه یعقوب آژند، تهران، انتشارات مولی
محمد زنجانی، مهدی آقا، 1382،اسناد روابط تاریخی ایران و پرتغال، تهران ، مرکز اسناد و خدمات پژوهشی
نوایی ، 1377،تاریخ روابط سیاسی و اقتصادی ایران در دوره صفویه، چاپ اول، تهران، سمت
هوشنگ مهدوی،عبدالرضا،1364،تاریخ روابط خارجی از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، ،تهران، امیرکبیر
ممورینگ،1362،سفرنامه برادران شرلی، ترجمه آوانس، با مقدمه محبت آیین، تهران، کتابخانه منوچهری
ویلسن، آرنولد ،1372،خلیج فارس، ترجمه محمد سعیدی، چاپ دوم، تهران، علمی و فرهنگی
"At the silk trade, drive out the Portuguese from the island of Hormuz by Shah Abbas I»
Abstract
In the Safavid era, particularly the reign of Shah Abbas I, Important factors in politics, business impact of Persian Gulf Such that they can be pointed to share silk trade. At the time of Shah Abbas, bonus silk trade, the activities of major European companies in the country and especially along the Persian Gulf. Shah Abbas also seeking to recover through this domination and control over the Persian Gulf was Iran Trade and competition from the Europeans on this product Srksb Rate it, Best exploit the political will to act. This means that according to the silk trade through the Persian Gulf Not only established the pattern of foreign trade Partnership with the British but was able to attend more than a century to end the Portuguese on the island of Hormuz.
Keywords: Shah Abbas I, silk, the island of Hormuz, the Portuguese