چهارچوب نظری برای بررسی تحولات جزایر تنب و ابوموسی
تاریخ:۱۳۹۴/۰۳/۱۷
بسمه تعالي
چهارچوب نظری برای بررسی تحولات مربوط
به جزایر تنب و ابوموسی
نویسنده: عين ا... سوري، کارشناس ارشد روابط بین الملل
خلاصه
علت موجده طرح دعوا پیرامون جزایر تنب و ابوموسي به عنوان يك ادعاي ارضي همواره ناشي از سياست ها و پويش هاي منطقه اي و جهاني بوده بنحوي كه به سختي مي توان براي ابعاد دو جانبه اين دعوا اهميتي قائل شد. بازيگران اصلي اين دعوا در طول تاريخ نه شارجه ، راس الخيمه يا امارات بلكه انگليس ‘امريكا و عربستان بوده اند . آنچه كه در بحث ابوموسي مطمح نظر اين سياست ها بوده نه حمايت از موضع ايران يا امارات بلكه پيشبرد سياست هاي كلاني بوده كه قدرتهاي بزرگ در این منطقه در پي اجراي آنها بوده اند .
این چهارچوب نظری شالوده "برساخت يا سازه" جنجال کاملا سیاسی امارات در طرح ادعا پیرامون جزایر ایرانی را شکسته و ضمن تبیین امر، به باز نمايي واقعيت موضوع كمك شایانی خواهد کرد و نه تنها ایران را از موضع نادرست متهم در این دعوا خارج خواهد ساخت بلکه امارات عربی متحده را به انفعال خواهد برد زیرا بر خلاف سیاست حسن همجواری و در پیوند به آن سیاست های منطقه ای و جهانی به ایذا و آزار ایران پرداخته است .
این چهارچوب نظری قادر به تبیین تحولات و سیگنال های مختلف مربوط به جزایر سه گانه، روش سیاست گزاری و نحوه واکنش به اقدامات یا جنجال های امارات عربی متحده را ارایه بوده و نهایتا می تواند راه حل فائق آمدن بر این جنجال را پیشنهاد نماید. بنا نیست که به ذکر تاریخ تحولات مربوط به طرح این ادعای ساختگی ارضی پرداخته شود زیرا ضرورتی به انجام این کار نمی بیند و چنین کاری را تکرار مطالعات و تحقیقات انجام شده می داند . به عبارت دیگر آنچه در این زمینه از اهمیت و اولویت برخوردار است ارایه یک چهارچوب نظری است که راهنمای شناخت ،اقدام و عمل کشور قرار گیرد.
متن
طرح ادعا در مورد جزایر سه گانه تنب و ابوموسی از ابتدا تا کنون تحولات زیادی را شاهد بوده که بررسی همه آنها بدلایلی که در بالا ذکر آن رفت از عهده این مجال خارج است با این حال نمی توان از نقاط تاریخی ، کلیدی و عطف این امر صرف نظر کرد . این نقاط عطف تاریخی مانند ظرف و چهارچوبی عمل کرده اند که مابقی تحولات در داخل آنها و در پیروی و هماهنگی با آنها صورت گرفته است. هر نقطه عطفی دوره زمانی خاصی داشته و با تغییر نقطه عطف، الگوی عملی تحولات مربوط به جزایر سه گانه نیز تغییر کرده اند. در بررسی سیر تاریخی تحولات مربوط به جزایر سه گانه چند نقطه عطف و تاثیر گذار می توان برشمرد .
-سال 1767 میلادی شروع دوران ضابطی جواسم در لنگه و توابع آن
-سال 1874 تشدید رقابت سنگین استعماری بریتانیا ،روسیه، فرانسه، آلمان در خلیج فارس و تداوم آن تا اوایل قرن بیستم .
- سال 1887 پایان ضابطی جواسم در لنگه و توابع آن
- سالهای 1903 تا 1904 اشغال جزایر سه گانه با حمایت و هدایت انگلیس
-سال 1971 اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه
- سال 1992 شکل گیری و اجرای سیاست مهار دوگانه در خلیح فارس و طرح مجدد ادعا بر جزایر سه گانه توسط امارات عربی متحده
شرح و تبیین هر کدام از این برهه های تاریخی حساس و سرنوشت ساز از حوصله این بحث خارج است که به خودی خود می تواند موضوعی برای بحثی گسترده تر باشد اما تحلیل درست وضعیت جزایر سه گانه و طرح دعوا در مورد آنها بدون در نظر گرفتن این نقاط عطف بسیار ناقص و تا حدود زیادی امکان ناپذیر است .
در بیست و سه سال گذشته ادعای امارات عربی متحده بر جزایر تنب و ابوموسی در ظاهر به یک اختلاف ارضی و یا به عبارت درست تر آن به یک جنجال سیاسی در منطقه خاورمیانه تبدیل شده است . این جنجال در شکل جاری آن و در شرایط خلقش در سال 1992 میلادی مورد توجه رسانه های جهان قرار داشت اما چند سال پس از آن و بعد از تثبیت جنجال این فقط رسانه های امارات عربی متحده بودند که سعی در خبر سازی و پوشش آن داشتند تا به اصطلاح خودشان، موضوع را زنده نگهدارند . بهر حال این امر اکنون از نظر توجه رسانه ای موضوعی اشباع شده و خسته کننده است که حتی برای مردم امارات عربی متحده نیز فاقد جذابیت است . يك سئوال كليدي در مورد جنجال بیست و سه ساله امارات عربي متحده پيرامون جزاير ايراني تنب و ابوموسي هنوز هم مغفول مانده است ! سئوال از اين قرار است كه ريشه اين جنجال از كجا و در نتيجه چه تحولاتي نشات گرفته است ؟ آيا بايد جنجال مذكور را نتيجه عملكرد مقامات محلي جزيره ابوموسي در سخت گيري پيرامون ورود اتباع غير اماراتي به جزيره بوموسي
طي سال 1992 و اعتراض امارات به آن تلقي نموده و بدين طريق به ابعاد دو جانبه اين موضوع اهميت داد ؟ آيا ريشه اين غائله در روابط دو جانبه ايران و امارات نهفته است و يا اينكه پيدايش آن بازتاب تحولات منطقه خاورميانه در ابتدای دهه 90 میلادی است ؟يا اينكه بوجود آوردن آن پاسخ جهان غرب به سركردگي امريكا در مقابل رفتار سياست خارجي ايران است ؟گرداننده اصلي آن امارات است يا پيوستگي سياست قدرتهاي منطقه اي با سياست غرب ؟ يا اينكه همانند گذشته بايد ريشه اين موضوع را در تحولات منطقه اي و حتي جهاني جستجو كرد؟ مهمتر از همه چه كشور هایي از تداوم اين جنجال سود مي برند ؟آيا كسي مي تواند روزي را تصور كند كه ايرانيان - از هر قوم و گروهي كه باشند- نسبت به تغيير وضع موجود در اين جزاير رضايت دهند ؟اگر پاسخ منفي است ‘امارات عربي متحده در پيگيري اين موضوع تا چه اندازه از اختيار برخوردار بوده است ؟!
مناقشه جاری ایران و امارات بازتاب روابط تشنج آمیز ایران و مدعیان غربي است. به زعم ما تبيين قضيه جزاير ايراني تنب و ابوموسي و حتي يافتن راه كار موثر براي حل آن در گرو پاسخ منطقي به اين سئولات قرار دارد. اگر قائل به چربش ابعاد دوجانبه اين موضوع باشيم آنگاه تبيين موضوع و يافتن راه حل آن در گرو تعامل با امارات است ولي اگر باور كنيم و ابعاد منطقه اي اين موضوع را اصل و متن آن قلمداد كرده و ابعاد دوجانبه آن را حواشي موضوع تلقي كنيم تبيين مسئله و راه حل را بايد در تحت تاثير قراردادن آن وضعيت های منطقه اي وجهانی جستجو كنيم .
قضيه جزاير تنب وا بوموسي – نه در اواخر قرن نوزدهم كه سر برآورد و نه در سال 1971 كه به مام ميهن بازگشتند ونه در سال 1992 در زمان بروز جنجال كشتي خاطر ‘ هيچگاه يك بحث دو جانبه نبوده و همواره با تحولات منطقه اي و جهاني پيوندي ناگسستني داشته بنحوي كه بدون آن تحولات امكان بروز و ظهور نمي يافته است .
آنچه كه در اواخر قرن نوزدهم به بروز ادعاي انگليس به نيابت از شارجه و راس الخيمه پيرامون اين سه جزيره منجر شد نه حضور قاسميان در لنگه و توابع آن ‘ بلكه بيشتر به دليل سياست هاي دولت مركزي وقت ايران در تحكيم حاكميت خويش بر مرز هاي كشور و بويژه رقابت هاي استعماري انگليس از يك طرف و فرانسه و آلمان و بخصوص روسيه تزاري از طرف ديگر بود ... در واقع دولت انگلستان در پاسخ به چالش هاي سياست خود در خليج فارس كه طي اواخر قرن نوزدهم بشدت در حال گسترش بودند و با هدف جدا كردن ايران از همراهي با آن چالش ها به سياست جدا سازي جزاير سه گانه از ايران روي آورده وطي يك پروسه شانزده ساله كه از سال 1887 شروع شد نهايتا آنرا در سال 1904 عملي ساخت . طرح آلمانها در تاسيس راه آهن برلين - بغداد ‘ استقرار نيروهاي فرانسوي در بندر سور عمان و تلاش روسيه براي كسب يك پايگاه دريايي در خليج فارس ( جزيره بوموسي ) از جمله اين چالش ها بودند . در آن زمان بخاطر همين پويش ها و سياست هاي جهاني‘ هيچ كس به موضع ايران در رد اشغال جزایر سه گانه توجهي نكرد و بدین طریق اعتراض ايران به اقدام انگليس بطور كلي ناديده گرفته شد.
حاکم وقت راس الخیمه طی سال 1934 از ادعای خود نسبت به جزیره تنب دست کشید و از جمله چند بار بنا به دلایل مختلف پرچم خود را از این جزیره پایین کشید- که بررسی چونی و چرایی آن در این مقال نمی گنجد - اما هر بار در نتیجه فشار بریتانیا مجددا پرچم خود را در این جزیره برافراشت . او حتی یکبار از بالا بردن مجدد پرچم خود داری کرد که بریتانیا راسا پرچم خویش را در این جزیره برافراشت. با این کار شیخ بریتانیا منطقا باید خرسند می شد چون یکی از مناقشات طولانی آن با ایران حل می شد. اما سئوال اساسی که وجود دارد این است: چرا بریتانیا با این اقدام شیخ مخالفت می ورزید ؟پاسخ به چنین سئوالی باز هم ما را متوجه موضوع این مقاله پیرامون نقش پویش ها و سیاست های جهانی در خلق و پایایی جنجال جزایر و ... خواهد کرد .
سياست بريتانيا تا زمان تمايل آن كشور به خروج از شرق كانال سوئز به جدا ماندن اين جزاير از ايران تاكيد داشت اما به محض ابراز تمايل آن جهت خروج از خليج فارس و تغييرات شگرف سياسي در صحنه بين المللي و منطقه اي ( افول بريتانيا به عنوان قدرت برتر و اعطاي نقش ژاندارمي به شاه در منطقه) انگليس ديگر منفعتي در ادامه سياست خويش در جدا ماندن اين جزاير از ايران نداشت . به همين دليل آن كشور مذاكرات خود با دولت وقت ايران با هدف اعاده حاكميت ايران براين جزاير را شروع نمود كه نهايتا در پايان نوامبر 1971 اين جزاير به ايران بازگردانيده شدند. عليرغم حقانيت ادعاي ايران بر اين جزاير و مردود بودن ادعاهاي راس الخيمه و شارجه نسبت به آنها باز هم آنچه كه در آن زمان مانع پيگيري اين موضوع در سطوح منطقه اي و بين المللي شد همان تغييرات سياسي منطقه اي و بين المللي بود نه حقانيت ادعاي ايران و يا مردود بودن ادعاهاي امارات .
مسکوت و بایگانی نمودن شکایت اعراب تندرو - عراق، ليبي، الجزاير و يمن جنوبي - در جلسه 9 دسامبر 1971 شوراي امنيت سازمان ملل در مورد اعاده حاکمیت ایران بر جزایر تنب و ابوموسی نیز خود بیانگر نماد دیگری از تایید چهارچوب نظری مورد بحث است . شکایت مطروحه بایگانی و مسکوت گذارده شده زیرا هیچ ارتباطی با محیط سیاسی منطقه نداشت. عربده های صدام حسین مبنی بر « به اصطلاح» بازستاندن جزایر تنب و ابوموسی از ایران که فریبکارانه به عنوان یکی از دلایل شروع جنگ نمایش داده می شد نیز بدلیل عدم قرابتش با محیط سیاسی غالب منطقه - به استثنای حاکم وقت راس الخیمه- مورد توجه کسی قرار نگرفت. هم بایگانی شدن شکایت اعراب تندرو در شورای امنیت و هم عربده کشی صدام حسین مبنی بر بازستاندن جزایر تنب و ابوموسی از ایران با جریان های غالب منطقه و جهان نسبتی نداشتند و تحولاتی بودند که در خلاء روی می دادند. به همین دلیل در کل فرایند موضوع جزایر سه گانه نه ماندگار شدند و نه تاثیر گزار. بر عکس موارد فوق ،جنجال جاري كه از سال 1992 و به بهانه جلوگيري از پياده شدن مسافران كشتي خاطر در ابوموسي در 20 اوت 1992 شكل گرفت نيز از همان جنس تحولات و جریانهای غالب منطقه اي و جهاني است كه هدف آن تحت فشار قرار دادن ايران است. اين نوشتار در پي تبيين پديده كشتي خاطر - نقطه آغاز جنجال 23 سال گذشته - نيست اما براي اثبات ساختگي بودن اين پديده لازم است اشاره شود كه بازگشت كشتي خاطر به امارات بايك نمايش تبليغاتي بسيار گسترده مواجه شد كه خود دليلي بر طراحي سناريوي از قبل تعيين شده داشت. در اثبات ساختگي بودن جنجال كشتي خاطر كافي است بگوئيم كه به تعداد مسافران كشتي خاطر ، هلي كوپتر و آمبولانس در سواحل شارجه اجتماع كرده بودند تا مسافرين را به بيمارستان انتقال دهند . گويي جنگي شديد در جزيره بوموسي در گرفته و كشتي خاطر مملو از مجروحين همان جنگ است ! به عبارت دیگر یک بزرگنمایی بسیار فوق العاده از این حادثه کوچک ساخته شد تا هدف بزرگتری و پنهانی که متعاقبا در مورد آن سخن گفته خواهد شد قابلیت اجرا بیابد این هدف پنهانی همانا اجرای سیاست مهار دوگانه امریکا در خلیج فارس بود .
اگر محتواي بسيار ملايم نامه 20 آوريل 92 شیخ زاید رئيس فقيد امارات به عنوان رئيس جمهور وقت ايران كه قبل از شكل گيري سياست مهار نگاشته شده را با جنجال كشتي خاطر مقايسه كنيم ‘ نقش سياست مهار دوگانه امريكا در ايجاد آن جنجال كاملا نمايان خواهد شد . اما چه نيازي به اين جنجال سازي وجود داشته است ؟ پاسخ به اين سئوال در كنه تحولات جهاني و منطقه اي نهفته است كه پيش از جنجال كشتي خاطر در حال شكل گيري بودند. با پايان جنگ كويت، روابط ايران به سرعت با كشور هاي عربي و بخصوص اعراب خليج فارس و حتي كشور هاي غربي گسترش يافت و در نتيجه تضعيف عراق ‘ ايران به قدرت بلا معارض منطقه تبديل شد . هر دو نتيجه جنگ بر خلاف نظر و منافع امريكا بود و به همين دليل اين كشور نمي توانست چنين وضعيتي را تحمل كند .
از طرف ديگر امريكا بعد از جنگ اول خليج فارس همزمان دو سياست كلان صلح در خاورميانه و سياست مهار دو گانه را در خليج فارس طراحي و به اجرا گذاشت با اين حال بين اين دو سياست ‘ رابطه اي مستقيم وجود داشت به اين معني كه ضعف يا قوت هريك از آنها در ضعف يا قوت سياست مقابل تاثير مستقيم مي گذارد . هدف اصلي امريكا پيشبرد سياست صلح اعراب با اسراييل بود و اجراي سياست مهار دو گانه نيز در خدمت سياست كلان صلح قرار داشت در اين ميان مهار ايران و عراق هدفي انحرافي و فرعي بود كه در عين حال توسط امريكا غنيمت شمرده مي شد .ايران و عراق با انگيز هاي متفاوت ‘ هر دو مخالف اين سياست بودند . اعراب منطقه با اكراه و عموما از سر اجبار به سياست صلح و به تبع آن به اجراي سياست مهار دو گانه عليه ايران پيوستند . با شكل گيري سياست مهار دو گانه و پيوستگي كشورهاي منطقه با آن، روابط بهبود يافته ايران با اعراب به سرعت متشنج شد و بدين طريق سياست مهار از طريق خلق جنجال ابوموسي به اهداف فرعي خود در مورد ايران دست يافت .
جنجال كشتي خاطر دقيقا با شكل گيري اين سياست در منطقه خليج فارس همزمان است . سيل هيات هاي سياسي و نظامي و امنيتي غرب بويژه امريكايي به كشور هاي منطقه در اواخر سال 91 و اوايل 92 بيانگر دوران شكل گيري اين سياست است كه نهايتا در اوايل سال 1993 رسما موجوديت يافت . تبيين جنجال كشتي خاطر بدون پيوند دادن آن با سياست مهار دو گانه امريكا غير ممكن است و حتي خبرگاني از امارات عربي متحده نيز نظير دكتر عبداله ركن به دل بستن امارات نسبت به اين سياست در پيگيري موضوع اشاره كرده اند .
اگر به شدت و ضعف جنجال هاي تبليغاتي پيرامون جزاير سه گانه ايراني توجه كنيم رابطه مستقيمي بين آن با شدت و ضعف اجراي سياست مهار دو گانه عليه ايران مي يابيم.
سال 1375 اوج سياست هاي مهار دوگانه عليه ايران است . در اين سال تبليغات عليه كشور ايران تا آنجا پيش رفته بود كه بسياري بر وقوع جنگ تاكيد مي كردند از آن طرف اوج تبليغات امارات عليه ايران هم در همين سال است . تقابل يا گرايش دوستانه عربستان با ايران طي سالهاي 71 تا 76 نيز به ميزان پيوستگي اين كشور يا جدا شدن آن از سياست مهار ارتباط كامل دارد . عدم توفيق در سياست صلح و پيدايش كودتاي قطر وتضاد منافع امارات و عربستان در مقابل كودتا از يك سو و حمايت امريكا و انگليس از كودتا و نهايتا روي كار آمدن خاتمي در ايران سياست مهار دو گانه را با ناكامي كامل مواجه نمود . با چنين وضعيتي عربستان سعودي پيوستگي خود با سياست مهار را كنار گذارد و موضع امارات عربي متحده براي تحت فشار قرار دادن ايران بشدت تضعيف گرديد .درست از همين زمان است كه فشار تبليغاتي امارات عليه ايران بدليل عدم وجود يك محيط مناسب بشدت كاهش مي يابد . براي پي بردن به اين امر كافي است ‘ برگزاري كاملا موفق اجلاس سران كشور هاي اسلامي در تهران با برگزاري مفتضحانه كنفرانس اقتصادي خاورميانه در دوحه قطر مقايسه گردد . اين كنفرانسها به فاصله يك ماه از هم برگزار ميشد و كنفرانس اقتصادي خاورميانه كه تحت حمايت امريكا و اسرائيل قرار داشت انزواي كامل امريكا و اسرائيل در خاورميانه را به نمايش گذاشت .
امارات عربي متحده با ورود به يك بازي ضد ايراني به اثرات سياست مهار دو گانه دل بسته بود ولي با فروپاشي آن از اين پس اين امارات بود كه در پيگيري يك امر غير واقع گرايانه و حتي در كنار گذاردن آن بايستي هزينه حيثيتي پرداخت مي كرد . به همين دليل حتي بعضا در اجلاس هاي شوراي همكاري - كه ساير اعضا در پي گسترش روابط با ايران بر آمده بودند - شاهد پرخاش امارات عليه ساير اعضاء بوده ايم . اگر این قرائت را بپذیریم پس لازم است از انجام هر اقدامی که به تحریک طرف مقابل می انجامد پرهیز گردد. بطور كلي تبيين مسئله ادعاي امارات عربي متحده بدون اين چهارجوب منطقه اي و بين المللي نادرست و نارساست . به اميد روزي كه كشور هاي حوزه خليج فارس روابطي برادرانه و مبتني بر احترام متقابل فارغ از تاثيرات خارجي با يكديگر بنا نهند . در اين ميان نقش كشور هاي بزرگتر منطقه نظير ايران و عربستان مخصوصا در باز گذاردن مسير امن بازگشت از سياست هاي نادرست برادران كوچكتر كليدي خواهد بود .