سفر دریایی سر آرنولد ویلسون به خلیج فارس
تاریخ:۱۳۹۳/۱۱/۲۹
سفر دریایی سر آرنولد ویلسون به خلیج فارس (1)
سر آرنولد ویلسون (2)
بازگردان : سلمان قاسمیان
درباره خلیج فارس مطلب جدیدی برای گفتن ندارم و نمی خواهم مسئله یا طرح جدیدی،یا مطلبی گسترده با موضوعات متنوع را ارائه کنم.توان آن را نیز ندارم که دستاوردهای جدیدی را به پهنه دانش جهانی بیافزایم؛تلاش برای اصلاح یک دانش تنها به توسعه دامنه آن منجر می شود.من تنها مشاهدات خود را ارائه می دهم و از تحلیل های جانبی خود داری میکنم؛ چرا که،طبق گفته دکتر جانسون:"لازم به ذکر نیست که انسان نباید تا زمانی که به حقیقت مطلب دست نیافته یا علمی جدید را کشف نکرده،دست به نوشتن ببرد.اثری که هر فرد خلق می کند تنها در صورتی مفید است که از طریق آن تنوع بیشتری به شاخه های دانش موجود ببخشد یا طرح جدیدی را ارائه دهد که،در آن،زیبایی پنهان پدیده یا موضوعی را که تاکنون هیچ کس به ان نپرداخته است،یا بهره گیری از چشم اندازی جدید،ترسیم کند."
برای آنکه پس از پذیرش شرایط فوق جرئت نوشتن پیدا کنم،از شما می خواهم،که با من همراه شوید تا مسیری را که سندباد ملاح (داستان های سندباد مربوط به قرن دهم میلادی است ومطالعه آن باعث آگاهی ازبنیان تجارت دریایی این نواحی می شود)آن را پیمود،دنبال کنیم؛چرا که درخلیج فارس،چنان که ازاین پس متذکر خواهم شد،جلوه های زیبا و ناشناخته ای وجود دارد.نه تنها حیات بشری،بلکه زندگی جانوران آن نیز زیبایی خاص خود را دارد.زندگی مردمانی که در پهنه این آب زندگی می کنند،چه در ساحل و چه در دریا،تحسین برانگیز است.مهم تر از آن،تاریخ خلیج فارس است که برای مابیش از دیگر مواردجذابیت دارد.در خلیج فارس جزیره،بندر،یا حتی قطعه ای از آب های آن نیست که در سالنامه های انگلیسی،راجع به آن،واقعه ای غم انگیز و حاکی از دلاوری ساکنان آن ذکر نشده باشد.برای مثال،در جزیره قشم،ویلیام بافین،کاشف خوربافین،آرمیده است.هم چنین در دیگر بنادر کرانه های شمالی و جنوبی خلیج فارس چون هرموز،بندرعباس،باسعیدو،بوشهر و...مدفن تاجران و بازرگانانی از اقصی نقاط جهان و بیست نسل از دریانوردان و نظامیان انگلیسی و هندی قرار دارد.برهمین اساس،احساس می کنم که به جای پرداختن به اوضاع جغرافیایی و دیگر پدیده های خلیج فارس،لازم است،بدون عذرخواهی،موضوع تاریخ آن را که برای من نیز مناسب تراست و دل بستگی هایی به آن پیدا کردم، دنبال کنم؛چرا که بیش از پانزده سال در این سرزمین ها زندگی کرده ودل بستگی های مرا تنها کسانی می توانند درک کنند که سال ها در این سرزمین های باستانی،با مردمانی اصیل،زیسته اند. ممکن است گفته شود که تاریخ جغرافیایی خلیج فارس از دوره دوم زمین شناسی شروع شده است؛زمانی که رشته کوه های زاگرس،ازیک طرف،وسرزمین های مرتفع شبه جزیره عربستان از درون دریای کرتاسیوس،ازطرف دیگر،سربرآوردند.اما دریای عمان را باید بسیار قدیمی ترازخلیج فارس دانست؛ چرا که طی یکی از دوره های بسیار قدیمی تاریخ زمین که زمان آن مشخص نیست مناطق جنوبی شبه جزیره عربستان پیش از دیگر نواحی آن سر از آب ها برآوردند،زیرا خشکی هایی که درمعرض بادهای گرم آن دوران قرار داشته اند رنگی سیاه به خود گرفته اند.این سرزمین ها از سرزمین های شرقی دیگر قدیمی ترند،به جز ارتفاعات دراویدیا هرگز به این نواحی آب نرسیده است.رأس مسندم،درآغاز،خلیج عمان و اقیانوس هند را از خلیج فارس،که درآن زمان به مدیترانه متصل بود،جدا می کرد تا اینکه دردوره میوسن شبه جزیره عربستان سربرآورد و خلیج فارس به دریاچه ای درونگان تبدیل شد.پس از آن، در دوره ای که تاریخ آن معلوم نیست،اتفاق دیگری افتاد؛دماغه مسندم اندکی فروکش کرد که باعث پیوستن خلیج فارس به اقیانوس شرقی شد.دوره های متوالی سپری شد و سرانجام انسان پدیدار گشت.انسان های حامی نژاد از افریقا به این نواحی آمدند.احتمالا دراویدیان در سواحل بلوچستان مستقر شدند و در دوره های بعدی نژاد های آریایی در شمال خلیج فارس نمایان شدند.طی همین مدت،قبایل سامی در سواحل غرب و شمال ساکن شدند؛اما آنها بیشتر مستعمره دیگران بودند تا فتح یا حاکم این نواحی.اولین مدارکی که ما را در بررسی فعالیت های انسانی راهنمایی می کند،مربوط به امور تجاری است.در"موزه بریتانیایی"، لوحه ای ازشهر اور متعلق به کلده(درنزدیکی بصره کنونی)،وجود دارد که مربوط به حدود 2000 ق.م است وموضوع آن سفر دریایی از دیلمون به اور است.دیلمون را احتمالا ً بتوان با بحرین مطابقت داد؛چرا که از مس، چوب و انواع دیگر سنگ ها و مروارید آن نقل شده است.ظفار،استان های مرزی عمان،را شاید بتوان قدیمی ترین منطقه عربستان و مهم ترین منطقه از لحاظ تولید کندر دانست.میلتون در مورد آن می نویسد : "در فاصله ای دورت از دریا،در سواحل شمال شرقی،نسیمی می وزد وبوی عطر سبائیان را از سواحل ادویه به این سوی عربستان خوشبخت می آورد."(3)
درسفر دریایی جنسیس،از سفر دریایی اریتره می خوانیم: "تمامی کندرهای تولید شده در داخل کشور با شتر به اینجا آورده می شوند وبر کلک ها و درون قایق ها بار می شوند."
مردم ظفار از قبایل قحطان هستند – از اولاد قحطان که در جنسیس از آن نام برده شده است.انها که ازنژاد حامی افریقایی یا بیشتر با صبغه ای عربی اند در سواحلی مستقرند که،به جز در منطقه ربع الخالی،همواره ازنعمت باران های موسمی برخوردا است.حدود 160 کیلومتر دورتر،درطول سواحل بالاتر،جزیره مصیره قرار دارد که همان ساراپیس،نویسنده ناشناس پریپلوس،است.در آن دوران این جزیره به خاطر لاک پشت هایش شهرت داشته است.در آن زمان،مثل امروز :
"ساکنان آن ماهی خوار بودند؛گروهی از انسان های ناآرام که به زبان عربی صحبت می کردند و کمربندی از برگ درخت خرما می پوشیدند." (4)
دو هزارسال،یا بیشتر،از آن زمان سپری شده، اما اوضاع اقتصادی تغییری نکرده است و ظاهرا ً در عصر کنونی نیزتغییری نخواهد کرد؛ تا جایی که وقتی می شنویم در سال 1904 م / 1282 ه.ق یک کشتی بخاردوهزارتنی انگلیسی به نام اینوردل با سی سرنشین،به دلیل شکسته شدن،درمصیره(سواحل کوریا موریا) (5) لنگر انداخت و بومیان تمامی سرنشینان آن را قتل عام کردند،نباید تعجب کنیم.با وجود این،اجازه دهید تا درباره این مردم قضاوت عجولانه ای نکنیم؛چرا که وقتی تعدادی از کشتی های آرمادای اسپانیا،درهمین چند مدت پیش( یعنی ده نسل قبل)،در سواحل ایرلند به گل نشستند،{انگلیسی ها}با سرنشینان آن همین رفتار را کردند ومأموران حکومتی کسانی را که به قتل نرسیده ویا از مرگ نجات رفته بودند،که چند جوان کم سن و سال هم درمیان آنها بود، دستگیر کردند ودرملأ عام به دار آویختند. (6)
پس از یک روز دریانوردی،به دماغه رأس الحد رسیدیم وسپس به سمت شمال غرب حرکت کرده وبه خلیج عمان وارد شدیم.سالانه بیش از پنج میلیون تن کالا – که 95% آن متعلق به انگلیسی ها است – ازاین دماغه عبورمی کند؛با وجود این،هیچ فانوس دریایی دراین محل وجود ندارد.اگر چه هرناخدایی ازلزوم نصب آن برای پیشبرد اموردریانوردی وافزایش قدرت دید و راهنمایی دریانوردان آگاه است،این کارهنوز صورت نگرفته است؛چرا که ساکنان محلی چندان مورد اعتماد حاکم مسقط نیستند وممکن است اهالی محل بابت فانوس دریایی ازمسقط زورگیری کنند وناآرامی ایجاد شود.اندکی پیش تر رفتیم وبه خوری آرام و ساکن رسیدیم که بندر صور در درون آن قرار دارد و اسما ً بخشی از محدوده قلمرو سلطان مسقط است،اما در حقیقت استقلال نسبی خود را تحت سلطه رهبران محلی حفظ کرده است.خصوصیات ظاهری بندر صور یادآور بندری مشابه درسواحل سوریه است که نام آن شهربندری نیز صور است.شاید نام این بندر را اول بارتجار فنیقی برآن نهاده باشند.بنا به گفته هرودوت"{آنان} طبق اطلاعاتی که خودشان ارائه می دهند،از خلیج فارس به دریای مدیترانه آمده اند".موقعیت بندر صور،به عنوان اولین پناهگاه و بندر سواحل عمان که از طرف دیگر مستقیما ً با مسیرهای دریایی هندوستان به افریقا پیوند خورده،باعث اهمیت ویژه این بندر درسراسر دوره های تاریخی شده است.تا زمانی که کشتی بخار اختراع نشده بود،کشتی های "بوم" با بدنه بلند وبتیل هایی که خدمه و صاحبان آن عمدتا ً صوری بودند در فصل بادهای موسمی موافق در این نواحی به وفور یافت می شد.در این دوره،درهیچ منطقه ای ،کشتی هایی بهتر و سریع تر از کشتی های ساخته شده درسواحل عمان و سواحل خلیج فارس نبود ومردم سرزمین های دیگر،ازلحاظ مهارت در دریانوردی وبی باکی در تجارت،به پای ساکنان این نواحی نمی رسیدند.اما ظهور کشتی های بخار این صنعت و حرفه بومی را به ویرانی کشاند،وچنان ضربه سنگینی بر دریانوردی بومیان وارد کرد که دیگر هیچ وقت به وضع پیشین خود بازنگشت.بومیان هیچ سرمایه ای نداشتند تا با آن درمقابل حضور روزافزون کشتی های بخار اروپاییان ایستادگی کنند.صور،مدت های مدید،مرکز تجارت بردگانی بود که آنها را ازسواحل افریقا به آنجا می آورند و زمانی که قانون منع تجارت برده به اجرا در آمد،مشکلاتی که برای تجار صور ایجاد شد بیش از مشکلات مسقطی ها بود و،علی رغم حضور ناوگان گشت انگلستان در این آب ها،از سوی تجار محلی برای برقراری دوباره این تجارت تلاش هایی شد و آنان از پرچم فرانسه استفاده می کردند تا از تفتیش مأموران انگلیسی در امان باشند.ولی پس از کشف مراکز اصلی آنان،مثل خلیج ساماکو در ساحل افریقا،به سختی مجازات شدند.در 1902 م / 1281 ه.ق،پرتغالی ها با حمله به مراکز اصلی آنان در سواحل افریقا این مراکز را ویران کردند و اسیرانی که در این نواحی دستگیر شدند به زندان های طویل المدتی محکوم کردند.صور از این اوضاع ضربه زیادی دیده و از رونق افتاده است.اما به دلیل موقعیت خاصی که دارد،از رقبای مهم مطرح (7) ومسقط است.
حدود 160 کیلومتر بالاتر از صور مسقط قرار دارد که از بهترین بندرگاه های جهان است.این بندر دقیقا ً درون خوری باریک، در دامنه رشته کوه جبل الاخضر،قرار دارد.دریاچه آبی رنگ این خور به دلیل آرامش زیادی که دارد،محل مناسبی برای شناسایی محل دقیق دسته های ماهی وصید آنهاست.خانه درست درلبه ساحل ساخته شده اند؛به طوری که امواج ساحل به آنها برخورد می کند.ویرانه های دو قلعه جلالی ومیرانی یادآور عظمت امپراطوری پرتغالی ها در شرق است.این دو قلعه طوری قرار گرفته اند که هر دو دماغه این خور را تحت نظارت خود داشته باشند.شکافی که این بندر در دل تخته سنگ ها ایجاد کرده است،باعث وزش نسیم خنک از دریا به سمت ارتفاعات می شود؛ درنتیجه،هوای این بندر درماه های بسیار گرم تابستان اندکی تحمل پذیرتر می شود.عبدالرزاق راجع به هوای این ناحیه توصیف زیبا و بدیعی را ارائه داده است:"گرمای خورشید چنان شدید است که یاقوت را دردل زمین واستخوان را دربدن،ذوب وشمشیر را درغلافش مثل موم نرم می کند...دردشت ها یافتن طعمه برای شکار بسیار راحت است؛چرا که دشت پرازغزال های کباب شده است."
لرد کرزن (1859 – 1925)، در توصیفی واقع بینانه تر،می گوید که میزان دمای هوای این ناحیه 7/51 درجه سانتی گراد نیز ثبت شده است."بارش باران سالانه 248/79 سانتی متر است وتمام این بارش سالانه نیزتنها طی دو یا سه هفته پیاپی است وپس ازآن به کلی قطع می شود." درچنین اوضاعی،شگفت آور نیست که اعراب بومی این ناحیه به شکل و شمایل بومیان افریقا هستند و مثل آنها زندگی می کنند. (8)
آلبو کرک (1453 – 1515) (9) در سال 1506م در مسیر خود به سوی فتح هرموز- که آن را یکی از دو مراکز مهم و کلیدی برای ایجاد امپراطوری پرتغال اقیانوس هند می دانست – پس از مذاکرات بی نتیجه با حاکم مسقط راجع به میزان باجی که باید به او پرداخته می شد،این شهر را غارت کرد وسپس به آتش کشید؛به ویژه مسجد بزرگ شهرو وناوگان دریایی این بندرگاه را ویران کرد و سپس پادگان پرتغالی ها را در آنجا مستقر ساخت.این وضع تا سال 1650م بطورمتناوب ادامه یافت.از آن پس مسقط،همراه با بندر مطرح که خواهر آن به حساب می آید و اکنون تحت سلطه حاکم مسقط است،بیش از دیگر بنادر ساحلی راه پیشرفت را پیمودند و،در نتیجه،{از لحاظ تجاری} استقلال خود را حفظ کردند.موقعیت کنونی این بندر نتیجه تلاش های حاکم عمان برای محو تجارت برده وتجارت اسلحه است.دراین بندر یک انبار زغال سنگ برای تأمین سوخت ناوگان دریایی بریتانیا ایجاد شده است وقرار است که مخزن سوخت نفت را جایگزین آن کنند،امیدواریم که نیروی دریایی بریتانیا نسبت به عدم نشت نفت از مخازن به درون بندرگاه توجهات خاصی داشته باشد،ومراقب باشد که هنگام سوخت گیری کشتی ها نفت از آنها بیرون نریزد.اگرحتی اندکی نفت هم درسواحل ریخته شود،زندگی را تحمل ناپذیر می کند؛چرا که ماهیگیری رابرای ساکنان دشوارخواهد کرد،درحالی که زندگی مردم عادی مسقط به رونق ماهیگیری بستگی دارد.یکی از کشتی بانان ناوگان سلطنتی بریتانیا،پس از آنکه طبق دستور نیروی دریایی برای بررسی خوی و منش ساکنان محل به مسقط سفر کرد تا گزارشی راجع به آن به مقامات نیروی دریایی ارائه دهد،جمله ای مهم در گزارش خود می نویسد: "هیچ نوع خصلت برازنده انسانی در رفتار آنها دیده نمی شود وعادات و سنت های آنان حیوانی است." (10)
اما وقتی منصفانه به این محل نگاه می کنیم،متوجه می شویم که پذیرش چنین توصیفی درباره خصوصیات مردم مسقط کار نادرستی است و جز بدنامی و خباثت نویسنده چیز دیگری را نمی رساند.به همین خاطر،سرجان ملکم (1769 – 1833) خود می دانست اطلاعاتی که گزارش می دهد باعث می شود او را دریاسالاری برجسته،اما صاحب منصبی کودن که از حقیقت آنچه در ساحل وجود دارد بی خبر است توصیف کنند.گزارش او تنها باعث گمراهی نیروی دریایی می شود ونشان می دهد که او ازدستوراتی که برای کشف حقیقت امر به وی ابلاغ شده و او در حد مقدور توان انجام آن را داشته سرپیچی کرده است.با حرکت به سمت شمال غرب به دشت نخلستانی باطنه رسیدیم و سپس به انتهای رشته کوه صخره ای الاخضر نزدیک شدیم.صخره های منطقه عمان جزء قدیمی ترین کوه های جهان و مثل دیگر رشته کوه ها در حال تغییر و تحول اند این رشته کوه،بسیار آرام و نامحسوس در حال مرتفع شدن است که می توان با مشاهده صخره های زیر آبی اطراف مسقط بهتر آن را ارزیابی کرد.کوه های مسندم که ما در حال نزدیک شدن به آن هستیم به طرف پایین کشیده شده و اکنون بخش عظیمی از آن در زیر آب ها فرورفته است و در حال حاضر به صورت جزایر صخره ای خود را نمایان می سازد که کم کم در حال محو شدن در زیر آب هستند.این محوشدگی تدریجی در زیر آب باعث به خطر افتادن کشتی هایی می شود که {صاحبان آن} به خود جرأت گذشتن از حدود آن را می دهند.در این حوالی،دوصخره وجود دارد که کانالی عمیق از میان این دو می گذرد و این طرف مسندم را،به خلیج فارس متصل می کند.اما جریان آب در این بریدگی گاهی آن قدرشدید می شود که هیچ کشتی بخاری به خود جرأت عبور از آن را نمی دهد و حتی توان مواجه شدن با خطر برخورد به کمر آن صخره ها را،که ممکن است باعث نابودی کشتی شود،ندارد؛حتی دریانوردان ماهر از این کار اجتناب می کنند.اما لازم است که برخی در این راه شانس خود را امتحان کنند.ژان دو تونو (1633 – 1667) گزارش می دهد که :
"روزی چند انگلیسی که شراب خورده و سرخوش بودند،لازم دیدند که {شانس خود را امتحان کرده} و از آن کانال عبور کنند تا از دریانوردی خود لذت ببرند.همین که به دهانه آن وارد شدند،وزش باد انها را ناامید کرد.انها در وضعیت بسیارخطرناکی قرار گرفتند و هر لحظه احتمال برخورد با صخره ها و شکستگی کشتی وجود داشت.اما با استفاده از تیرک و دیگر وسایل،خود را حفظ کردند و با وحشت تمام و زحمت بسیار از این کانال خارج شدند.در این مورد،وزش باد ملایم بود.اما اگر باد شدید می وزید،کشتی آنها حتما نابود می شد."درست در وسط تنگه هرمز دو جزیره کوچک صخره ای وجود دارد که اعراب آن را "سلاله وبناتها" یا "راهنمای کشتی ها و دخترانش" می نامند.اما ما آن دو را با نام انگلیسی کوئینز که یک نام قدیمی و معادل با صخره ساحلی است،می شناسیم.هر دو واژه یک معنا دارند و از زبان های یونانی و ایتالیایی گرفته شده اند.در جزیره کوچک تر یک فانوس دریایی نصب شده است.به جز فانوس هایی که درمسقط و چراغ های ساحلی که در چابهار نصب شده،این اولین فانوس دریایی مهم در مسیر ما به سمت خلیج فارس است و مسئولیت حفاظت از آن بر عهده هر دو نیروی دریایی انگلستان ونیروی دریایی حکومت انگلیس در هندوستان است.به جز فانوس های دریایی کوچکی که در مسقط نصب شده وچراغ های ساحلی جاسک و چابهار،این فانوس اولین نشانه آشکار از وجود منافع تجاری ما در این آب هاست ونشان می دهد که ما در این آب ها مسئولیت های مشخصی را بر عهده گرفته ایم.در جنوب این فانوس دریایی،رأس مسندم قرار دارد که همان منسادوبطلمیوس است :"دماغه ای است که به داخل دریا کشیده شده ومسافت آن معادل مسافتی است که یک کشتی طی یک روز دریانوردی آن را می پیماید."
احتمالا اولین اروپایی که از نزدیک آن را مشاهده کرده وسردار اسکندر – نئارخوس – بوده که در سال 325ق م از دهانه سند حرکت می کند وبه تنگه هرموز می رسد.
آریانوس (95 – 175 م) می نویسد:
"کسانی که از موقعیت این منطقه آگاهی دارند،می دانند که این دماغه جزئی از شبه جزیره عربستان و معروف به ماکتا است،دارچین و دیگر ادویه جات خوشبو را از آنجا به بین النهرین حمل می کنند."
اراتستن(حدود 373 – 192 ق م) این دماغه را ماکا می نامد.بنا به گفته جبه دریانوردی در کناره های این دماغه غیر ممکن است."به خاطر وجود تخته سنگ ها"،اونسیکریتوس – راهنمای نئارخوس – به او گفت که این دماغه بسیار جالب و دیدنی است.او به نئارخوس فهماند که ناوگان باید مستقیما ً به سمت آن حرکت کند.
نئارخوس او را از این کار بازداشت و به او یادآوری کرد:
"اگرهدف این ناوگان درعبور از این آب ها را از یاد برده است،قطعا ً مرد کم حافظه و کند ذهنی است." (11)
سواحل دماغه مسندم مسکن {قبایل}شیحوح،از قدیمی ترین و غریب ترین نژادها،است.آنها به لهجه ای صحبت می کنند که برای اعراب و همچنین برای ما نامفهوم است.من امیدوارم که با مطالعه زبان این مرد بتوانیم آنها را بهتر بشناسیم.در میان کوه های مسندم،درست در دل تخته سنگ های این دماغه،جزیره ای با یک ایستگاه تلگراف وجود دارد.خلیج تنگ و عجیبی دارد که جزایر کوچک الفینستون وملکم در درون آن قرارگرفته واحتمالا ً بتوان این منطقه را گرم ترین نقطه جهان دانست.دریکی از این دو جزیره،درمیان صخره ها و آب ها،یک ایستگاه کابل دریایی برپاشده بود،اما این تأسیسات مدت چندانی دوام نداشت؛ چرا که کارمندان انگلیسی و حکومت هند نتوانستند مدت زیادی این هوای گرم را تحمل کنند.به علاوه،هیچ نوع وسایلی برای امرار معاش در آن نواحی یافت نمی شود.در مدتی که این ایستگاه کابل دریایی در اینجا مستقر بود،دوتن ازنگهبانان آن ازپا درآمدند و اعتراضات بقیه کارمندان آن را نیزحکومت هند قبول نکرد.این کارمندان گلایه داشتند که درمیان آتش زندگی می کنند؛سرانجام،اعتراضات آنها نتیجه گرفت و دو ایستگاه تلگراف در جزیره هنگام و جاسک استقرار یافت.در گذشته ای نه چندان دور،یعنی چندی پیش،کنسول های انگلیسی و نمایندگان سیاسی بریتانیا درخلیج فارس،کارمندان پیش ازخود را افرادی بی باک وجصور تصورمی کردند؛چرا که آنها درهرمنطقه ای از خلیج فارس که ساکن می شدند،اوضاع برایشان ناگوار وتحمل ناپذیربود.درآن زمان،هیچ گونه وسایل رفاهی،مثل یخ،لامپ الکتریکی وپنکه که باعث شده تا زندگی در این مناطق گرم تحمل پذیرتر شود،وجود نداشت. تامس هربرت (12)
می گوید که جاسک درروزگار قدیم "هیچ اهمیتی جز قرار گرفتن در مدخل ورودی خلیج فارس نداشت."اما این بندرامروزه،به دلیل اینکه نقطه اتصال کابل دریایی اقیانوس هند وکابل خشکی است،اهمیت پیدا کرده است.از طرف دیگر،تجار کمپانی هند شرقی اولین محموله تجاری خود را در سواحل این بندرپیاده کردند و سپس آن را به ایران فرستادند.این محل نقطه آغازمبادلات تجاری کمپانی با ایران بود وکمپانی پس سودهای کلانی را از این راه کسب کرد.کاسر درتفسیرهای خود به ما می گوید اطلاعاتی که تجار به کمپانی دادند باعث هجوم انگلستان و تسلط نهایی آن بر این آب ها شد.اما کمپانی هند شرقی هرگزچنین برنامه ای را طرح ریزی نکرده بود و اولین درگیری های ما درخلیج فارس با ساکنان آن نبود،بلکه رقبای اروپایی بودند که می خواستند تجارت آن را در انحصار خود در آورند.درجاسک هربرت روی سنگ قبریکی ازانگلیسی هایی که در جنگ دریایی با پرتغالی ها کشته شد،نوشت:
"در اینجا فردی به نام سروان شلینگ مدفون شده است که به دست پرتغالی های پست به قتل رسید.اما استخوان های او می خواهند بار دیگر زنده شوند و حرف بزنند.استخوان های او به تو می گویند که دنیا ارزش بقای او را نداشت و اینکه مردم دنیا انحصارطلب،خشن،خائن و رام نشدنی هستند."
خطوط کابل زمینی در جاسک از سواحل مکران گذشته تا اینکه به کراچی می رسد.حفظ امنیت این خطوط زمینی که به عهده اداره تلگراف هند {I.E.T.D} است،کار ساده ای نیست؛چرا که،علاوه بر قرار گرفتن در سواحل گرم و سوزان،ناآرامی هایی در میان قبایل بومی نیز وجود دارد.از ایستگاه جاسک یک شاخه کابل به سمت چابهار و شاخه ای دیگر به سمت هنگام کشیده شده است.در هنگام یک ایستگاه تلگراف وجود دارد که این شاخه را به بندرعباس وصل می کند.در جزیره هنگام یک ایستگاه رادیویی مستقر شده است که به کشتی هایی که درآب های خلیج فارس مستقرند این امکان را می دهد که زمان دقیق ورود وخروج خود را به بنادرخلیج فارس(به جز بنادرواقع درسواحل متصالح) اعلام کنند.در شمال کوئینز لارک،که در جنوب جزیره هرموز،واقع شده است.آب هایی که در این فواصل قرار دارند،دروازه ورود به خلیج فارس یا کلید خلیج فارس اند.جزیره کوچک ملکم مثل جیبی است که کلید خلیج فارس درون ان انداخته شده است.این جزیره با وجود آنکه در گوشه ای از این آب های وسیع و درمیان کوه های سوزان وگرم قرار گرفته،اما ناوگان دریایی انگلستان به راحتی می تواند در سواحل آن لنگر بیندازد.هرموز که زمانی از لحاظ تجاری موقعیت کنونی بمبئی را داشت،اکنون تقریبا ً خالی از جمعیت است.تامس هربرت که اندکی پس از اخراج پرتغالی ها به دست شاه عباس کبیر این جزیره را از نزدیک مشاهده کرده است،می گوید که لم یزرع بودن جزیره به این خاطر است :"درجزیره آب شیرین یافت نمی شود وآنچه ابرهای پربار بر زمین فرو میریزند تنها منبع آبی آن است.اکنون حسرت روزگاری را باید خورد که این جزیره پر از جمعیت بود."
تنها کالای تجاری هرموز درحال حاضر خاک سرخ و سنگ نمک (برای استفاده محلی )است که از آن هم با زحمات ومصایب بسیار بهره برداری می شود.هرموز پیش ازاین به عنوان یک مرکز بازرگانی مهم (چنان که فریر اودریک، در 1330 م،شاهد آن بود) شهرت داشت و این موقعیت را تا سال 1515 م که کاملا ً به دست آلبو کرک فتح شد،حفظ کرد.آلبو کرک این محل را یکی از مراکز کلیدی می دانست که درتأسیس امپراطوری پرتغال در شرق نقشی اساسی ایفا می کرد.با اخراج پرتغالی ها شهرهرموز نیز به طور کامل اعتبار خود را از دست داد وکاملا ٌ نابود شد.واین جزیره کوچک که زمانی ثروت وتجملات آن درنوع خود بی نظیر بود وجمعیت آن40 هزارتن می رسید،اکنون به قطعه زمین بایری تبدیل شده که تنها دویست خانوار با شغل ماهیگیری در آن ساکن اند،که درزیرسایه بان های قلعه قدیمی پرتغالی ها به زندگی خود ادامه می دهند.اینکه بخواهیم راجع به وقایعی که هم زمان با فتح هرموز در خلیج فارس در جریان بود نظری بدهیم و دلیل همراهی نکردن انگلیسی ها را با نیروهای ایرانی علیه پرتغال جویا شویم،کار بیهوده ای است.کافی است به شرایطی که در مقابل این اتحاد به انگلیسی ها داده شد توجه کنیم و ببینیم این وثیقه تا چه اندازه در تصمیم انگلستان نقش داشت.با ویرانی هرموز،شاه عباس،طرح های عظیمی را برای ساخت یک شهر بندری بزرگ در سواحل ایران به راه انداخت و،در نتیجه،بندرعباس از دل خاکسترهای هرموز سربرافراشت.این بندر جدیدالتأسیس نقش تجاری شهر مرده هرموز را ایفا کرد.آب وهوای بندرعباس به طرز وحشتناکی گرم است.دکتر فریر نقل می کند که ملوانان انگلیسی کمپانی هند شرقی"این محل را با گرمای شدیدش می شناسند وبا کنایه می کویند که بین آب و هوای گمبرون وجهنم تنها یک ذره فاصله است." (13)
اما، بنا به گفته لونت و فریزر "این محل، در مقابل،مزایایی نیز دارد و آن زمانی است که شب فرا میرسد وانسان ازاینجا منظره هرموزرا،که درهنگام غروب خورشیدهمچون طلایی می درخشد،تماشا می کند." (14)
بندرعباس بیش از دوقرن موقعیت برجسته خود را به عنوان بندری تجاری حفظ کرد.اما این موقعیت خود را مدیون ارتباطات زمینی با اصفهان،پایتخت ایران،وهمچنین موقعیت لنگرگاهی مناسبش برای پهلوگیری کشتی ها درآن دوران بود؛امروزه کشتی ها ناچارند حدود دو یا بیش ازسه کیلومتر دورتر ازین بندر پهلو بگیرند – هیچ پناهگاه طبیعی ای نیز برای مصون ماندن کشتی ها از طوفان های احتمالی وجود ندارد.درعین حال،جاده شیراز – بوشهر،خواه ویژگی کاروان رویی بهتر داشته باشد خواه نه،مسیری تجاری را تغییر داده ورفت و آمدها از آن مسیر صورت می گیرد.درنتیجه،تجارت بندرعباس،برخلاف دیگربنادرخلیج فارس،توسعه چندانی ندارد.چندکیلومتر دورتر ازشرق بندرعباس نخلستان ها وباغ های پرثمر میناب قرار دارد که در سال 325 ق م برای اولین بار چشم اروپایی ها را حیرت زده کرد؛یعنی زمانی که نئارخوس وارد جلگه باریکی شد و در آنجا از موقعیت نیروهای اسکندر باخبر گردید.آریانوس می گوید: "آنها در اینجا به شهری وارد شدند به نام هرموزیا که در دهانه رود آنامیس{میناب} قرار داشت،محلی بسیار مطلوب و خوش آب و هوا بود.همه چیز در آن به وفور یافت می شد،به جز زیتون.آنها در ساحل پیاده شدند وبا،بهره گیری از این نعمت ها،نیرویی تازه کرده وخود را از درماندگی های ناشی ازمصایب وحوادث گوناگون این سفر دریایی آزاد کردند." (15)
مانی،همسر صوری پیترو دلا واله (16) دویست سال پیش درمیناب جان سپرد.اما دلا واله جسد او را دراینجا دفن نکرد،بلکه،با استفاده از مواد خوشبو کننده، آن را به مدت چهارسال با خود به این سو آن سو برد تا، درنهایت،هنگام بازگشت به رم،با وجود ناراحتی قلبی،اجازه داد تا جسد او را با احترام کامل درقبرستان اجدادی اش دفن کنند.دلا واله خود در سال 1652م جان سپرد.از بندرعباس به سمت جنوب غربی حرکت،واندکی بعد قشم را درسمت راست خود مشاهده کردیم.تنگه کلارنس این جزیره را از سرزمین اصلی ایران جدا می کند.ما اکنون وارد خلیج فارس شده بودیم.چشم انداز اولیه جزیره درست مثل همان چشم اندازی است که آریانوس با نگاه کردن به آن توصیف کرده است. او می گوید:
"آنها پس ازآنکه 300 استاد برروی دریا پیمودند (از هرموزیا {به سمت غرب}) به جزیره ای متروکه و پراز درختچه هایی کوچک رسیدند.آنها درکنار جزیره ای دیگر که بزرگ تر و مسکونی بود،لنگرانداختند.جزیره متروکه کوچک تر اورگانا (جرون یا هرموز فعلی) نام داشت وجزیره بزرگ تری که درکنار آن لنگر انداختند اُ آرکتا نامیده می شد که درآن درختان مو ونخلستان وغله فراوانی وجود داشت." (17)
پرتغالی ها در قسمتی از ساحل جزیره که روبه روی هرموز است،قلعه ای نظامی ساخته بودند تا مسیرهای دریایی حمل و نقل کالاهایی را که بقای هرموز به کنترل آن بستگی داشت تحت نظارت خود درآوردند.در حمله ناگهانی برای فتح همین قلعه بود که کاشف خور بافین،هنگامی که نیروهای ایرانی وانگلیسی به دژ یورش بردند،کشته شد.دریکی ازسفرنامه ها این صحنه به طرزجالبی توصیف شده است:
"آقای بافین به ساحل رفت ووسایل قلعه گیری خود را به ساحل برد تا،به دلیل ارتفاع زیاد و طولانی بودند دیوار دژ،از فاصله ای نزدیک تر و در ارتفاع بهتری قرار گیرد وبه سوی دژ شلیک کند که ناگهان گلوله ای کوچک از بالای دژ شلیک شد و به قلب او خورد.در این لحظه،بافین چند قدمی به عقب پرتاب ودرجا کشته شد." او را در همان جا دفن کردند.
باسعیدو(یا باسادور معروف در میان سربازان انگلیسی) درانتهای بخش شمال غربی قشم قرارگرفته است و همواره در معرض وزش بادهای دریایی است.در سال 1817 م،این منطقه به وسیله نیروهای بریتانیایی تصرف شد و،پس از نابودی دزدان دریایی در سواحل جنوبی،از این محل به عنوان مرکز فرماندهی نیروهای دریایی خلیج فارس و کنترل تجارت آن نواحی،استفاده شد.اما عقیده مرکزیت این ناحیه درعملیات دریایی اندکی بعد بی ارزش جلوه نمود؛مخصوصا ً به دلیل تابستان های گرم آن، که برای ساکنان این بندر برای ادامه زندگی چندان مناسب نبود.بنابراین،انگلیسی ها در سال 1823 م این محل را ترک کردند،وتنها یک کارگزار بومی برای حفاظت از تأسیسات مستقر در آن محل نگه داشته شد وپرچم انگلستان درفرصت های متعدد برفراز این تأسیسات برافراشته شد.جزایرتنب بزرگ وکوچک در حدود 25 مایل جنوب قشم {تنب بزرگ در 27 کیلومتری جنوب قشم و تنب کوچک در 2/14 کیلومتری غرب تنب بزرگ} قرار دارند (که اجداد ما آن دو را تمب هامی خواندند).در جزیره تنب بزرگ مثل جزیره کوئینز،یک فانوس دریایی نصب شده است .این جزیره لم یزرع،که در وسط دریای قرارگرفته،تنها طی چند ماه ازسال مسکونی است وآن زمانی است که ساحل نشینان احشام خود را برای چرا ازسواحل جنوبی به این جزیره می آورند.تنها ساکنان جزیره مارها ومرغان دریای اند که همه ساله درآغاز فصل بهار درسراسرنواحی پست ساحلی وهمچنین ناحیه ای که فانوس دریایی درآنجانصب شده،آشیانه می سازند.این پرنده ها را،ازسواحل ایرلندگرفته تادماغه کومورین(18) همه می شناسند و هیچ فردی از اقوام ایرانی ،عرب،ترک،هندی یا اروپایی متعرض آشیانه آنها نمی شود؛چون اعتقاد دارند که این پرندگان با خود خوشبختی را به همراه می اورد.این تصورات برگرفته ازعقاید عصر باستان است.نگهبانان فانوس دریایی عمدتا ً از ساکنان منطقه راتناگیری هندوستان اند که در،حقیقت،این جزیره و جزیره صخره ای و کوچک کوئینز در نظارت آنهاست و مأموران ما تنها هر چندماه یک باربه این نقاط سرمیزنند تا برای آنها آب و آذوقه بیاورند یا نگهبانی تازه نفس را جایگزین کنند.اما این طور نیست که هیچ همکاری نزدیکی از سوی مأموران ما صورت نگیرد.در سال 1800 م،در نزدیکی جزایر تنب دزدان دریایی قواسم به ناو کشتی کمپانی هندشرقی – "سلف" – که یک کشتی چند دکله هجده تنی بود،حمله کردند.فرماندهان ناوگان دریایی انگلستان از حکومت بمبئی دستورات موکد و قاطعی دریافت می کردند.فرماندهان ناوگان دریایی انگلستان در آن زمان دستورات قاطعی دریافت کرد مبنی براینکه ازهرنوع حمله ای به اعراب که خارج ازحیطه دستورات ابلاغ شده باشد خودداری شود وتا زمانی که اعراب جنگ را شروع نکرده وآتش نگشوده اند نیروهای انگلیسی حق ندارند در حمله پیش دستی کنند.در این میان، ناوهای کوچک نیروی دریایی بیشتر در معرض تهدیدات قواسم قرار داشتند.روش قواسم در درگیری های دریایی به این نحو بود که یکی از کشتی های دشمن را به سمت خود می کشاندند و سپس چند تن از افراد خود را که تا بن دندان مسلح بودند به عرشه آن کشتی می فرستادند.به این طریق،تمامی مدافعان را در روی کشتی به هلاکت می رساندند.دراین موارد،خدمه سریعا ً خود را به گوشه ای می رساندند یا از سینه کشتی آویزان می شدند. درحادثه ای که برای کشتی "سلف" اتفاق افتاد،مهاجمان به عرشه کشتی حمله کردند و،درحالی که شعارمی دادند وبه خون مسیحیان تشنه بودند،ظرف چند دقیقه تمامی خدمه کشتی را،در حالی که به طرز ناامیدانه ای با مهاجمان می جنگیدند،به قتل رساندند.ورود یک ناو کشتی دیگر به صحنه قواسم را از ادامه کار بازداشت و آنها نتوانستند این کشتی را غرق کنند.این حادثه و حوادث مشابه دیگری که طی دوره های بعد اتفاق افتاد،باعث شد که حکومت بمبئی ومقامات رسمی انگلستان به بی نتیجه بودن دستورالعمل هایی که قبلا به افسران نیروی دریایی ابلاغ می شد، پی ببرند و یک آگاهی همگانی در خصوص لزوم تنبیه دسته های دریازن {درمیان مقامات انگلیسی}ایجاد شد.اما تا زمانی که پرچم خونین رنگ قواسم به سواحل هندوستان نیز رسید که باعث شرمساری مقامات رسمی شد،کاری صورت نگرفت.(19)
مرکزاصلی قواسم در امتداد سواحل جنوبی خلیج فارس و نواحی پایین تر از رأس الخیمه، درامتداد سواحل عمان به سمت جنوب غرب،است.مناطقی که قواسم درآن ساکن هستند،اکثرا ازسواحل شنزاری کم عمق با رنگی زرد تشکیل شده که مرداب های سطحی و کم عمق درکناره های آن وجود دارد وتنها در عصر حاضر این نواحی شناسایی شده اند.در آن دوران،هیچ اطلاعی از ماهیت آنها در اختیار نبود.دراین مرداب ها،قایق رانی حتی برای بومیان نیز بسیارمشکل است.این شرایط و ویژگی های جغرافیایی محل باعث تقویت دزدان دریایی وحمایت عوامل طبیعی ازآنها شده و،در مقابل،سرکوبی آنان را با مشکل جدی مواجه ساخته بود.مرکز فرماندهی قواسم شهر رأس الخیمه بود که پیش ازاین جلفارنام داشت.این شهر در درون خور باریک وعمیقی قرار دارد.سواحل کناری شهر نیز عمدتا ً شنزار است،در ورودی خور مانعی زیر آبی وجود دارد که از شهر درمقابل ورود کشتی های بزرگ محافظت می کند.پناهگاه دیگر قواسم شهر شارجه و ابوظبی بود.از زمانی که تحت تأثیر آموزه های وهابیان قرارگرفتند،شدت عمل آنها بیشتر شد.درآغاز،قایق های بومیان هدف حملات آنها بود وبا گذشت زمان،که قدرت آنان بیشترشد،حتی به کشتی های انگلیسی نیزحمله کردند.درسال 1809 م،ناوگانی به قصد تنبیه ازبمبئی به سمت رأس الخیمه روانه شد که،درآن،به فرماندهان ناوگان حمله کننده دستور نابودی تمامی نیروی قواسم داده شده بود؛اما این حمله تنها باعث گردید که قواسم برای مدتی کوتاه آرام بگیرند.تا سال 1819 م تصمیمی قطعی درباره سرکوبی آنان گرفته نشد.دراین سال،نیروی نظامی عظیمی به سمت رأس الخیمه اعزام گردید و،پس ازمقاومتی سنگین ازسوی قواسم که شش روز به طول انجامید،شهر فتح، ناوگان دریایی قواسم به کلی نابود وقلعه های آنان با خاک یکسان شد.مذاکراتی که درپی آن صورت گرفت،به انعقاد معاهده صلح در سال 1820 م منجر گردید و ازاین پس "سواحل دزدان" به "عمان متصالحه" مبدل شد.این معاهده تاکنون نقض نشده است.شیوخ کنونی سواحل متصالح،به جز یک یا دو استثنا، ازاخلاف کسانی هستند که این معاهده را امضا کردند.شیوخ کنونی،درمقایسه با اجدادشان،استقلال بیشتری دارند.امنیت خلیج فارس طی یک صد سال اخیر نتیجه قلع و قمع کامل قانون شکنانی است که قبل از انعقاد معاهده صلح عمومی 1820 م در این آب ها رفت و آمد می کردند.نتیجه چنین شدت عملی اگر چه اندکی دیر به دست آمد،درنهایت به برقراری جو آرامی درسواحل جنوبی خلیج فارس ومحو شدن کامل دریازنی منجرشد.اما فعالیت ما درزمینه برقراری صلح هنوزبه پایان نرسیده و دزدی دریایی به طور پراکنده تقریبا ً همه ساله اتفاق می افتد.اما عاملان این نمونه های بسیار جزئی معمولا ً به سرعت مجازات می شوند و تمامی اقدامات علیه آنان باموفقیت مواجه شده است.دزدان دریایی حمله به ناوگان های حامل مروارید بحرین را کنار گذاشته و به صید مروارید در سواحل مقابل بحرین روی آورده اند و چشیدن سختی های آن را به بازی قمار دزدی دریایی ترجیح می دهند.به سفر دریایی خود در خلیج فارس برگردیم؛ما راه خود را ازتنب به بعد دنبال کردیم وچند ساعت بعد به سواحل روبه روی لنگه رسیدیم که درعصر کنونی تنهاسایه ای ازعظمت گذشته اش را دارد.زمانی این بندرمرکز جمع آوری و صدورمروارید وتنها رقیب آن بحرین بود.مرکز اصلی این تجارت اکنون در سواحل جنوبی خلیج فارس است؛چرا که مقامات محلی سواحل جنوبی بهتر ازحکام سواحل شمالی از روش های تشویق تجار آگاهی دارند،وبه همین خاطر،نیروهای مبتکرمحلی بسیار راحت تر راه پیشرفت را می پیمایند.می توان گفت که شهر لنگه ازمسافت دور زیباترین چشم انداز را درمیان بنادرساحلی خلیج فارس دارد؛چرا که تصویر خانه ها ومناره های شهر درمیان نخلستان ها،با کوه های سبزرنگ آن طرف شهر،جلوه خاصی به آن می دهد؛اما وقتی به نزدیک شهر می رسیم،عقیده به زیبابودن شهر دیگر مصداقی ندارد.ساعتی بعد از حرکت از لنگه به جزیره قشم رسیدیم که شناور چراغ داری در ساحل آن قرار گرفته بود.آثاری را درسواحل آن می دیدیم که نشان می داد،دردوره های پیشین،این جزیره شهر پررونقی را درخود جای داده است؛چون این آثار درظاهر بیش ازیک تپه کوچک طبیعی متشکل از سنگریزه هاست،بلکه مجموعه ای از سنگ و مصالح ساختمانی است که در کنار تکه – سفال ها و ظروف شکسته چینی در روی سطح زمین پراکنده شده اند – "یک مرکز مهم تجاری" که نویسندگان قرون میانه اطلاعاتی راجع به آن ارائه داده اند.اما به راحتی نمی توان از تاریخچه و میزان رونق آن اطلاعاتی داد؛چرا که در اینجا هیچ پناهگاه طبیعی یا بندرگاهی دیده نمی شود که در برابر بادهای همیشگی محل،کشتی ها را در خود پناه بدهد و لنگرگاه طبیعی داشته باشد.جزیره کیش،هنگامی که بنیامین تودلائی (20)
درسال های 1173 – 1164 م ازآن دیدن کرد،ظاهرا ً در اوج رونق تجاری خود بود.اومی گوید که دراینجا،به دلیل نبود چشمه های آب شیرین،هیچ نوع فعالیت زراعی صورت نمی گیرد و ساکنان آن ناگزیر از آب باران برای مصارف خود استفاده می کنند:
"این محل بازارخرید وفروش بسیارمهمی را درخود جای داده است؛تاجایی که تجارهندی وتجارساکن دردیگر جزایر کالاهای خود را {برای فروش} به اینجا می آورند.همین طور تجار بین النهرین،یمن و ایران انواع کالا را،ازقبیل ابریشم،منسوجات پشمی،کتان،پشم،کنف وغیره، به اینجا می فرستند وآنها را با کالاهای دیگرتجارمعاوضه می کنند.آنهایی که ازهند می آیند با خود ادویه می آورند.ساکنان جزیره نیز از طریق دلالی میان دو گروه معاوضه کننده امرار معاش می کنند."
به نظر می رسد که کیش به دلایلی نامعلوم،در قرن چهاردهم میلادی/هشتم هجری قمری،اهمیت خود رااز دست می دهد و از آن پس تجارت کیش به هرموز منتقل می شود.افسانه ای راجع به اولین ساکنان کیش وجود دارد که همان داستان قیس و گربه اش را به یاد می آورد.داستان ذیل یکی از روایت ها راجع به این افسانهاست:فردی به نام قیس،که پسرزنی بیوه وازساکنان سیراف بود،با کشتی عازم سفر به هندوستان شد وتنها دارایی او یک گربه بود.او در مسیر خود به سوی هندوستان به جزیره کیش وارد شد.درهمین زمان،موش ها به کاخ حاکم جزیره حمله کرده و تعداد زیادی از آنها به انبارغذای حاکم جزیره وارد شده بودند.واشخاصی که برای بیرون ریختن موش ها استخدام شده بودند ،خود شریک موشها شدند.قیس با استفاده ازگربه خود توانست این موجودات زیان آور را ناپدید سازدوحاکم جزیره نیز،درمقابل،پاداشی به ماجراجوی سیرافی اعطا کرد.قیس ازاین پس همراه با مادروبرادرش درجزیره ساکن شد " که جزیره {ازاین پس} قیس یا چنان که ایرانی ها می گویند کیش نامیده شد" (21)
کیش ازلحاظ مرکزیت تجارت خلیج فارس جای سیراف را گرفت و درقرن یازدهم میلادی / قرن پنجم هجری قمری موقعیت سیراف تقریبا مطابق با بندرطاهری کنونی بود که البته بندر طاهری بیش از 112 کیلومتری بالاتر ازسیراف قدیم است. درغرب بندرطاهری،ویرانه های بندر سیراف قرون اولیه اسلامی قراردارد که بیش از 5/1کیلومتری درطول ساحل ودر سرازیری ارتفاعات امتداد دارد.اندکی دورتر ازساحل و دردامنه دره هایی که درانتهای ارتفاعات داخلی قرار دارند،آثار دیگری به چشم می خورد که ظاهرا متعلق به پیش از اسلام است.بخشی ازاین ویرانه ها،در دامنه یک تپه،درمحوطه ای به وسعت تقریبا ً نیم مایل مربع چندین ردیف ازسنگ آب های جالب توجه وجود دارد که هنوز راجع به ماهیت و کاربرد آنها تعریفی ارائه نشده است.اولین منبعی که ما را از ماهیت سیراف آگاه می کند مربوط به قرن دهم میلادی / قرن چهارم هجری قمری است. در آن زمان دوجهانگرد مسلمان که به هندوچین سفر کرده بودند،گزارش های بدیعی ازاین مناطق ارائه کرده اند.آنها در روایات خود می گویند که این محل درآن زمان کانون اصلی مبادلات تجاری شرق وغرب وحتی چین بوده است.اصطخری (قرن دهم میلادی / قرن چهارم هجری قمری) می گوید :
"مهم ترین شهر این ناحیه... سیراف است،که تقریبا ً از شیراز بزرگ تر است؛خانه های آن از چوب ساج یا دیگرچوب هایی است که از زنگبارمی آورند.در این هر داستان های زیادی نقل می شود.شهر درساحل دریا قرارگرفته؛عمارتهای زیبایی دارد و پرجمعیت است...واردات آن چوب عود،کهربا،کافور،جواهرات گرانبها،خیزران،عاج،آبنوس،فلفل،صندل،وانواع عطریات وداروهای هندی است."
در اینجا کشتی های بومی وتونک های چینی در کنار هم لنگر انداخته اند.اهمیت تجاری سیراف را می توان با مطالعه میزان عایدات گمرکی آن ارزیابی کرد،دراین زمینه ابن بلخی {مورخ ایرانی قرن پنجم}می نویسد که میزان این عایدات 23هزارسکه دینارطلا بوده است.سیراف،کیش و هرموز،همراه با بصره، در دوران اسلامی مظاهر تجلی تاریخی تجارت خلیج فارس بوده اند.هرکدام از آنها دریک دوره تاریخی،تا زمانی که خلیج فارس یکی ازکانون های ارتباط تجاری شرق وغرب بوده،مرکزیت داشت و این حالت تا کشف دماغه امید نیک ادامه یافت.ما اکنون مسیر جنوب غربی را در پیش می گیریم تا به جزایر بحرین برسیم.بحرین{به معنی} واقع در "میان دو دریا" است و در خلیجی که قطر را از احساء جدا میک ند قرار گرفته است.دوشناور،متعلق به انگلیسی ها،راهنمای ما در رسیدن به بحرین شدند وما را به بندر منامه،مرکز تجاری این شیخ نشین،رساندند.شیخ در جزیره محرق ساکن است که احتمالا ًهمان تیلوس باستانی باشد.شیخ عیسی بن علی آل خلیفه،که نود سال سن دارد،پیرترین شیخ درمیان شیوخ خلیج فارس است و،درآغاز،با حمایت انگلستان استقلال قبیله خود را درمقابل ادعاهای عثمانی درسال 1869 م به دست آورد.وی سه سال پیش به خاطرفشارهایی که بر او وارد شد،تمامی امور اداری شیخ نشین را به پسر ارشد خود – شیخ حمد - واگذار کرد.ما اکنون درمرکز اصلی صید مروارید قرار گرفتیم.بهترین مروارید های جهان درخلیج فارس به دست می آید.تعداد افرادی که مستقلا ًبه کار صید مروارید خلیج فارس مشغول هستند،حداقل به 75000 نفرمی رسد؛این تعداد افراد،بدون افراد خانواده هر شخص،که درکار مرواریدگیری به او کمک می کنند،یا تعداد تجار وبازرگانانی که دراین صنعت سرمایه گذاری کرده اند،محاسبه نشده اند.ارزش مرواریدهای صادرشده درسال 1904حداقل به 1500000 پوند می رسید ودرحال حاضر ارزش صادرات سالانه مروارید به 3000000 پوند می رسد.دراین میان،بحرین بخش مهمی ازصادرات آن را دراختیارخود دارد.اکثرتجار ثروتمند کنونی عرب اند که به واسطه تجارت مروارید هم دربمبئی وهم دربحرین شناخته شده اند.تمامی آنها هم در زمینه شناخت مروارید تخصص دارند وهم اتومبیل های ما را به خوبی می شناسند؛آنها ازوقتی مالک ماشین های ما شده و لامپ ها وپنکه های الکتریکی ما درخانه هایشان نصب کرده اند،دیگرکمتر ازگذشته به خوش گذرانی های پرزرق و برق در بمبئی تمایل پیدا می کنند.جزیره بحرین،برای مطالعات باستان شناسی نیز بسیارمساعد است.درکنار روستای علی،در قبور باستانی،با چندین کیلومتر وسعت،در حال کاوش اند که تاریخ دقیق استقرار انسان در آن را نمی توان به دست داد.در همین دوره اخیر،گزارش های اعجاب انگیزی از این سایت باستانی منتشر شده است (تئودوربنت،درسال 1889م،کاپیتان دوراند درسال 1879م وسرگرد،درحال حاضر ناوبان،پریدکس طی سال های 1906 – 1907).در این دوره،کاوش های دیگری نیز به دست افراد صورت گرفت،اما مشخص نشد که آثار کشف شده به چه دوره ای تعلق دارند؛اگر چه این احتمال وجود دارد که این گورسنگی ها مربوط به گروهی از مهاجران باشد که از مصر به بحرین آمده اند. درسال 1925 م، مکی که در بین النهرین مشغول کاوش بود ازطرف انجمن باستان شناسی انگلستان به بحرین فراخوانده شد تا کار خود را در این محوطه آغاز کند.او بیش از 35 گور را مطالعه کرد،اما نتایج ناچیز به دست آمده همان بود که باستان شناسان قبلی استنباط کرده بودند.کشف یک سرنیزه برنزی در این محل متعلق به 1500 – 1200 ق م همراه با تکه سفال هایی مربوط به همان دوران باعش شد که باستان شناسان این سایت را شک و تردید مربوط به همان دوران بدانند.برخی از این سفال ها از نوع سفال های بین النهرین،اما بیشتر آنها از گونه ای مجزا هستند یا از لحاظ سبک با سفال های کشف شده در نواحی شرقی شبه جزیره عربستان قرابت دارند.پشت یک عاج را به شکلی بسیار هنرمندانه تزیین کرده اند،اما نوع هنر به کاررفته در آن با هنر دیگر مناطق متفاوت است.شاید از این جزیره برای دفن استخوان هایی که از سواحل آورده می شد استفاده می کردند و استخوان ها را پس از متلاشی شدن در این قبور دفن می کردند.(22)
ممکن است فردی این گونه حدس بزند که این جزیره محل دفن تدفین اجساد گرهه ای ( که درمحل کنونی عقیر،واقع درسواحل احساء قرار داشته)بوده است.افرادی چون فیلبی و چسمن این عقیده را مطرح می کنند.بحرین طی دوره ای چندین ساله مرکز اصلی تبلیغات هیئت مذهبی امریکایی ها در خلیج فارس بود.مراکز دیگرآنها درکویت،بصره ومسقط بود.توجه خوانندگان را به اخراج اخیر هیئت های مسیحی ازچین جلب می کنم.من نوع فعالیت آنها در چین را از نزدیک ندیده ام.دوست ندارم که از خلیج فارس صحبت کنم،اما نمی توانم از کارهای بزرگی که آنان انجام می دهند، سخنی به میان نیاورم. گمان می کنم که آنها نتوانسته باشند تعداد زیادی را به دین مسیحیت دعوت کنند.اما در این تلاش ها،با همکاری تجار وکارگزاران انگلیسی،توانسته اند روحیه واخلاق اعراب را اصلاح کنند.یک عرب در درجه اول یک مسلمان،ودر درجه دوم یک عرب است.مثل تمامی دیگر نژادهایی که به دین اسلام گرویده اند،او اروپایی ها را در درجه اول یک مسیحی می داند،وشاید بهتر از ما می داند که نوع رفتارو کردارما ناشی ازنوع مذهب کشورمان است.یک عرب به این ملاک های رفتاری ما احترام می گذارد وبدون آنکه بخواهد به مذهب ما درآید، آگاهانه این ملاک های رفتاری ما را به عناون ملاکی ارزشمند می پذیرد وبه آن عمل می کند.او فردی را که زندگی خود را صرف ترویج این الگوها وآموزه های مذهب مسیحیت کند مورد اهانت قرار نمی دهد،بلکه به وی احترام می گذارد.درخلیج فارس هیچ هیئت مذهبی غیر بومی ای نیست که نفوذش به اندازه هیئت های مسیحی باشد،وازطرفی دیگر،هیچ اروپایی درجهان خارج از اروپا به اندازه مبلغان دارای ارزش و اعتبار نیست.مبلغانی مانند mylrea،Harrison،va Ess، Zwemer ، نیزبودند که ارزش والای آنها باعث بی اعتبار شدن دیگر هیئت های مذهبی شد.
درشرق بحرین شبه جزیره قطر قرار دارد که پالگریوا توصیف ماندگاری از آن ارائه کرده است:
"اسنتباطی که هر فرد ازتوصیفات من از قطر درذهن خود خواهد داشت،این است که منطقه ای است با بیش از 5/1 کیلومتر در 5/1 کیلومتر وسعت،که تپه هایی خشک وبی آب و علف با هوایی سرد با خورشیدی سوزان وتنها یک درخت را درآن به تصویر کشیده ام و آن هم با این هدف که طرح توصیفی من از حالت یکنواختی خارج شود،تقریبا ً یک چهارم خشکی ساحلی را شنزارهای گل مانند تشکبل می دهد یا ریگستانی که به لجنزارشبیه است و لایه ای ازگل وجلبک روی آن پوشانده است.درپشت تپه ها به مناظری برمی خوریم که مثل مراتعی است که سطح آن به جای علف با ریگ پوشیده شده است."
قطر نیز،مثل بحرین،از یک لایه سنگ آهک تشکیل شده که ارتفاع آن در وسط شبه جزیره نیز چندان زیاد نیست وتنها 760 متربالاتر ازسطح دریا قراردارد.درآب های اطراف قطر همواره با دسته هایی از گراز دریایی مواجه می شویم که تا هنگام غروب و تاریک شدن هوا از آب بیرون می پرند وخود را به کشتی ما نزدیک می کنند.درهنگام شب نیز بدن نورانی آنها قابل روئت است.آنها چنیدن باربه کشتی نزدیک می شوند و دوباره مسیرخود را تغییرمی دهند.تعدادی از آنها درجلو کشتی ازآب بیرون می پرند.اما فاصله خود را تا کشتی در حد معینی حفظ می کند.در هنگام شب نیز،مثل روز،قابل رویت هستند؛چرا که نور چراغ های کشتی باعث براق شدن بدن آنها در شب می شود.اگر ما شانس داشته باشیم، می توانیم شاهد یکی از پدیده های اعجاب انگیز جوی در شب های این مناطق باشیم، برخی از این پدیده ها درخلیج فارس و به خصوص درغرب کوین رخ می دهد. مسافران کشتی عدن "ادن هال" در مارس 1908 با یکی از این پدیده ها در نزدیکی هرموز مواجه شدند:"هوا تاریک بود و دریا آرام،وناگهان این حادثه اتفاق افتاد.مثل این بود که فردی به یکباره تمامی نورافکن های کشتی را روشن کرد.دراصل این پدیده موجی ازنوربود که نه اطراف کشتی را روی سطح دریا،بلکه آسمان را نیز روشن کرد.این حادثه به مدت بیست دقیقه ادامه یافت." (23)
چنین پدیده خارق العاده ای در تنگه مالاکا نیز رویت شده است.در اینجا بد نیست که دمای سطحی آب های خلیج فارس را،که البته خارج از موضوع بحث ما هم نیست،به طور خلاصه بررسی کنیم.دراین باره اظهارات نادرستی ذکر شده است که تنها مبتنی بر تغییرات گهگاه جوی است ؛ مثلا ً اینکه دمای سالانه آب دراین ناحیه به ندرت به پایین تر از33 درجه سانتی گراد می رسد.چنین موضوعی بسیار خنده دار به نظر می رسد.طبق داده های موجود،دمای آب در دهانه اروندرود درماه فوریه به کمتر از15 درجه و درماه اوت به حد نهایی 32 درجه می رسد وگهگاهی از 5/34 درجه فراترمی رود.اما آن گونه که به اشتباه ذکر می شود دمای این آب ها 36 درجه است که به اندازه دمای آب حمام است!بنابراین نوسان دمای آب در طی ماه های سال چیزی حدود 17 درجه است.در اقیانوس هند این نوسان دما تنها به 6 تا 7 درجه می رسد.(24)
همچنین میزان شوری سطح آب ( تا عمق 25 متری) نواحی داخلی خلیج فارس نسبت به آب اقیانوس هند بسیاربیشتراست.دربوشهرطی ماه فوریه غلظت نمک آب به میزان چهل درهزارثبت شده است؛شبیه به شرایطی که در نواحی شمالی دریای سرخ مشاهده می شود.اما بررسی ها نشان می دهد که به خصوص درنواحی شمالی خلیج فارس نوسان شوری آب درتابستان بسیارکم و در زمستان بالاست.عامل دیگری که در ایجاد این نوسان دخالت دارد،بارندگی است.اما مهمترین عامل این امر در سطح آب نواحی شمالی،ریزش آب اروندرود به خلیج فارس است.کاهش شوری آب دراین ناحیه طی ماه های مه و ژوئن و هم زمان با پرآب شدن دجله و فرات است.(25)
این بحث،خود می تواند موضوع تحقیق مجزا شود.با طی مسیری به طول یک صد مایل،تقریبا ً در مسیر شمال بحرین،به بوشهر،مرکز اصلی نفوذ سیاسی انگلستان در خلیج فارس،میرسیم.ما به ناچار می بایست در 6 مایلی ساحل لنگر می انداختیم،وجزر و مد نیز تنها می توانست ما را به لنگرگاه داخلی، که سه مایل نزدیک تر به شهر بود،برساند.هر دو این لنگرگاه ها را با اجسام شناور نورانی مشخص کرده اند.روی پرچم کنسولگری نیز نورافکنی نصب شده است.موقعیت و و ضع نابهنجار بوشهر را می توان ازمسافت دورمشاهده کرد.این محل دراصل جزیره ای است که یک قطعه خشکی 5/14کیلومتری گلی آن را به سرزمین اصلی {ایران}متصل کرده است.این شبه جزیره همان مسامبریای آریانوس است:
"شبه جزیره ای است که در آن باغ های فراوانی است با انواع درختان میوه دار."
ناوگان دریایی اسکندر نیز از آن دیدن می کند.دراینجا حاکم ایرانی جزایر خلیج فارس ومدیر بلژیکی گمرک ایران ساکن اند.در بندرگاه اصلی،کشتی پرسپولیس که به دست آلمانی ها ساخته شد و تنها باقی مانده ناوگان ناصرالدین شاه است،قرار دارد.مأموران قرنطیه که انگلیسی بودند – واز طرف دولت ایران به این کارگماشته شده بودند – درعرشه کشتی با ما ملاقات کردند.وبا کرجی یا لنج های شکسته و متروکی که متعلق به کمپانی B.I.S.N وجزئی از ناوگان بزرگترین قدرت دریایی جهان بود – که برای ارتش انگلستان در این نواحی فراهم شده بود – ما را همراهی می کردند تا اگر اوضاع دریابرای حرکت مابه سمت ساحل وپیاده شدن مساعد نبود ازطریق این کرجی به ساحل برویم.بیشترین اهمیت بوشهر به خاطر قرارگرفتن درمسیر پررفت وآمدترین و کوتاه ترین راه تجاری خلیج فارس به شیراز و نواحی مرکزی ایران است.اینکه واژه بوشهر از چه ریشه ای گرفته شده است،جای بحث و بررسی دارد.ریشه این کلمه،آن گونه که در میان عوام رایج است،ابوشهر است که از لحاظ ریشه شناسی زبانی چندان معتبر نیست.دکتر هرتسفلد (1879 – 1948 )که راجع به مکان های جغرافیایی و نام های مربوط به عصر ساسانیان بررسی ویژه و دقیقی انجام داده است،این گونه بیان می کند که این کلمه از دو بخش "به" و "اردشیر" تشکیل شده است.او واژه بخت{اردشیر} را که لرد کرزن مطرح می کند،صحیح نمی داند.و می گوید که نام شهرها در این دوران بیشتر مطابق با نام پادشاهان است.مثل ریواردشیر(ریشهر) و رام هرموز.شبه جزیره بوشهر، محدوده ای ارزشمند درمیان اماکن باستانی،در زمینه باستان شناسی بسیارغنی است. دراین شهر پیش ازاین بررسی و کاوش هایی هرچند سطحی و نسنجیده شده و آثاری نیز از دل خاک بیرون آمده است.اما تا سال 1913م که پیزارکاوش های وسیع وهمه جانبه ای را دراین محل آغاز کرد،کارچندان مهمی انجام نشده بود.کاوش های پیزار باعث شد که،از لحاظ تاریخی،قدمت سبزآباد{بوشهر} با دوره "کاوش های بوشهر نشان می دهد منطقه مذکور در گذشته های بسیار دور جمعیتی را در خود جای داده است که می توان این گروه انسانی ساکن را پروتو ایلامی نامید 0اگرچه در برخی موارد زندگی ابتدایی داشته اند) که متعلق به عصر نوسنگی بودند."
در دوران اسلامی،سبزآباد ظاهرا خالی ازسکنه شده است و جمعیت آن به نواحی غربی نقل مکان کرده اند؛جایی که بندر ریشهرباستان قرارداشته است.در حدود یک قرن پیش ساکنان این محل نیز،به دلیل افزایش سطح حمل و نقل دریایی درمحل کنونی بوشهر،به آنجا مهاجرت کردند.پس از آنکه لنگرکشتی را بالا کشیدیم،مسیر تقریبی شمال غربی را به سمت رأس خلیج فارس در پیش گرفتیم و، پس از طی سی مایل دیگر،به وضوح دو جزیره خارک و جزیره کوچک تر خارکو را روبه روی خود مشاهده کردیم.جزیره بزرگ ترکه محیط آن حدود 12مایل است، ازتپه های کم ارتفاع لم یزرعی تشکیل شده است که ارتفاع آنها به 250 پا می رسد.خارک ازبعضی جهات در تاریخ خلیج فارس نقش ویژه ای داشته است.درسال 1753 م،این جزیره مرکز اصلی فعالیت های تجاری هلندیان در خلیج فارس شد؛زمانی که دفتر تجاری خود را دربندرعباس تعطیل کردند وعملا ً ازبصره اخراج شدند.اما تنها چند سالی دراینجا دوام آوردند؛چرا که آنها را میرمهنا بندر ریگی بیرون انداخت.در نتیجه،نفوذ هلندی ها در خلیج فارس به پایان رسید.پس از آن،انگلستان در حد بسیار ناملموسی کنترل آن را به دست آورد.اندکی بعد از آن،بویمان خود مسئولیت جزیره را به عهده گرفتند،اما این وضع باعث آشفتگی امور شد وموقعیت مناسبی رابرای دزدادن دریایی فراهم کرد.طی دوره های بعد انگلستان دوبار این جزیره را اشغال وازآن به عنوان پایگاهی برضد ایرانیها استفاده کرد.پیشنهادهایی دریکی دو دوره مطرح شد که،براساس آن،خارک پایگاه اصای انگلستان درخلیج فارس انتخاب گردد.درعصرکنونی نیزصاحبان کشتیهایی که به مقصد اروندرود ازاین نواحی عبورمی کنند،عمدتا ً از ساکنان خارک یا بندر ریگ در سواحل ایران هستند.خارک،همچنین،تا آنجا که از شواهد پیداست، تاریخ دیرینه ای دارد.دراین جزیره گورهای سنگی ای (بیش از60 قبر) وجود دارد.پروفسور هرتسفلد که اخیرا ً آنها را از نظر باستان شناسی بررسی کرده است،دو دخمه از این مجموعه را، که اندازه بزرگ تر و نیز اشکال ویژه ای دارند،متعلق به قرن سوم میلادی می داند. روی دیواره این گورها نقش صلیب مقدس،که از نوع صلیب نسطوری هاست،دیده می شود و همچنین کتیبه هایی نیز که،با وجود محوشدن اکثرنوشته های آن،مشخصا ً به خط سریانی است.درطول جنگ{جهانی اول}،نیروهایی که در بین النهرین مستقر بودند، به منظور بهره برداری از فلزات خارک که به آنها نیاز فوری داشتند،این جزیره را فتح کردند.اخیرا ً از این منابع شرکت نفت ایران و انگلیس بار دیگر،بهره برداری می کند که طی 115 سال اول بهره برداری بیش از چهل هزار تن سنگ معدن را به آبادان منتقل کرده است.دومین صنعت داخلی این جزیره که اهمیت نسبی دارد،صید مروارید است که به طور متوسط یک صد نفر در این حرفه مشغول به کارند.تقریبا ً روبه روی جزیره خارک بندر کوچک گناوه قرار دارد که شرکت نفت فوق الذکر در آنجا جاده ای به طول 60 مایل به سمت نواحی داخلی ایران احداث کرده است تا،از این طریق،نواحی ساحلی را به محل های اکتشافات نفتی متصل کند.دوازده ساعت را روی دریاگذراندیم تا به خلیج کویت رسیدیم که،دربرخی دوره ها،بهترین بندرگاه خلیج فارس بود.زمانی شیخ مبارک(وی از سال 1896 به بعد کویت را اداره کرد)به یکی از جهانگردان چنین می گوید:
"این محل ممکن است به بندر مهمی تبدیل شود،اما هیچ کشتی ای در کنار آن لنگر نمی اندازد."
حاکمیت شیخ کویت اسما ً 200 مایل درنواحی غربی خلیج فارس توسعه یافته است و با منطقه احساء هم مرزاست.شیخ کویت،از خاندان آل صباح،با وجود نرمش کنونی همسایگان ترک دربصره واحساء،استقلال "دو فاکتو"{بالفعل و عملی،نه رسمی} خود را درمقابل انگلستان حفظ کرده است.شیخ کنونی،احمد الجبار هم از دید اتباع خود و هم از دید دیگر اعراب از احترام خاصی برخوردار است.پدر بزرگ او،شیخ مبارک، را شاید بتوان بهترین فرد از این خاندان دانست.به گفته لونت فریزر:
"او با چشمان پیمایش ناپذیر و مرموزش،دراتاق بزرگ خود می نشست و به دریا خیره می شد.در چهره اش تصویری از ریشلیو{کشیش و سیاستمدار فرانسوی} یا غرور او دیده می شد که انگار این غرور در او رخنه کرده و سرتاسر وجود او را فرا گرفته بود."
نظام حکومتی در کویت فردی و مطللقه است.سلاطین،چه در شرق و چه در غرب و چه در دربارها و چه در پارلمان ها،همواره با اطلاعات دروغ زیردستان مواجه اند؛چرا که اتباع آنها همواره به چاپلوسی روی می آورند و برای کسب رضایت پادشاهان حقایق را وارونه نشان می دهند.اگر چه یک حاکم عرب هم سلطنت مطلقه دارد،به ندرت چنین مشکلی مواجه است.در کویت،هنگامی که شیخ درقهوه خانه می نشیند تا به حرف مردم گوش دهد،برای رسیدگی به مسائل مردم دادگاه روزانه تشکیل می دهد.عموم مردم آزادند تا نظریات خود را درباره هر موضوع ممکن یا هر واقعه ای علنا ً ابراز کنند.او از این طریق مسائلی را حل و فصل می کند که هرگز از طریق انعقاد معاهدات وتوافق نامه ها نمی توان آنها را طورمسالمت آمیزحل کرد.در مقابل او،هر زن و مردی می تواند مسائل خود را بدون نیازبه یک قاضی(اصلا ً در اینجا قاضی وجود ندارد) مطرح کند.ازدهانه خور (سواحل) مویت بیرون آمدیم و فانوس دریایی راأس الارض را پشت سر گذاشتیم وبا گذر ازجزیره فیلکه احساس کردیم به آب های کم عمقی که در دهانه اروندرود قرار داشت،نزدیک می شویم.آرام آرام به راه خود ادامه دادیم تا اینکه درکنار یک کشتی راهنما لنگر انداختیم وهمراه دیگر کشتی ها درهمان جا منتظر ماندیم تا اینکه یک راهنما سررسید.این شناور چراغ دار که در اینجا لنگرانداخته،از اختراعات جدیدی است که وجود آن موجب افتخار ماموران بصره است.اما،در هزار سال پیش، چراغ های راهنمای دریانوردان نه تنها دراین نطقه،بلکه درسرتاسراین سواحل کم عمق وگل آلود نصب شده بود ودرآن دوران رفت و آمد کشتی ها ازبصره به سمت دریا بیشتر ازحالا بود.مسعودی در قرن چهارم هجری قمری / دهم میلادی این وضع را چنین توصیف می کند:
"درآنجا چوبهایی دارای راهنمایی ملوانان درآب فرونشانده بودند...درسواحل ابله و آبادان،مواضعی در وسط آب کار گذاشته شده که هنگام شب بر روی آنها آتشی افروخته می شود تا کشتی هایی که از عمان،سیراف و دیگر بنادر به این نواحی می آیند دقت و احتیاط کنند."
ادریسی(جغرافی دان مسلمان،قرن ششم هجری/قرن دوازدهم میلادی) به ما می گوید که چنین مواضعی همچنین "درمحلی که رود دجله آب خود را به دریای فارس می ریزد" واقع شده است.راجع به این چراغ هایی که در سواحل نصب می شد وبه خشبات شهرت داشت،باید به ناصرخسرو(حکیم و جهانگرد ایرانی،قرن پنجم هجری/ یازدهم میلادی) رجوع کنیم که واقع بینانه ترین توصیفات را ارائه داده است.او می گوید:
"آنها را به دو هدف نصب می کردند:اول اینکه،درهنگام شب از انها برای روشنایی مسیرهای دریایی استفاده می شد.دراین کار شعله ها را در درون یک ظرف شیشه ای قرارمی دادند تا از وزش باد مصون بماند؛ودوم اینکه این چراغ ها دریانوردان را از موقعیتشان آگاه می کرد.هر خشب از چهار چوب ساج تشکیل می شد که به شکل چهارگوش در آب قرار می گرفت،اما سرچوب ها نزدیک به هم بود.بلندی آن از سطح دریا هم چهل گز بود.(26)
دربالای این چهارپایه تعدادی سنگ وسفال روی تعدادی تکه چوب قرارمی گیرد که اتاقک چهارگوشی را برای فرد دیده بان درست می کرد."پیش از این سعی کردم درباره چگونگی شکل گیری این محدوده کم عمق گلی رد دهانه اروندرود،ودره ای که رودهای دجله،فرات و کارون،به طور جداگانه،با دهانه های مجزا به خلیج فارس می ریختند بررسی کنم.پژوهشگرانی که می خواهند راجع به این ناحیه،که ورودی بین النهرین است ،اطلاعاتی به دست آورند،می توانند به نتایج این بررسی ها مراجعه کنند.راهنمایی ازبندر ریگ یا خارک روی عرشه آمد.او کار خود را به سادگی وبااطمینان تمام انجام داد؛تاجایی که ازاین لحاظ می توان او را از بهترین راهنمایان دنیا دانست.از این دهانه کم عمق گذشتیم و موقعیت ما را شناورهای خاموش و روشن مشخص می کرد.دراین محل،هیچ کشتی بخاری که آبخوری بیشتر از 35 پا داشته باشد بدون استفاده از قایق های باری نمی تواند از این دهانه بگذرد.برای عبور سریع و راحت کشتی های بزرگ باید کانالی به عرض 91 متر حفر شود.پس از دوساعت حرکت از دهانه اروندرود از کنار فاو گذشتیم که یک ایستگاه کابل دریایی در سمت راست اروندرود دارد.نیروهای ما در نوامبر 1914 این محل را اشغال و،پیش ازحرکت به سوی بصره، دراین جزیره نیروهایی پیاده کردند،اما گرفتار سیل ناگهانی شدند ونیمی از آنها در گل ماندند وخفه شدند.ساحل راست اروندرود پوشیده از درختان نخل است.این نخلستان به شکل پیوسته وممتد ازفاو تا کرهه ادامه دارد.ساحل چپ که ساحل ایران است، درمقایسه با ساحل راست اروندرود درارتفاع پائین تری قرارگرفته وکمترازساحل راست درخت وسرسبزی دارد.دوساعت روی پهنه عظیم اروندرود پیش رفتیم و،بعداز مشاهده انبارواسکله شرکت نفت ایران و انگلیس،چند دقیقه بعد به شهر آبادان سپس به نقطه ای رسیدیم که در آن رود کارون در ساحل چپ اروندرود به آن می پیوندد.وشهرمحمره{خرمشهر}،درست درهمین دماغه قرار گرفته است.چند کیلومتر بالاتر،در سمت چپ ساحل اروندرود،چند ستون کارگذاشته شده که مرزهای ایران را مشخص می کند؛از این پس ما به خاک عراق وارد می شویم.12 مایل دیگر پیش رفتیم تا به بصره،"موطن سندباد ملاح"،"خرمای بصره"،"غله ایرانی" واخیرا ً جزیره آرامش صدها تن از نیروهای انگلیسی و هندی رسیدیم.در اینجا سفر دریایی ما به پایان رسید.
پی نوشت ها؛
1) Wilson,Arnold, "APeriplus of the Persian Gulf" , The Geographical Journal, vol 69,no3, Mars 1927,pp.235 – 255
2)سر آرنولد ویلسون کارگزار دولت بریتانیا در خلیج فارس بود و طبیعی است که رویکرد و قلم وی نسبت به مسائل خلیج فارس به شدت با منافع آن دولت گره خورده باشد.اهمیت این مقاله به آن سبب است که زاویه دید یک کارشناس کمپانی هند شرقی را نسبت به مسائل خلیج فارس بیان می کند. 3) Milton, Peradise Lost, Iv. 62- 64
4) Schoff, "Periplus of the Erythraean Sea," p.35
5) یاخوریان موریان، مجموعه 5 جزیره کوچک سنگی ،نزدیک ساحل جنوب شرقی عربستان است
6) Lord Ernest Hamilton, "Forty Years on," p.220
7) بندر تجارتی عمان، در حدود 5 کیلومتری شمال مسقط
8) Gurzon, G.Persia and the Persian Question.
9) دریاسالارو سردار پرتغالی وفاتح جزیره هرمز
10) J.Malcolm, "Sketches of Persia" (1861),p.9
11) Tooke,"Arrian s History of Alexander s Expedition,"p.265f
12) نویسنده و سیاح انگلیسی
13 ) Fryer's East India Persia,'Hakl. Soc.,2, 165.
14) India Under Lord Gurzon and After , 1911
15) Tooke, "Ibid,chap. Xxxiii
16) سیاح ایتالیایی (1586 – 1652)
17) McCrindle, 'Arrian's Account of the Voyage of Nearchus,' 1879
18) دماغه ای در انتهای جنوبی هند
19) Sophocles,'Elect., V.149:also Sale , 'The Koran, ' p.499
20) خاخام و جهانگرد یهودی اسپانیایی (وفات : 1173 م)
21 ) Low, 'History of the Indian Navy, ' 1877
22) Tarikh I Wesaf, of Abdallah Shirazi (thirteenth to fourteenth)
23 ) Flinders Petrie, in epistola
24) See further f.B.N.H.S., 1917 ,xxy. And Georgr. Fourn., 61(1923),p.66
25) G.Schott, "Geographie des Persischen Golfes und seiner Randgebiete, "Mitt
26) G. Schott , ,, Der Salztehalt des Persischen Golfes, " Etc., Ann. Der Hydrong. 1908, 36.