مستندات هویت ایرانی مجمع الجزایر بحرین
تاریخ:۱۳۹۳/۰۹/۲۵
مستندات هویت ایرانی مجمع الجزایر بحرین
دکتر هوشنگ طالع
از دور دستهای تاریخ بحرین ناحیهی بسیار گستردهای بود. که سر تا سر کرانههای باختری خلیج فارس را دربر میگرفت و در نتیجه، از خلیج کاظمیه در جنوب بندر بصره، تا محل تلاقی شبه جزیرهی قطر به جزیرة العرب، امتداد داشت :1 به عبارت دیگر، بحرین کرانهای (ساحلی)، از شمال به بصره، از جنوب به ربعالخالی، از مغرب به بیابانهای یمامه و از شرق به آبهای کرانهی غربی خلیج فارس محدود بود.
یاقوت (626 ـ 574 مهی / 608 ـ 557 خ / 1229 ـ 1178 م ) در معجم البلدان، مرزهای بحرین را میان بصره و عمان میداند :2
[بحرین] از اقلیم دوم است. طول آن 74 درجه و 20 دقیقه ازمغرب و عرض آن 34 درجه است و این نام جامعی است برای سرزمین کرانهی دریای هند در میان بصره و عمان و گویند قصبه هجر ]هگر[ است و نیز گفتهاند، هجر قصبهی بحرین است...
بحرین را در عصر هخامنشیان به نامِ سرشناسترین بندر آن «گرا» میخواندند. از دوران شـاهنشاهی اشکـانی، رفتهرفته نام «هگـر» جایگزین «گرا» شد و در همهی این دوران، به نام هگر خوانده میشد.3 در دوران اشکانیان نیز هماره بحرین بخشی از سرزمین ایران بود. در آغاز دوران ساسانی، بندر نامآور «پنیات اردشیر» (بنیاد اردشیر- بتن اردشیر)، در بحرین کرانهای، روبروی گله جزیره (مجمع الجزایر) بحرین ساخته شد. عربها، هگر را «هجر» و پنیات اردشیر را «خط» میخواندند.4
بخش جزیرهای بحرین، در دهانهی خلیج «سیلوا » و در نزدیکی کرانهی باختری شبه جزیرهی قطر، واقع است.تا میانههای سدهی ششم خورشیدی، آن چه که زیر نام بحرین در کتابهای تاریخ و جغرافیا به زبان فارسی و عربی آمده است، عبارت بودند از دو استان بنیاد اردشیر و هگر.nمجمع الجزایر (گله جزیره) بحرین از 33 تا 35 جزیرهی کوچک و بزرگ تشکیل یافته که در دهانهی خلیج سلوا (شلوا) در جنوب خلیجفارس، میان ناحیهی حسا (احسا)، در باختر قلمرو عـربستان سعودی و خاور شیخنشین قطر، در فاصلهای کمابیش برابر از این دو سرزمین، قرار دارد.5 بحرین میان 50 درجه و 21 دقیقه تا 50 درجه و 25 دقیقه طول شرقی و در 26 درجه و 5 دقیقه عرض شمالی واقع است :6
این مجمعالجزایر، در عصر ساسانی به نام جزیرهی اصلی و بزرگترِ این مجموعه، «مشمـاهیک» خوانـده میشد. عرب این نـام را معرب ساخته و «مسماهیج» میگفتند و [میش ماهیک، میش ماهیج] «سماهیچ» مخفف آن است... این نام در عصر اسلامی به «اوال» تغییر یافت و تا قرن نهم هجری در منابع اسلامی، از جزیرهی اصلی و به تبع آن از این مجمعالجزایر، بیشتر با همین نام یاد شده است.گله جزیرهی بحرین، از دو گروه جزیره (آب خست) کوچک و بزرگ تشکیل گردیده است. نخستین گروه، عبارت است از جزیرهی بزرگ بحرین و جزیرههای کوچکتر دور و بر آن. دومین گروه، جزیرههای حوار نامیده میشوند.
در میان گروهِ نخست، بزرگترین آب خُست (جزیره)، همان است که در سـدههای نخستین پس از اسلام، آن را اووال (مرکب از دو واژهی او: آب و «وال= وان به معنای شهر»). این جزیره، پس از آب خست قشم، بزرگترین جزیرهی خلیجفارس است. این جزیره را منامه، منعمه و «میان آبه» نیز خواندهاند و در پارهای از ماخذها، از آن به نام جزیرهی ماهی یا «ماهی» (به طور مطلق) نیز نام برده شده است.7
درازای جزیرهی بحرین، از شمالیترین نقطهی آن در نزدیکی شهر منامه تا راس [دماغه] البر در جنوبیترین نقطه، 47 کیلومتر و میانگین پهنای آن 10 تا 12 کیلومتر و پهنهی آن 335 کیلومتر مربع است.جزیرههای مهم این گلـه جزیره در گـروه نخست، عبارتند از جزیرهی محرق یا محـرک (مهرک) که امروزه وسیلهی پلی به جزیرهی اصلی، پیوسته است و فرودگاه بحرین نیز در این جزیره قرار داد و افزون بر آن، مهرک بعد از منامه، دومین شهر بزرگ این گله جزیره نیز به شمار میرود.
گروه دوم یا جزیرههای حوار، از 16 جزیره تشکیل میگردد که بیشتر آنها، خالی از مردمان است.از پدیدههای طبیعی گله جزیرهی بحرین، چشمههای آب شیرین فراوان است که در درازای تاریخ، مورد توجه دریانوردان بوده است. اکنون نیز، وجود همین چشمهها که گهگاه، به صورت فواره از زمین میجوشند، عامل اصلی کشاورزی و خرمازارهای انبوه این جزیره است. این چشمهها، بیشتر در درازای کرانههای شمال جزیرهی بحرین به چشم میخورند و وجود این چشمهها، کشت دایم را در باریکهی کرانهی شمالی و شمال خاوری امکانپذیر کرده است.
در بحرین، ایرانیتباران و شیعیان را بحارنه (بهارانه) یا بحرانی مینامند و عرب تباران سنی که در اقلیت کامل قرار دارند، «اهل البحرین»، خوانده میشوند.سرزمین بحرین در تقسیمات جغرافیای سیاسی و تشکیلات اداری ایران، از عصر شاهنشاهی هخامنشی تا (میانههای پادشاهی تهماسب اول) صفوی، شامل هر دو بخش بحرین کرانهای (ساحلی) و گله جزیره (مجمعالجزایر) بحرین میشد و این دو بخش در مجموع یک واحد سیاسی و اداری را تشکیل میداد و مانند همهی کرانههای جنوبی و جزایر خلیج فارس، تابع ایالت فارس بود. اما از سال 1551 میلادی (930 خورشیدی / 958 مهی) که نیروهای امپراتوری عثمانی بحرین کرانهای را به تصرف خود درآوردند، بخش ساحلی آن، از بخش جزیرهای جدا گردید.
از این زمان، آن چه که به نام بحرین در تاریخ ایران از آن یاد میشود، تنها در برگیرندهی بخش جزیرهای بحرینِ تاریخی، یعنی گله جزیرهی (مجمع الجزایر) بحرین میباشد.8
برجستهترین آثار باستانی و تاریخی گله جزیرهی بحرین، عبارتند از :
گورستان کهن در جنوب باختری شهر منامه که گفته میشود، مربوط به 2600 سال پیش از میلاد است. این گورستان باستانی، دارای گستردگی زیادی است و امروز، به گونهی تلهای زیادی به چشم میخورند. بلندی پارهای از این تلها به 15 متر نیز میرسد.
مسجد پنجشنبه بازار (سوق الخمیس) : این مسجد که دارای کتیبهای به خط کوفی است، در جنوب غربی دماغهی رمان ساخته شده و دارای دو مناره، هر یک به بلندای 23 متر است.
مسجد صفویه : این مسجد در قصبهی بلاد قدیم، میان منامه و بدیع، قرار دارد. سبک معماری این مسجد، مانند مسجدهای ری و سلطانیه است.
قلعهی نادری : این دژ که در 9 کیلومتری شهر منامه واقع است، به دستور نادر شاه ساخته شده است. در گذشته، در اطراف آن خندق ژرفی وجود داشت و تا چندین سال پیش، چوبها و تختههای کشتیهای بزرگ و کوچک و همچنین تصویر پادشاهان ایران و نادر که بر روی سنگ کنده شده بود، در این دژ برپا بودند که در سالهای اخیر، از میان برده شدهاند.
قلعهی پرتغالیها : اکنون خرابههای این دژ، در جزیرهی منامه وجود دارد که از دور، به صورت تپهای سنگی، به چشم میخورد.
سنگ نبشتههای داریوش بزرگ، نوشتههای هرودوت و استرابون، گواه آنند که سرزمینهای زیر، بخشی از شاهنشاهی ایران بودند:دربایه (سرزمین عربها)، ماکا (بخشهای کنار تنگه هرمز) و پوتی (عدن و اطراف آن).
از این رو، بحرین و همهی جزیرههای خلیجفارس، بخشی از قلمرو ایران به شمار میرفتند. بعد از اسلام، دیرینترین کتاب تاریخی که از بحرین نام برده است، تاریخ طبری است. در این تاریخ میخوانیم :9
در زمان اشکانیان، عربها همه در حجاز و بادیه و مکه و یمن بودند. آن گروه که در حجاز و بادیه بودند، به قحط و غلا گرفتار شدند و به عراق نتوانستند آمدن از بیم اشکانیان و از حجاز به بحرین رفتند که در آن زمان، بحرین قلمرو ایران بود.مانند دوران هخامنشی و اشکانی، در دوران ساسانیان نیز بحرین همیشه بخشی از شاهنشاهی ایران بود.طبری اشاره میکند که اردشیر ساسانی، حکمران بحرین را برکنار کرد و پسر خود شاپور را به حکمرانی گمارد.
حمدالله مستوفی در تاریخ گزیده مینویسد که اردشیر بابکان ]226 ـ 212 م/ 395 ـ 409
پ ه.[، شهری در بحرین ساخته است و به گفتهی ابن بلخی، شهر خط را که پایتخت آن جزایر بوده، اردشیر بابکان بنا کرده است. 10
در دوران شاپور دوم ساسانی (379ـ 310 م/242ـ 311 پ. ه.)، پارهای از عربهای تابع دولت ایران که مقیم بحرین بودند و در ناحیهی هگر میزیستند، سر به شورش برداشتند. نیروی دریایی ایران، این شورش را فرو نشاند. شاید این نخستین لشگرکشی دریایی ایرانیان در خلیج فارس است که ثبت تاریخ شده است. شهر هگر که زمان درازی، مرکز حکومتی بحرین بود، همیشه در ایران، نامآور بود :11
مخصوصا اهالی کرمان، اصفهان، ری و همدان، آن را میشناختند. چنان که از زمان قدیم در زبان فارسی مثلی هست که میگوید : «خرما به هجر [هگر] بردن» مانند «زیره به کرمان بردن».
انوشیروان نیز برای فرونشاندن شورش در خلیجفارس، نیروی دریایی را به کار گرفت. نیروی دریایی ایران، شورشها را در نقاط گوناگون خلیجفارس فرو نشاند و عدن را نیز دوباره آرام ساخت. باید دانسته شود که :12
از دوران ساسانیان تا کنون، سکههای زیادی در بحرین به دست آمده است.تاریخنویسان عرب که به صدر اسلام اشاره کردهاند، نوشتهاند که نخستین ناحیه از ایران، که به تصرف مسلمانان درآمد، سرزمین بحرین بود :13
در سالهای نخستین اسلام، بحرین در قلمرو ایران بود و مردم آن جا، زرتشتی و یهود و نصاری بودند و منذربن ساوی تمیمی، از جانب پادشاه ایران، حکمرانی آن دیار را داشت.در پایان دوران ساسانیان، حکمران بحرین «اسبی بخت» یا «سی بخت» بود و از جانب وی منذربن ساوی بر قبیلههای عربان مهاجر به آن دیار، ریاست داشت.در سال هفتم هجری (628 م)، از جانب پیامبر اسلام، منذربن ساوی، به اسلام دعوت شد و منذر، اسلام پذیرفت. اما :14... چون علاوه بر زکوﺓ، قرار شد مالیات هم پرداخت شود، لذا تمام مردم بحرین طغیان کردند و از اسلام برگشتند. چنان که هنگام فوت «منذر»، کسی مسلمان نبود.
در سال 12 خورشیدی (12 مهی / 633 میلادی)، مردم بحرین، سر از اسلام برتافتند و پیشوای ایشان، منذربن نعمان بود... و بحرین دوباره جزو قلمرو ساسانیان شده بود و ابوبکر، بار دیگر مجبور شد قشون به گرفتن آن دیار بفرستد.15
اما با این وجود، مردم بحرین آرام نگرفتند. به گونهای که در دوران خلافت عمر نیز آن سرزمین ناآرام بود و در خلافت علی بن ابیطالب :16
مردم بحرین، به ادای مالیات تن در ندادند و چند طایفه از مردم آن دیار، دوباره مسیحی شدند.
چنان که گفته شد، نخستین جایی از ایران زمین که به چنگ عربها افتاد، بحرین بود و از شگفت روزگار، نخستین قیامهای ایرانیان علیه سلطهی خلفای عرب نیز در همین منطقه به بار نشست.در دوران خلفای راشدین، سرزمین بحرین، «از اعمال عراق، یعنی ایران آن روز بود».17 اما بنیامیه، بحرین و یمامه و عمان را در قالب یک ایالت قرار دادند. از میانههای خلافت بنیامیه، ایرانیان برابر ظلم و جور اعراب، سر برآوردند. به گونهای که رفتهرفته در هر ناحیهای از ایران زمین، گروهی علیه خلیفه قیام کردند. دستگاه خلافت، این مردمان را «خوارج» مینامیدند.
در سال 72 مهی (70 خورشیدی / 691 م)، ابوفد، بحرین را از سلطهی خلفا آزاد کرد. اما در سال 77 مهی (75 خ / 696 م) عبدالملک مروان خلیفهی اموی، آن سرزمین را دوباره وسیلهی حجاجبنیوسف اشغال کرد. حجاج پس از اشغال بحرین، بسیاری را بکشت و خانههای مردمان زیادی را خراب کرد و بسیاری را نیز به اسیری برد و... بیست و هفت سال بعد (105 مهی / 102خورشیدی/ 723 م)، مسعود عبدی قیام کرد و پس از راندن عامل خلیفه، کمابیش 19 سال در آن سرزمین فرمان راند. اما سرانجام به دست سپاهیان خلیفه کشته شد.
گستردهترین خیزش ایرانیان، قیام قرمطیان (کرمتیان) علیه سلطهی خلیفههای بغداد بود. قرمطیان در سال 276 مهی (268 خورشیدی / 889 م) در بحرین بر حکومت عربها شوریدند و سالها با استقلال کامل در بحرین و مناطق همسایه، حکمروایی داشتند. حتا در سال 443 مهی (430 خورشیدی / 1051 م) که ناصر خسروی قبادیانی به بحرین رفته، مینویسد که مردم آن جا، عموماً آیین قرمطی داشته و همگی ایرانی بودهاند و نیز یادآور میشود :18 علیبن احمد نامی ایرانی، مسجدی در «احسا» ساخته و مسافران را در آن جا، منزل میداد.
حـمدالله مستوفی، آغاز خیزش قرمطیان [کرمتیان] را سال 319 مهی [قمری] (310 ورشیدی / 931 م) میداند. اما مهم این که قرمطیان (کرمتیان) توانستند برای همیشه، بخشی از ایران زمین را از سلطهی عربها، برهانند. چنان که برخلاف دیگر مناطق ایران، فرمان خلیفه در آنجا، به کار نمیآمد. در سال 316 مهی (307 خ / 928 م) عبیدالله پیشوای کرمتیان، سپاهی به سرکردگی منصور دیلمی به مکه فرستاد. وی مکه را گشود. وی :19
آن چه اشیاء قیمتی که اعراب از مداین و کلیساهای عیسویان به خانهی کعبه آورده بودند... برداشته و به الحسا برگشت. حتا حجرالاسود را برداشته با خود آورد که بعدها، اعراب به بهای خیلی گران از آنها خریدند و دوباره به جای خود، نصب کردند.
چند سال پیش از کرمتیان، صاحبالزنج (صاحب زنگ) که وی نیز یک ایرانی و از اهالی ری بود، در راس بردگان بر اعراب شورید و در سال 255 مهی (248 خورشیدی/ 869 م)، بخشهای بزرگی از بحرین را از چنگ عمال خلیفه بیرون آورد. حکمرانی علیبن محمد رازی معـروف بـه علـوی (صاحب زنگ) در نواحی بحرین تا «واسط» و «مال امیر» [ایذه کنونی]، تـا سال 270 مهی (262 خورشیدی / 883 م)، دوام یافت. گفته میشود که عبیدالله (عبدالله) همدان قرمط (کرمت)، از همراهان صاحب زنگ بود.
در دوران دیلمیان، بحرین و عمان، در قلمرو خطهی فارس بود و وسیلهی حاکمان ایرانی یا رییسان محلی که تابع دولت ایران بودند، اداره میشد. ابنبلخی، در سخن از فارس، مینویسد :20
چون نوبت به عضدالدوله رسید، چندان عمارت کرد که آن را حد نبود، از بندها و نواحی ساختن. و در عهد او، مجموع مال فارس و کرمان و عمان، با عشر مشرعهی دریا، به «سیراف»،13 و مهروبان سه هزار هزار و سیصد و چهل و شش هزار پارس با عشر مرکبها که به «سیراف» بیرون آمد، مهروبان دو هزار هزار و صد و پنجاه هزار دینار، از این جملت. با روی کار آمدن سلجوقیان، بحرین جزو کرمان به حساب میآمد و از آنجا حکمران به بحرین فرستاده میشد و خراج و مالیات آن را، به کرمان میآوردند.در دوران اتابکان، بحرین به فارس منضم شد. در دوران اتابکان، والی خلیجفارس در جزیرهی کیش میبود که از آن جا، امور بحرین، عمان و جزیرههای خلیج فارس را اداره میکرد. مرکز حکومتی کیش را «دولت خانه» مینامیدند.
در فارس نامهی ناصری آمده است که در سال 633 مهی ]615 خ / 1236 م[ بحرین به تصرف آتابک ابوبکر بنسعد در آمد و در سال 641 ]مهی / 622 خ / 1243 م[ از بحرین به قطیف آمد و قلعه سنگ کاروت را بگشاد.21
از پایان دوران اتابکان تا برآمدن صفویان، دولت مرکزی ایران بر بحرین و دیگر مناطق خلیجفارس، فرمان روا بود.حمدالله مستوفی در نزهه القلوب که در سال 740 ق (718 خ/ 1339 م) تالیف شده، در شرح ایران زمین، از جزایر بحرین نام میبرد. وی در فارسنامه، مینویسد : 22
جزایری که در بحر فارس است، از جزایر... [ ایالت] فارس شمردهاند و بزرگترین آنها، از کثرت مردم و نعمت، جزایر کیش و بحرین است.... اکنون جزیرهی بحرین، جزو فارس است و از ملک ایران.حمدالله مستوفی در جای دیگر، در همان کتاب دربارهی بحر عمان [ دریای مکران]، میگوید :23 در این بحر، جزایر بسیارست و آن چه مشهود و از حساب ملک ایران شمارند، مردمنشین هرمز و تیس و بحرین و خارک...
ابن بطوطه میگوید: 23
منطقهی احسا و قطیف پس از کوفه یگانه محلی بود که شنیدم اذانگویان در اذان خود «حی علی خیر العمل» میگویند و این دو کلمه را که شعار مذهب شیعه است، در هیچ جای دیگر از ایران نشنیده است. ( تاریخ سیاسی خلیج فارس ـ صادق نشات ـ شرکت نسبی کانون کتاب ـ تهران 1345 ـ ر 466 )
«حافظ وهبه در کتاب خود به نام «جزیره العرب فی القرنالعشرین» بنای شهر احسا را به ابوسعید زاری معروف به «کرمت» یا «قرمط» نسبت میدهند و کلمهی قطیف میرساند که اصلا «خدید» که در فارسی به معنای امیر و شهریار است، بوده است. ( همان ـ ر 466 )
پینوشتها:
1 ـ مجموعهی مقالات خلیج فارس ـ ص 265 / بحرین کرانهای ـ ص 3
2 ـ بحرین (حقوق هفت هزار ساله...) ـ ص 48
3ـ بحرین کرانهای ـ ص 3
4 ـ همان ـ ص 4
5 ـ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی ـ جلد 11 ـ بحرین
6 ـ مجموعهی مقالات خلیج فارس ـ صص 268 ـ 267
7 ـ دایره المعارف بزرگ اسلامی ـ جلد 11 ـ بحرین
8 ـ بحرین کرانهای ـ ص 6
9 ـ بحرین (حقوق هزار و هفتصد سالهی ایران) ـ ص 2
10 ـ نفت و مروارید ـ زیرنویس ص 32
11ـ بحرین (حقوق هزار و هفتصد ساله...) ـ ص 5 / سرزمین بحرین از دوران باستان... ص 57
12ـ نفت و مروارید ـ ص 33
13 ـ ملوک العرب ـ امین روحانی ـ ج 2 ـ صص 250 ـ 178 / سرزمین بحرین از دوران باستان... ـ ص 57
14 ـ سرزمین بحرین از دوران باستان... ـ ص 56
15 ـ بحرین (حقوق هزار و هفتصد ساله...) ـ ص 6
16 ـ همان
17ـ بحرین (حقوق هزار و هفتصد ساله...) ص 7 / سرزمین بحرین از دوران باستان... ـ ص 61
18 ـ سفرنامه ناصرخسرو (برگرفته از : بحرین ـ حقوق هزار و هفتصد ساله... ـ ص 7)
19ـ نفت و مروارید ـ ص 38
20 ـ فارس نامه ابن بلخی (برگرفته از : سرزمین بحرین از دوران باستان... ـ ص 65)
21ـ بندر سیراف که عضدالدوله دیلمی آن را ساخته بود، از شکوه و عظمت ویژهای برخوردار بود و سالها، مرکز اصلی بازرگانی خلیج فارس بود. بندر سیراف نزدیک بندر «طاهری» امروزی قرار داشت.
22ـ نفت و مروارید ـ ص 40 (زیر نویس 1)
23ـ نزهت القلوب ـ حمدالله مستوفی ـ صص 23ـ 22 و صص 137 ـ 136
24 ـ همان ـ ص 234