اوضاع سياسي خليج فارس به هنگام اشغال پرتغال
تاریخ:۱۳۹۲/۰۹/۲۵

اوضاع سياسي خليج فارس به هنگام اشغال پرتغال
نويسنده : جمال زكريا قاسم
برگردان: حسن فرامرزي
هنگام بررسي اوضاع سياسي خليج فارس در دوره اشغالگري پرتغالي ها،در سال هاي اوليه قرن شانزدهم ميلادي،درمي يابيم كه نيروهاي عربي و اسلامي در منطقه دچار فروپاشي سياسي بودند كه اين امر زمينه مساعدي براي نيروهاي پرتغالي فراهم كرد و،درواقع،عامل اصلي توفيق پرتغالي ها وتسلط آنان بر منطقه بود.اين از هم پاشيدگي سياسي منحصر به نيروهاي محلي نبود،بلكه قدرت هاي بزرگ اسلامي را نيز شامل مي شد.آنها يا سرگرم تقويت پايه هاي قدرت خود بودند يا مشغول درگيري هاي ناشي از اختلافاتشان.درنتيجه،پرتغالي ها،بااستفاده ازفرصت،نفوذ وسلطه خود را در درياهاي مشرق زمين گسترش دادند وسياست استعماري خويش را تقويت كردند كه تأثير فوق العاده اي در تضعيف پايه هاي اقتصادي ونيز پايان دادن به عصر طلايي دريانوردي وتجارت داشت؛عصري كه مسلمانان درقرون پيش از يورش پرتغالي ها به درياهاي هند درآن به سر مي بردند.{1} قابل توجه است كه اشغالگري نيروهاي پرتغالي در منطقه خليج فارس،با يكي از مهم ترين دوره هاي مربوط به نيروهاي اسلامي هم زمان بود.درآن دوره،بعضي از قدرت ها افول كردند وبعضي ديگر درسال هاي آخر قرن پانزدهم ميلادي/ نهم هجري قمري به طور دقيق در سال 1492 و / 898 ه ق – درعرصه سياست منطقه ظاهر شدند.درهمان سال،آخرين پايگاه مسلمانان در اندلس سقوط كرد وترك هاي عثماني،درآغاز قرن شانزدهم ميلادي،به مسيحياني كه در بالكان وساير نقاط اروپا ساكن بودند،حمله كردند ودرشرق نيز كشورهاي اسلامي را يكي پس از ديگري به تصرف خود درآوردند.درهمين فاصله،دولت صفوي در ايران تأسيس شد،سلسله مماليك كه بر مصر و شام و بعضي از قسمت هايي از شبه جزيره عربستان حكومت داشت از بين رفت ودولت مغول نيز در هند استقرار يافت.به رقم چنين دگرگوني هاي سريعي در جهان اسلام،متأسفانه در مقابل نفوذ پرتغالي ها نه تنها هيچ اقدامي نشد،بلكه،برعكس،قدرت هاي مسلمان خود را درگير جنگ هاي مذهبي وتوسعه طلبانه بين خود يا با قدرت هاي مجاور كردند و،درنتيجه،هم بستگي شان را از دست دادند.درهند،با بالا گرفتن آتش جنگ بين نيروهاي مسلمان و هندوها،نيروهاي بيگانه كه در سواحل غربي هند پياده شده بودند،متوجه اين قسمت گرديدند.پرتغالي ها،با كشف دماغه اميدنيك ورسيدن به كاليكوت قصد داشتند جاي پاي خود را در اين منطقه محكم كنند و حتي سلطنت نشين اسلامي گجرات چاره اي جز اين نديد كه به دولت مماليك در مصر،به رغم دوري مسافت،متوسل شود تا بتواند جلو اشغال گري پرتغالي ها را بگيرد.نيروهاي مماليك درسال 1509 م / 915 ه ق در ميدان دريايي ديو شكست خوردند{2} و،به اين ترتيب،مي توان گفت كه،با اين شكست،عصرطلايي نيروي دريايي عربي و اسلامي در اقيانوس هند به پايان رسيد.قابل ذكر است كه ،هم زمان با اين شكست،اسماعيل اول (905 – 930 ه ق / 1499 – 1523 م) ،موسس واولين پادشاه صفوي،پايه هاي حكومت خويش را استوار مي كرد.اوشهر تبريز را پايتخت خود كرد.بي گمان تأسيس دولت صفوي ودولت عثماني در ايران،در دامن زدن آتش جنگ هاي مذهبي بين دو دولت بزرگ اسلامي – يعني دولت عثماني كه خود را حامي اهل سنت مي دانست – تأثير بسياري داشت ودرگيري ها بين اين دو كشور ادامه داشت تا اينكه در جنگ چالدران،درسال 920 ه ق / 1514 م ،جنگ خونيني بين دوطرف درگرفت.پس از آن بود كه(دولت) عثماني براي ازبين بردن دولت مماليك در مصر وشام كوشش خود را آغاز كرد كه،درنهايت،در سال 923 ه ق / 1517 م به سود آنان پايان يافت.
بنابراين،هنوز چندسالي از رسيدن پرتغالي ها به سواحل هندوستان وسپس سواحل خليج فارس نگذشته بود كه نبرد بين سه نيروي اسلامي،يعني مماليك،صفوي و عثماني،درگرفت واين جنگ در اوضاع سياسي شرق اسلامي تغييرات ريشه دار ودرازمدتي داشت وتأثيري مستقيم بر سياست نظامي پرتغالي ها از يك طرف،ونيروهاي اسلامي،ازسوي ديگر،برجاي نهاد.بي گمان،چنين شرايطي عاملي براي استحكام سلطه پرتغالي ها در درياهاي شرق بود و تنها دولتي كه درسال هاي اوليه ورود آنان به هندوستان، در برابرشان ايستادگي كرد،دولت مماليك بود.اين برخورد در سواحل شرق افريقا و سواحل هندوستان يا سواحل خليج فارس وشبه جزيره عربستان مشخص تر بود {3}. نيروهاي محلي،علاوه بر اختلافات قبيله اي ورقابت خانوادگي،درواقع به گونه اي از هم پاشيده شده بودند.همه اين عوامل با يكديگر باعث گرديد تا نتيجه به سود پرتغالي ها تمام شود.بر همين اساس،پرتغالي ها در شرق افريقا با شيخ ماليندي عليه رقيبش حاكم ممباسه در شرق افريقا هم پيمان شدند ودر منطقه خليج فارس نيز پرتغالي ها با پادشاهان هرمز عليه رقبايشان شيوخ بني جبر،كه توانسته بودند بربحرين واحساء وقطيف وبرخي از متصرفات عثماني مسلط گردند پيمان بستند.اوضاع زماني تيره تر شد كه پرتغالي ها سفيراني براي مذاكره با شاه اسماعيل صفوي،در زمينه برنامه هاي دفاعي وهجومي عليه دولت عثماني كه تلاش مي كرد برسواحل خليج فارس مسلط گردد،اعزام كردند.شايد اختلافات مذهبي،با توجه به آزمندي هاي بيگانگان،دركمين نيروهاي اسلامي درخلال اين فترت بود و،درواقع،كوتاه ترين راه براي رسيدن به هدف نقشه هاي استعماري به شمار مي رفت.اهميت اين اختلافات دراين نحوه نگرش نيروهاي استعمارگر به آن نبود،بلكه خطر در استمدادي بود كه رقيبان براي تصفيه حساب هاي دروني از نيروهاي استعماري مي طلبيدند.شايد توجه كردن به رخدادهاي تاريخي بين نيروهاي عربي و اسلامي ونتايج آن در منطقه خليج فارس بتوان درحال حاضر مفيد باشد{4}.پرتغالي هاعمليات نظامي خود را با تسلط برحكومت هرمز آغاز كردند.اين جزيره،علاوه براينكه درمنطقه،پيش از اشغالگري پرتغالي ها،بزرگ ترين تشكيلات سياسي واقتصادي را داشت، دروازه مدخل خليج فارس نيز بود.عمليات نظامي پرتغال در خليج فارس به عهده آلفونسو آلبوكرك واگذار شده بود.او در زماني به اين مأموريت اعزام گشت كه نبرد سختي بين مسلمانان ومسيحيان در شبه جزيره ايبري درگرفته بودو، از اين رو،وي سوداي انتقام از مسلمانان را در سر داشت.آلبو كرك زندگي نظامي خود را در كشور مغرب آغاز كرد وسپس به ميدان نبرد صليبي ها در درياهاي شرق منتقل شد.وي چندين باروي مستحكم كه به تسخيرناپذيري معروف بودند،در هرمز ومسقط و بحرين بنا مي كند.هنوز هم باقي مانده بعضي از اين دژها در منطقه نشان دهنده تسلط وخشونت پرتغالي هاست.بد نيست قدري هم درباره حكومت هرمز – همان گونه كه در پيش تر گفتيم - صحبت كنيم. اين جزيره از نظر تشكيلات سياسي و اقتصادي در خليج فارس تا قبل از ورود پرتغالي ها به اين منطقه،در اوايل قرن شانزدهم ميلادي، از اهميت بسياري برخوردار بود.اما مولفان مسلمان پيشين،مانند اصطخري (اواسط قرن چهارم هجري قمري)،مقدسي (وفات : حدود 380 يا 391 ه ق)،ادريسي (وفات : 560 ه ق) وغيره،عقيده داشتند كه هرمز شهري بين المللي است وساكنان آن عرب، ايراني،هندو، سياه پوست، بلوچ، ترك و اروپايي اند.به گونه اي كه مي توان گفت منطقه گردآمدن نژادهاي گوناگون است؛هر چند طبيعت اسلامي خود را،به رغم چنين مردماني ،حفظ كرده است.{5}طبيعت دريانوردي وتجاري مردم كشور هرمزوفعاليت هاي آنها در اين زمينه به معروفيت جهاني بسياري از دريانوردان وبازرگانان اين منطقه،مخصوصا ازيمن وبنادر خليج فارس، ياري رسانده است{6}. دراينجا لازم است به اين نكته توجه كرد كه بين جزيره قديم هرمز در ساحل اصلي ومركز جديدالتأسيس هرمز،كه در اوايل قرن چهاردهم ميلادي / هشتم هجري گسترش يافت،بايد فرق گذاشت. منطقه هرمز به مفهوم قديم،قسمت هايي از سواحل داخلي ايران را تشكيل مي داد وهمه منابع تأكيد دارند كه اين جزيره در اواخر قرن دهم ميلادي / چهارم هجري قمري بنا شد ودر اين فاصله پادشاهان واميران بسياري برآن حكومت كردند تا سرانجام نوبت به امير بهاءالدين رسيد.او پانزدهمين حاكم در خاندان هاي حكومتي هرمز بود.در دوره امير بهاءالدين، يعني در سال 701 ه ق / 1301 م، در واقع اوايل قرن هشتم هجري قمري / چهاردهم ميلادي، به علت حملات شديد نيروهاي تاتار،مردمانش از ساحل شرقي خليج فارس به جزيره قشم كوچ كردند وازآنجا به جزيره جرون،كه دربرابر شهرقديمي شان قرارداشت،مهاجرت كردند ونام آن جزيره را هرمز گذاشتند.ازآن پس،جزيره هرمز،پايتخت حكومتي گرديد كه داراي يكي از بزرگ ترين تشكيلات سياسي وتجاري منطقه بود.{7}قابل توجه است كه سطح زندگي مردم اين جزيره كوچك بي آب و علف،مدت بسيار كوتاهي پس از استفرار تشكيلات دولتي در آن به طرز چشمگيري بالا رفت و عامل آن فقط گسترش دامنه فعاليت تجاري و رشد ميزان صادرات وواردات بود.اين فعاليت هاي اقتصادي نه تنها بين كشورهاي اسلامي بود،بلكه دامنه آن تا اروپا نيز كشيده شد.درحقيقت،هرمز حلقه ارتباطي ميان شرق و غرب بود وبازرگانان آن نقش اساسي،درانتقال كالا به شرق واروپا ايفا كردند.هرمز نه تنها از نظر تجاري داراي اهميت فوق العاده اي شد،بلكه نفوذ آن در سواحل غربي خليج فارس تا بصره وسواحل جنوبي ايران نيز گسترش يافت.طبق نوشته جهانگرد پرتغالي،پدرو تيشيرا،هرمز طي دويست سال (701 – 906 ه ق / 1301 – 1500 م) توفيق عظيمي پيدا كرد ودرقبال ساكنان قسمت هايي از خليج فارس وشبه جزيره عربستان روش نامساعدي پيش گرفت،تا اينكه پرتغالي ها در سال 913 ه ق / 507 م آن را به اشغال خود درآوردند وتا زماني كه شاه عباس كبير،با كمك انگليسي ها،آنان را از منطقه نراند،قدرت ونفوذ آنان پايدار ماند.سرانجام،در سال 1032 ه ق / 1622 م ،شاه عباس،بعد از تصرف هرمز،دستور ويران كردن آن را داد.ازآن پس،فعاليت بازرگاني اين جزيره به بندرعباس انتقال يافت{8}.بايد گفت كه هرمز يكي از مناطق مهم اسلامي بود كه ابن بطوطه (وفات:779 ه ق) درجريان اولين سفرخود از آن ديدن مي كند وبارديگر،در ربع دوم قرن چهاردهم ميلادي / هشتم هجري قمري(726 – 750 ه ق / 1325 – 1349 م)،وارد هرمز مي شود.وي،درنوشته خود،درباره هرمز،پادشاه آن،تجارت وزندگي اجتماعي در اين جزيره،چهره بسيار زيبايي ازآن،به لحاظ ثروت وعظمت ارايه كرده است.ابن بطوطه مي گويد كه هرمز بندرگاه سند،ايران،خراسان وهندوستان است.وي همچنين از شگفتي مغازه هايش كه به صورت زيبايي تزيين شده اند،سخن گفته است واينكه پادشاه آن قطب الدين،كه چهارمين حاكم هرمزجديد است مردي متواضع،كريم وداراي اخلاقي پسنديده است؛اما در عين حال همواره با برادرش،نظام الدين درحال جنگ مي باشد{9}. تنها جهانگردان اسلامي به اهميت هرمز توجه نكرده اند بلكه،بسياري از جهانگردان اروپايي نيز از اهميت وعظمت هرمز سخن گفته اند؛ازجمله لودويگ وارتمان كه پيش از فتح پرتغالي ها،يعني درسال 909 ه ق / 1503 م،ازآنجا ديدن كرده بود.وارتمان مي گويد كه گاهي اوقات تعداد كشتي هايي كه در بندرگاه آن لنگر انداخته بودند،از يك صد فروند تجاوز مي كردواين كشتي ها متعلق به كشورهاي مختلف بود.
ازآن گذشته،بيش از چهارصدبازرگان خارجي درانجا اقامت دائم داشتند.تجارت عمده آنان مرواريد،سنگ هاي گران قيمت،ابريشم،دارو و ادويه بود.{10}اما جهانگرد پرتغالي دوآرته باربوزا كه واسكو دوگاما را در سفر هندوستان همراهي مي كرد،درباره زيبايي جزيره نوشته است كه خانه هاي ثروتمندان شهربيشتر شبيه به موزه است واثاثيه اين خانه ها كه از هندوستان وچين آورده اند،بسيار گران بها ونادراست.{11} طبق نوشته هاي اين جهانگرد پرتغالي،گسترش تجارت جزيره،در درجه اول، به موقعيت استراتژيكي (سوق الجيشي) آن در تنگه هاي متصل به خليج فارس برمي گشت.علاوه بر اين،جزيره هرمز با وضع عوارض گمركي بر بندرهاي تابع خود،ثروت بسياري دست آورده بود.براي پرتغالي ها،پس از تسلط،اين درآمدها سودآور بود و اين گفته كه پرتغالي ها تجارت را از اين منطقه به سمت دماغه اميدنيك انتقال دادند،درست نيست.دردوره آنها تجارت دريايي قديم همچنان ادامه داشت و ،دراصل،درآمد پرتغالي هاازاين طريق مبلغ قابل توجهي بود.به نظر مي رسد علت رونق تجاري در هرمز اين بود كه با آغاز عصرجديد،تجارت آن جزيره فقط به هندوستان وسواحل شرق افريقا تا قلب جهان اسلام منحصر نبود،بلكه هرمز حلقه ارتباطي مهمي در انتقال تجارت جهاني بين شرق وغرب به شمار مي رفت؛خاصه هنگامي كه شهرهاي ايتاليا هم وارد اين صحنه تجاري شدند وهرمز به ثروتمندي ضرب المثل شد وحتي مردم كوچه وبازارهاي اروپا نيز ازآن آگاه بودند ونام هرمز در اشعار جان ميلتن نيز آمده است{12).مردم مي پنداشتند كه هركس هرمز را در اختيار داشته باشد،جهان را در اختيار دارد اما اين جزيره،با تمام عظمتي كه داشت،نتوانست خود ومناطق تابع اطرافش را،در برابر حمله پرتغالي ها مصون نگاه دارد و در سال 913 ه ق / 1507 م به دست اشغال گران پرتغالي افتاد{13}. علت تسليم شدن سريع مردم هرمز را درمقابل پرتغالي ها مي توان مشغول بودن مردم هرمز صرفا به كار تجارت ودريانوردي دانست به طوري كه از جنگ وجنگاوري بهره اي نداشتندوعلاوه براين،اعضاي هيئت حاكمه كشور اختلافات شديدي با يكديگر داشتند.ازسوي ديگر،دولت صفوي كه در حال گسترش دامنه قدرت ونفوذ خود در داخل بود،حتي پس از استحكام پايه هاي قدرت خود،به توسعه طلبي در شمال كشور رو آورد ومقابله چنداني با اشغالگري پرتغالي ها نكرد وخود را از هرگونه برخورد نظامي با نيروهاي پرتغالي دور نگه داشت؛وحتي گاهي اوقات مي كوشيد كه با آنها پيماني منعقد سازد.درواقع،مي توان گفت كه آغاز درگيري هاي دولت صفوي با پرتغالي ها فقط از پايان قرن شانزدهم ميلادي آغاز گرديد.{14} گسترش هرمز يكي از عوامل سقوط آن بود وطبيعي است كه شرايط كمك كرد تا نيروها وافكارسياسي جديدي ايجاد شوند وباحاكمان هرمز به ستيز برخيزند.درميان اين نيروهاي مهم مي توان از شيوخ بني جبر نام برد كه ستاره اقبالشان در نجد،درنيمه دوم قرن نهم هجري قمري / پانزدهم ميلادي (827 ه ق / 1324 م)،درخشيد وتوانستند به سلطه هرمز بر بحرين،احساء،قطيف وبخش هايي از شبه جزيره عمان پايان دهند ودراين راه بي گمان كشاكش هاي داخلي خانواده حاكم بر هرمز،يعني درگيري بين سيف الدين وبرادرش فخرالدين تورانشاه،موثربودند؛ به گونه اي كه بني جبر فرصت يافتند در امور داخلي كشور مداخله كنند وشيخ اين قبيله نقش سلطان بحرين،قطيف،احساء ونيز پيشواي مردم نجد را ايفا مي كرد.{15} مي توان نتيجه گيري كرد كه هنگام ورود پرتغالي ها به خليج فارس،دونيروي رقيب در كشور هرمز،ازيك طرف،وشيوخ جبور يا بني جبر،از طرف ديگر،در مبارزه با يكديگر بودند.{16}وطبيعي بود كه پرتغالي ها درجهت بيشتر شدن اين رقابت ها براي استحكام موقعيت خود تلاش كنند.به علاوه،اين رقابت ها درقسمت عمان بيشتر از مناطق ديگر بود كه موجب از هم پاشيدگي اوضاع سياسي گرديد،زيرا درآن دوره مسقط،خورفكان،قلهات،صور،سورات وديگر جاهاي عمان در زمره مستملكات هرمز بود.(17). قسمت هاي داخلي عمان دراختيار پادشاهان نبهاني بود اباضي ها،كه قصد احياي امامت را در ميان خود داشتند، همواره به قلمرو اين پادشاهان حمله مي كردند.{18} در سال 888 ه ق / 1483 م، عمربن خطاب خروصي به امامت اباضي ها انتخاب شد،اما امامت وي يك سال بيشتر طول نكشيد،زيرا نبهاني ها او را از راه بركنار كردند وناچار شد به قبيله بني جبر در احساء متوسل گردد.با اين حال در سال 893 ه ق / 1487 م،مجددا ً اورابه امامت عمان برگزيدند.بعد از اين پيشامدها،طبيعي بود كه امامت عمان زير چتر حمايت ونفوذ بني جبر درآيد.طي سال هاي بعدي ودر زمان امامت محمدبن اسمعيل كه جانشين امام خروصي بين اباضي ها ونبهاني ها،جنگي درگرفت وبني جبر او را ياري دادند وپادشاه نبهاني را به قتل رسانيدند ودرسال 906 ه ق / 1500 م براي او بيعت گرفتند.{19} نفوذ بني جبر درعمان،طبق شواهد،درآن فاصله زياد بود. پرتغالي ها كه براي اولين بار در سال 913 ه ق / 1507 م، وارد خليج فارس شدند،از قدرت واعتبار آنان سخن گفته اند. حتي آلفونسو آلبو كرك يادآور شده كه عمان داخلي تحت سلطه يكي از شيوخ اين قبيله است واز او به عنوان پادشاه جبور نام مي برد.وي همچنين آورده است كه بيشتر نواحي شبه جزيره عربستان به او وفادارند.هرچند اين توصيف بسيار مبالغه آميز است،حقايقي نيز درآن نهفته است. مسلما ً درآغاز قرن دهم هجري قمري / قرن شانزدهم ميلادي آنان موفق شده بودند بربسياري از بخش هاي داخلي شبه جزيره عربستان به اضافه احساء،قطيف،بحرين،عمان داخلي وساحلي تسلط يابند.باروش، مورخ پرتغالي،مي گويد كه بني جبر مرتبا ًبه هرمز حمله مي كردند وبراي آن خطري به شمار مي رفتند{20}.از مبارزات بين پادشاهان هرمز وشيوخ جبر چنين برمي آيد كه اين شرايط دران هنگام،يعني زمان ورود پرتغالي ها به سواحل خليج فارس،بر منطقه حاكم بود و هرمز،با وجود قدرتمندي بني جبر،قدرت اصلي وپيش قراول ورهبر در منطقه خليج فارس بود وبايد دربرابر هجوم ناگهاني پرتغالي ها مقاومت مي كرد؛هرچند كه از هم پاشيدگي سياسي هيئت حاكمه وديگران را در اين كشور رنج مي داد.{21}مسئله قابل توجه وبررسي اين است كه دولت جوان صفويه در ايران،درآن دوره به هيچ وجه با هرمز همكاري نمي كرد اين نكته درعين حال نشان مي دهد كه هرمز از دولت صفوي يا دولت هاي ديگري كه درايران حكومت داشتند،تبعيت نمي كرد{22}آلبو كرك نخستين عمليات نظامي خود را در زمان امامت محمدبن اسماعيل،در سال 913 ه ق / 1507 م، درخليج فارس براي اشغال مسقط اجرا كرد.حاكم مسقط،براي جلوگيري از ويراني وخرابي بيشتر پرتغالي ها در قريات،پيمان صلحي با آنان منعقد كرد.ولي پادشاه هرمز از امضاي چنين پيماني با آنان خودداري كرد ونيرويي نظامي به مسقط، كه تحت تابعيتش بود،گسيل داشت.اما پرتغالي ها پيروز شدند وآلبو كرك دستور داد شهر را به تصرف خود درآورند ودر واقع،وي پيمان صلحي كه با حاكم مسقط بسته بود،نقض كرد.اين قشون كشي زماني خاتمه يافت كه شيوخ شهر تعهد كردند مبلغي معادل ده هزار سرافين طلا بپردازند.{23} بعد از اتمام عمليات نظامي در مسقط،آلبو كرك متوجه هرمز شد.درآن هنگام،سيف الدين كه كودكي دوازده ساله بود،حكومت هرمز را در اختيار داشت.ولي،سرپرستي امور به عهده مردي مجرب وكاردان به نام خواجه عطا بود.آلبو كرك دريافته بود كه تسلط بر هرمز،تسلط بر همه خليج فارس خواهد بود؛زيرا موقعيت سوق الجيشي هرمز از هرنظربسيار اهميت داشت {24}. آلبو كرك توانسته بود پيروزي شاياني به دست آورد. در سال 913 ه ق / 1507 م، هرمز، يكي از مستعمرات پرتغال گرديد.پادشاه هرمز موافقت كرد ساليانه جزيه اي معادل پانزده سرافين به پرتغال بپردازد.به مواجب اين توافق،ورود كليه كالاهاي ساخت پرتغال از پرداخت عوارض گمركي معاف شد.از سوي ديگر، پرتغالي ها سياست انحصار طلبي خود را پيش گرفتند وترتيبي دادند كه هيچ كشتي اي،جز با موافقت مقامات پرتغالي،حق ورود به خلبج فارس را نداشته باشد.بدين گونه پرتغالي ها در منطقه خليج فارس نيروي برتر شدند.{25} برخلاف آنچه تصور مي شد، نيروهاي محلي، در عوض هم بستگي با يكديگر در برابر پرتغالي ها،دامنه اختلافاتشان بالا گرفت،چنان كه پادشاهان هرمز،در تلاش براي از بين بردن نفوذ بني جبر در بحرين،در سال 917 ه ق / 1511م با يورشي نظامي به اين جزيره آن را از چنگ شيوخ جبور بيرون آوردند.پرتغالي ها نيز،براي نشان دادن قدرت وهيبت خود و حفظ آن در منطقه،پادشاهان هرمز را در ازبين بردن نفوذ جبر ياري دادند.قابل توجه است كه شاه اسماعيل صفوي،به رغم اعتراض به تجاوز پرتغالي ها،اقدامي عليه آنها نكرد؛ زيرا او در حال مبارزه با عثماني ها بود و شكست او در جنگ چالدران در سال920 ه ق / 1514 م،يكي از عواملي بود كه موجب شد،به نوعي،به پرتغالي هاآتش بس اعلام كنند تا بعدها بتواند ازآنان عليه عثماني ها سود جويد.
اوريمر دراين باره مي گويد: درسال 921 ه ق / 1515 م،سفيري از سوي شاه اسماعيل صفوي به هرمز آمد و،ضمن مطرح كردن مطالبي متعدد،پيشنهاد كرد كه پرتغال بعضي از كشتي هاي خود را براي اشغال بحرين وقطيف در اختيار ايران قرار دهد،و همچنين نيروهاي پرتغالي در سركوبي شورش در مكران به وي ياري رسانند.در عوض،ايران از گوادر، درساحل بلوچستان، به نفع پرتغال صرف نظرمي كند.درضمن پيماني عليه امپراطوري عثماني بين ايران و پرتغال به امضا برسد{26}. مي توان چنين استنباط كرد كه پرتغالي ها از دشمني وجنگ صفوي – عثماني بهره بردند تا دوستي پادشاهان صفويه را به خود جلب كنندو،بي گمان،توفيق آنان در تثبيت نفوذشان در هرمز به اين پادشاهان ثابت كرد كه پرتغالي ها نيروي دريايي عظيمي را در خليج فارس تشكيل داده اند كه پيش از آن سابقه نداشته است و ازاين رو درصدد برآمدند دوستي آنان را براي كمك به آنها عليه عثماني ها جلب كنند.استيلاي نظامي پرتغالي ها نه تنها بر هرمز وبخش هاي ساحلي عمان،بلكه بر بحرين و احساء قطيف وساير مناطق ساحلي تابع هرمز نيز بود.آنها به نام پادشاه هرمز به جنگ دامنه دار وسختي عليه بني جبر كه آن مناطق را در اختيار داشتند،دست زدند.در سال 927 ه ق /. 1520 م،نيروهاي مشترك پرتغال – هرمز به بحرين حمله كردند؛در زماني كه سلطان مقرن بن زامل، رهبر بني جبر به سفر حج رفته بود.وي به رغم شجاعت وفداكاري اي كه پس از بازگشت از خود نشان داد،به دست نيروهاي پرتغالي اسير شد وبلافاصله او را اعدام كردند – او نخستين حاكم در شرق اسلامي بود كه به دست استعمارگران پرتغالي اعدام شد. {27}
ابن اياس (852 – 930 ه ق / 1448 – 1523 م) ،مورخ مصري،اين جريانات را به تفصيل شرح داده و منابع پرتغالي معاصر نيز آن را يادآور شده اند،اما اختلاف نظر در اين روايات بسيار است.منابع پرتغالي مي گويند كه مرگ مقرن بن زامل بر اثر جراحات بوده است؛ درحالي كه ابن اياس مي گويد كه وي اسير پرتغالي ها شد و پول زيادي به آنها پيشنهاد كرد تا آزادش كنند. ولي آنان اين درخواست را نپذيرفتند و وي را كشتند.اگر روايت ابن اياس درست باشد، احتمالا ً بين سلطان و پرتغالي ها مذاكراتي شده و وي آمادگي خود را براي پرداخت بدهي هايش به پادشاه هرمز اعلام كرده بود،ولي شدت زدوخورد مانع از انجام اين درخواست مي گردد وپرتغالي ها موفق مي شوند به نام پادشاه هرمز بحرين را تصرف كنند؛هرچند،به علت مقاومت شديد جبري ها، نتوانستند بر احساء و قطيف دست يابند. {28} جالب اين است كه كشته شدن سلطان مقرن وتسليم شدن بحرين در برابر سلطه پرتغال،حادثه زودگذري نبود وانعكاسي فوق العاده داشت.همچنين غم و اندوه بسياري را در سراسر منطقه خليج فارس باعث گرديد.حتي ابن اياس،هرچند سلطان مقرن را در برابر پرتغالي ها سرشكسته به شمارآورده،اما در نشان دادن اندوه خود از شهادت اين سلطان لحظه اي درنگ نكرده واظهارداشته است كه اين،يكي از دردناك ترين حوادثي است كه بر ملت اسلام گذشته است.وي جريان سال 928 ه ق / 1521 م، را چنين توصيف مي كند : (( قتل اسير مقرن امير عرب وسرپرست بني جبر مالك جزيره بحرين،اندوه بسيار برانگيخت.اميري بود جليل القدر،عظيم،محترم،داراي ثروت هنگفت،پيرو مذهب امام مالك،سرور عرب هاي مشرق زمين علي الاطلاق. در سال پيش به سفر مكه رفت و مراسم حج را انجام داد.پس از آن به كشور خويش بازگشت وفرنگيان با او برخورد كردند وشكست خورد.او را دستگير كردند واز آنها خواست كه در برابر هزار دينار،او را آزاد كنند.اما فرنگيان نپذيرفتند و او را كشتند وآن همه ثروت به دردش نخورد وجزيره بين النهرين را به تصرف خويش درآوردند وقلعه اش را گرفتند وبر همه اموال امير مقرن وكشورش تسلط يافتند.اين حادثه از دردناك ترين وقايع در تاريخ اسلام است وبدين گونه شر فرنگيان در سواحل درياي هند بالا گرفت {29}...
البته هم پيماني بين پرتغالي ها وكشور هرمز چندان دوام نيافت وتوران شاه، حاكم هرمز دريافت كه اين گروه تازه رسيده فقط در انديشه استحكام موقعيت وبسط نفوذ خود هستند واگر با آنها اتفاقي كرده اند،صرفا ً در صدد زمينه سازي جهت استواركردن سلطه نظامي واقتصادي خويش اند.ازين رو،تورانشاه مترصد فرصتي بود تا از شر اين مهمانان ناخوانده رهايي يابد واز باقيمانده ياران خود در بحرين،احساء،قطيف وساير بخش هاي خليج فارس براي آزاد شدن از سلطه پرتغالي ها ياري طلبد.بنابر اين هنگامي كه وي آگاه شد پرتغالي ها در هندوستان با مشكلاتي روبه رو و ناچار شده اند قسمتي از قواي خود را كه در خليج فارس مستقرند براي مقابله به هندوستان ارسال كنند،در 30 نوامبر 1521 م / 928 ه ق برآنان شوريد.از جمله نكات قابل توجه دراين اقدام،حملات شبانه نيروهاي تورانشاه به همه استحكامات پرتغالي ها درهرمز،بحرين،قريات،صحار وساير بخش هاي منطقه بود كه هم زمان از درياو خشكي صورت گرفت.دراين حملات تعداد زيادي از پرتغالي ها كشته شدند.با اين همه،اين شورش به شكست انجاميد وشورشيان نتوانستند به اهداف خود برسند؛يكي از عوامل اين ناكامي اختلاف بين شيوخ بني جبر وپادشاهان هرمز بود.بايد يادآور شد كه بسياري از پژوهشگران ايراني روش ناپسند بني جبر در عمان را، باعث شكست شورش مي دانند.به نظر مي رسد اين روش اساسا ً مربوط مي شود به روحيه قبيله اي آنها كه مي خواستند از پادشاهان هرمز انتقام بگيرند،زيرا اين سلاطين،با همكاري با پرتغالي ها، باعث مرگ رهبرشان،مقرن بن زامل،شده بودند {30}...
مسئله اي كه براين موضوع تأكيد مي كند،پناهنده شدن تورانشاه،پس از شكست، به جزيره قشم است كه، پس از آن،شيخ حسين،ريش سفيد بني جبر در عمان تعدادي از دستياران خود را براي انتقام جوئي از او به اين منطقه فرستاد و وي را به قتل رساندند.هر چند با كشتن دشمن سرسخت خود به اصل قضيه لطمه زدند{31}.
شكست شورش موجب گرديد كه پرتغالي ها نظام ملي را در هرمز از بن براندازند و، به موجب معاهده ميناب كه با محمود شاه،جانشين تورانشاه ،منعقد كردند،استيلاي خود را بر هرمز وتوابعش ثبت كنند.اشغال هرمز به وسيله پرتغالي ها تاسال 1032 ه ق / 1622 م كه اين جزيره به دست انگليسي ها وايرانيان افتاد،ادامه داشت.درواقع،سلطه پرتغالي ها براين كشور يكصدسال (930 – 1036 ه ق / 1523 – 1626 م) طول كشيد.البته،طي اين مدت،نيروهاي محلي براي رهايي از سلطه پرتغالي ها بسيار تلاش كردند.درسال 923 ه ق / 1526 م، عماني ها به پايگاه پرتغالي ها در مسقط وقريات حمله ور شدند.درسال 936 ه ق / 1529 م،پرتغالي هامجددا ً بر بحرين تسلط يافتند{32} ودولت عثماني نيز بين سال هاي 957 – 988 ه ق / 1550 – 1580 م دربرابر نيروهاي پرتغالي مقابله كرد.{33}با خارج شدن عثماني ها از ميدان مبارزه خليج فارس،فرصتي براي نيروهاي تازه نفس عرب در عمان،يعني يعربي ها،پيش آمد تا با همكاري با قبايل عربي خليج فارس براي آزاد كردن سواحل از استعمار پرتغالي تلاش كنند.نيروهاي عربي كه پيشاهنگ اين حملات شدند،خود عاملي درطرد استعمار پرتغالي در آب هاي مشرق زمين بودند {34}. با ازبين رفتن نفوذ پرتغالي ها در سال هاي اول قرن دوازدهم هجري قمري / هجدهم ميلادي ، نيروهاي عرب مجالي پيدا كردند كه تا حد زيادي در برپايي تشكيلات سياسي جديد موفق شدند واينك هنوز هم اين تلاش ادامه دارد {35}.
پي نوشت ها؛
1. ((الازدهار العربي الملاحي والتجاري في المحيط الهندي ))،ادم متز،تمدن اسلامي،جلد دوم،صفحه 439.همچنين، كتاب حوراني،فضلوا، دريانوردي عرب در اقيانوس هند، 1958. جان كلي عصرطلايي دريانوردي ئتجارت را در خليج فارس درفاصله روي كارآمدن خلافت عباسيان دربغداد،در نيمه دوم قرن دوم هجري قمري / هشتم ميلادي تا رسيدن پرتغالي ها به آب هاي خليج فارس، درسال 913 ه ق / 1507 م، مي داند.
Cf. Britain and Persian Gulf 1795 – 1870 . pp. 6 – 8 , London , 1968
2. Barbosa, Durate , A descriptin of East Africa and Malabar in the beginning of the sixteen century , trans. By H.Stanley , pp . 75 – 76, Hakluty , Society, London 1866.
ونيز نوشته هاي ابن اياس از جنگ ((ديو)) در بدائع الزهور في وقايع الدهور، ج چهارم، قاهره 1960.
3 . نوشته الشناوي، عبدالعزيز،مراحل اوليه حضور پرتغالي ها در شرق شبه جزيره عربستان،دوحه 1970،ج دوم،صص 639 – 635.
4. زكريا قاسم،دكتر جمال،خليج فارس،بررسي تاريخي امارات عربي در عصر گسترش نفوذ اوليه غربي ها.قاهره 1985 صص 485 – 786.
5.Wilson, Arnold, The Persian Gulf, An Historical Sketch from the Earliest Times to the beginning of the 20. Century, p. 185. London, 1954.
6.زكريا قاسم،،دكتر جمال،همان، صص 53 – 54.
7.بررسي هاي ژان اوبن درباره حكام هرموز در قرن سيزدهم تا قرن پانزدهم ميلادي / هفتم تا نهم هجري قمري كه برجسته ترين كتاب درباره تاريخ حكام هرموز است.
Cf. Aubin, Jean, ((Les Princes d Ormuz du XIII Or XV Siecles)) ,p. 7 et 120 ff . Journal Asiatique CDXLI 1973.
8.Low ,Chandes, History of the Indian Navy, vo1 I p.43 ,London1877. see also Wilson, A, op. cit . p.124.4
9.ابن بطوطه،تحفه الانظار في عجائب الاسفار وغرائب الامصار،قاهره 1933 ،ج اول.
10. فهمي،عبدالسلام عبدالعزيز، ((مملكت هرمز. شكوه و افتخار در پايه ريزي آن و عبرت از سقوط و تسليم شدن آن)) مجله العربي،شماره 184،كويت مارس 1974.
11. cf. The Travels of Pedro Tiexiera With his kings of Hurmuz, translated by William F.Sinclair, Hakluty Society, London, 1902. see Relation of the kings of hormuz, pp. 265 – 266.
12.هرمز نه تنها از نظر تجاري،بلكه در جهان ادبيات نيز بسيار شهرت داشت.شاعر انگليسي،جان ميلتن،كه بيش از ديگران ازاين شهر تمجيد كرده . . .
هالي،دانلد،عمان و رستاخيز جديد آن،موسسه بين المللي سنابس،بي تا.
13.درباره تسليم شدن هرمز به تسلط بي المللي ،
The Book of Durate by Mausil Dames vo1 1.pp 101 – 103, cf. An account of the Countries bordering on the Indian Ocean and their in habitants, written by Durate Barbosa and Completed about the year 1518.
14.دكتر مصطفي (استاد دانشگاه قطر)، رقابت بين المللي در خليج فارس (1622 – 1763)،بيروت، ص 20
15.ابا حسين،علي عبدالرحمن،تاريخ بحرين از خلال مخطوطات واسناد،بحث دوره چهارم مراكز وهيئت هاي بررسي خليج فارس وشبه جزيره عربستان،ابوظبي،نوامبر 1979 ، ص 246.
16.ابا حسين،علي عبدالرحمن، همان جا.
17.عائسه السيار،دولت يعاربه در عمان و شرق افريقا (1624 – 1740)، وزارت فرهنگ و اسناد ملي سلطنت نشين عمان، 1979.
18.كلي،جان، بريتانيا و خليج فارس (1795 – 1870 ) ،عمان 1979، ج اول.
19. حميد بن محمد بن رزيق،الفتح المبين في سيره السادة البوسعيديين،تحقيق عبدالمنعم عاصر و محمد مرسي عبدالله، از سوي سلطان نشين، عمان 1977؛ همچنين ، كتاب دست نوشته قصص و اخبار جرشن درعمان؛ وعمان، تاريخ سخن مي گويد
20.عبداللطيف ناصر حميدان، (( تاريخ سياسي امارت جبور در نجد و شرق شبه جزيره عربستان)) شماره 16 مجله دانشكده ادبيات بصره،1980 .
21. Adamyiat: F, Bahrein Islands. A Legala and Diplomatic study of British Irani an coutroresy p. 14, New Yorke.
22.العقاد، صلاح، رهبران سياسي خليج فارس، قاهره 1974، صص 10 – 11.
23. سرافين،واحد پول پرتغال.
24.عبدالامير محمد امين،منافع انگليس در خليج فارس، انتشارات مركز مطالعات خليج فارس، بغداد 1977.
25.ويلسون،آرنولد،تاريخ خليج فارس.
26.لوريمر،ج ج.و فرهنگ خليج فارس، ((بخش تاريخي)) ، ج اول؛ همچنين، اوزبران، صالح، پرتغالي ها و ترك هاي عثماني در خليج فارس. قاهره 1979.
27. ابن اياس،همان، ج پنجم، ص 431.
28.حميدان،عبداللطيف ناصر،همان.
29.ابن اياس،همان،ج پنجم، قاهره 1960.
30.ويلسن،آرنولد،همان؛ همچنين اقبال، عباس، مطالعاتي در باب بحرين و سواحل و جزاير خليج فارس،قاهره 1956، صص 63 و 64
31.زكريا قاسم، دكتر جمال، همان، صص 79 – 80
32.Wendell Prirlips / Oman A History p.39.
33.عائسه السيار،همان،براي اطلاعات بيشتر ، اوزيران، صالح، همان.
34. cf. Boyer , New Light on the Relationship of Oman and portugues w / proceedings of omani studies syun. 34.
35 . زكريا قاسم ،دكتر جمال، همان.