فرياد بحرين ايراني
منم بحرین نفت آلوده دامن
که بر تن آتشم افروخت دشمن
منم ایران زمین را عنبرین
خاک منم ایرانیان را پاک مسکن
جنوب ملک را باغی فرح زا
خلیج فارس را جایی مزین
به ایران فخر دارم همچو رستم
ز ایران نام دارم همچو قارن
بیایم چون نهد بیگانه زنجیر
که باشد طوق ایرانم به گردن
از ایران یاد دارم داستان ها
ز عهد گیو و گودرز و تهمتن
درود من به شه عباس کز مهر
زشر پرتقالم داشت ایمن
کنون چندیست کز هجران مادر
مرا چهری است زرد و وزآژن
زیاد میهنم چون بشکند دل
فراقش را چنان تاب آورم من
بود داغم به دل چون لاله از غم
اگر چه آتشین رویم چو لادن
ز ایران دورم و بیگانگان را
به چاه جور در بندم چو بیژن
تنی را مانم از این قصر بی سر
سری را مانم از این قصر بی تن
مرا از شیخ عار آید که دارم
نشان از شهریاران مهیمن
نوایی آید از ایران به گوشم
کند شادم بیان بانک ارغن
خدایا در دل اندازش که بازم
رها سازد ز چنگ دیو ایمن
کز ایرانم جدا کردن نباشد
به غیر از آب ساییدن به هاون