امنیت خلیج‌فارس و ضرورت اعتمادسازی منطقه‌ای

امنیت خلیج‌فارس و ضرورت اعتمادسازی منطقه‌ای

خلیج‌فارس یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین مناطق جهان به‌شمار می‌رود، به‌گونه‌ای که به دلیل دارا بودن موقعیت استراتژیک و منابع عظیم نفتی، همواره در کانون توجه قدرت‌های فرامنطقه‌ای و به‌خصوص ایالات متحده آمریکا بوده است. با توجه به این‌که قدرت‌های فرامنطقه‌ای (ایالات متحده آمریکا، انگلیس، روسیه، چین، اتحادیه اروپا) از گذشته‌های دور به دنبال دستیابی به منابع این منطقه با یکدیگر در رقابت بوده‌اند

موزه خلیج فارس

ژئوپلتیک خلیج فارس

اسناد خلیج فارس

نقشه های خلیج فارس

آمار سایت


بازدید روز

۵۲۲

بازدید دیروز

۵۷۲

بازدید ماه

۱۱۶۲۹

بازدید کل

۹۳۰۹۶۸۳

افراد آنلاین

۷۴

امنیت خلیج‌فارس و ضرورت اعتمادسازی منطقه‌ای

تاریخ:۱۳۸۹/۰۵/۰۴

امنیت خلیج‌فارس و ضرورت اعتمادسازی منطقه‌ای

سعید وثوقی-زهرا بهزادی برک علیا

* اشاره:
خلیج‌فارس یکی از حساس‌ترین و مهم‌ترین مناطق جهان به‌شمار می‌رود، به‌گونه‌ای که به دلیل دارا بودن موقعیت استراتژیک و منابع عظیم نفتی، همواره در کانون توجه قدرت‌های فرامنطقه‌ای و به‌خصوص ایالات متحده آمریکا بوده است. با توجه به این‌که قدرت‌های فرامنطقه‌ای (ایالات متحده آمریکا، انگلیس، روسیه، چین، اتحادیه اروپا) از گذشته‌های دور به دنبال دستیابی به منابع این منطقه با یکدیگر در رقابت بوده‌اند و مداخلات گسترده‌ای درخصوص برقراری امنیت در این منطقه داشته‌اند که این امر نتیجه‌ای جز ایجاد کشمکش و ناامنی در این حوزه نداشته است و از سوی دیگر، تنش‌های داخلی میان کشورهای حوزه خلیج‌فارس روز‌به‌روز بر بی‌ثباتی و ناامنی منطقه‌ای افزوده است، به‌نظر می‌رسد از طرق راهکار اعتمادسازی منطقه‌ای (بومی) در خلیج‌فارس، تا اندازه‌ای بتوان ثبات و امنیت ازدست‌رفته را به این منطقه بازگرداند.ادامه…


* مقدمه
یکی از ویژگی‌های اصلی نظام جدید جهانی اهمیت یافتن اقتصاد در عرصه جهانی است، از این رو مناطقی که از نظر ژئواکونومیک موقعیت بهتری دارند، دارای اهمیت بیشتری هستند. از این لحاظ به‌نظر می‌رسد هر کشوری که بر خلیج‌فارس تسلط داشته باشد، بر جهان مسلط خواهد بود. این منطقه رابطه مستقیمی با امنیت ملی دیگر قدرت‌های جهانی دارد و حتی امنیت و ثبات اقتصاد جهانی تا حدودی به این منطقه وابسته است. پس از فروپاشی شوروی، نقش ایالات متحده در منطقه در پی جنگ عراق و کویت بارزتر شد. در پی حوادث ۱۱سپتامبر و قدرت‌گیری نیروهای راست‌گرا در آمریکا و ظهور قدرت‌های جهانی مانند روسیه، چین، اتحادیه اروپا و رقابت بر سر منابع انرژی، این منطقه بیش از پیش در کانون توجه جهانی قرار گرفت.


به نظر می‌رسد تحولات کنونی در منطقه خلیج‌فارس، دستیابی به طرح جامع امنیتی این منطقه را بیش از پیش ضروری می‌کند. در دهه‌های گذشته، طرح‌های مختلف امنیتی طراحی شده از سوی قدرت‌های برون‌منطقه‌ای و مداخلات این کشورها، نتوانسته است به استقرار ثبات و امنیت بینجامد و حضور مداخله‌گرایانه‌ی نیروهای غربی در منطقه خلیج‌فارس، موجی از احساسات ضدخارجی را به‌دنبال داشته است. در این راستا سؤالی که این مقاله در مقام پاسخ به آن برآمده، این است که با توجه به این‌که رقابت‌ها و سیاست‌های امنیتی قدرت‌های فرامنطقه‌ای در خلیج‌فارس نتیجه‌ای جز تشدید تنش‌ها را به همراه نداشته است، چگونه می‌توان صلح و امنیت را در خلیج‌فارس برقرار کرد؟


فرضیه مقاله حاضر این است که وجود یک برنامه‌ریزی منسجم و هماهنگ و اتخاذ مواضع انعطاف‌پذیرتر کشورهای منطقه در قبال یکدیگر با استفاده از راهکار اعتماد و تفاهم متقابل کشورها و نیز گسترش همکاری‌های منطقه‌ای در عرصه‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی، می‌تواند زمینه امنیت‌سازی بومی را فراهم کرده و کشورهای منطقه را به‌سمت هویت امنیتی مشترک در مقابل بازیگران مداخله‌گر فرامنطقه‌ای سوق دهد. برای تحقق این مهم، اولین قدم اساسی، شناخت و ریشه‌یابی مشکلات و معضلات منطقه‌ای و قدم بعدی، اجماع و اعتماد متقابل بر سر حل آن‌ها است.


* اهمیت خلیج‌فارس
خلیج‌فارس به‌عنوان غنی‌ترین و مهم‌ترین منطقة جهان به لحاظ داشتن ذخایر عظیم هیدروکربنی و نیز اهمیت اقتصادی و مالی و به عنوان یک بازار گسترده و پررونق از موقعیت راهبردی مهمی برخوردار است (حیدری‌عبدی، ۱۳۷۸‌:‌۵۰). این منطقه ۶۵درصد از ذخایر نفتی جهان را در خود جای داده و در اهمیت آن می‌توان گفت؛ میان دو نوار اروپا، استرالیا و آسیا، سرزمین‌های روسیه ـ سیبریایی و در مرزهای جنوبی آن خاورمیانه واقع شده، که هر دو ویژگی بیانگر موقعیت خاص منطقه است. ضمن توجه به این‌که خاورمیانه مرکز دنیای قدیم محسوب می‌شود، مرکزی که در دل آن منطقه خلیج‌فارس قرار دارد (امامی، ۱۳۸۵‌:‌۲) در نظریه‌های جدید ژئوپولتیک به قلب زمین (هارتلند) محور یا مرکز تبدیل شده است (۱۹۹۲:۱ و Radetzki). لذا هرگونه بحران که بر اثر عوامل درونی و بیرونی در این منطقه پدید آید، پیامدهایی برای قاره‌های جهان به‌ویژه آسیا و اروپا خواهد داشت (عزتی، ۱۳۷۷‌:‌۱۸۱).


این منطقه با داشتن ۲۳۰هزار کیلومترمربع مساحت، ۵۶۵میلیارد بشکه نفت و ۳۰/۷ تریلیون مترمکعب گاز، حدود دوسوم نفت مورد نیاز غرب و چهار پنجم نفت مورد نیاز ژاپن را تأمین می‌کند (حیدری عبدی، ۱۳۷۸‌:‌۵۰). خلیج‌فارس نقش بسیار حساسی در امنیت جهانی دارد به‌طوری که از قرن ۱۵میلادی قدرت‌هایی که بر جهان سلطه داشته‌اند هریک به شکلی از موقعیت ژئواستراتژیک این آبراه و بنادر آن بهره گرفته‌اند و دست‌کم پنج قدرت مهم استعماری (پرتقال، هلند، فرانسه، انگلستان و روسیه) چیرگی بر این منطقه را برای سیاست‌های خود ضروری یافته‌اند (مجتهدزاده، ۱۳۷۹‌:‌۲۳). این منطقه از بعد ارتباطی پیونددهندة سه قاره مهم جهان و محل تولد و رشد و نمو تمدن‌های بشری است. تمدن‌هایی که در طول تاریخ بر سیر تحولات جهانی اثرات پایدار و مستمری داشته‌اند.


درحال حاضر نیز با توجه به اهمیت یافتن اقتصاد در عرصه جهانی و رقابت قدرت‌ها در این منطقه، روز به روز بر اهمیت آن افزوده می‌شود.


* پیشینة حضور قدرت‌های فرامنطقه‌ای
حضور قدرت‌های بزرگ در حوزة استراتژیک خلیج‌فارس سابقه‌ای طولانی دارد. شاید بتوان این حضور را به سه دوره تقسیم کرد: دوره اول پس از وقوع رنسانس در اروپا و شروع انقلاب صنعتی است که دول استعماری اروپایی برای دست‌اندازی به منابع طبیعی و استفاده از موقعیت ارتباطی خلیج‌فارس، به این منطقه آمدند. در این دوره حضور پرتقالی‌ها و سپس بریتانیای کبیر، زمینه را برای حضور نظامی قدرت‌های استعماری در این منطقه فراهم کرد. دوره دوم پس از فروپاشی امپراتوری عثمانی، پایان جنگ جهانی اول و تقسیم خاورمیانه میان قدرت‌های بزرگ است. در این دوره انگلیس و فرانسه حضور پررنگ‌تری در خاورمیانه داشتند و انگلیس بیش از فرانسه به حوزة خلیج‌فارس اهمیت می‌داد. دوره سوم دوره‌ای است که از قرن ۱۹ شروع می‌شود. کشف نفت و شکل‌گیری جنگ سرد دو عاملی بود که بر اهمیت استراتژیک خلیج‌فارس افزود. در این دوره که همزمان با ظهور قدرت آمریکا در عرصه جهانی است، خلیج‌فارس به آرامی تحت تأثیر نیازها، خواست‌ها و منافع حیاتی آمریکا قرار گرفت (یونسیان، ۱۳۸۶‌:‌۲). به نظر می‌رسد پس از جنگ سرد تاکنون، رقابت بر سر منابع انرژی در این منطقه ادامه داشته باشد.


* قدرت‌های فرامنطقه‌ای و سیاست‌های امنیتی
از زمانی که اهمیت خلیج‌فارس به واسطه ذخایر عظیم نفتی‌اش و نیاز جدی دنیای غرب به این منبع ارزشمند انرژی درک شد، نظام امنیتی این حوزه جغرافیایی همواره با برنامه‌ریزی و پشتیبانی یا حضور مستقیم قدرت‌های خارجی ذینفع، محقق شده که این امر، نتیجه‌ای جز تشدید تنش‌ها و ناامنی در این منطقه به دنبال نداشته است.


انگلستان
طی هفت دهه اول قرن ۲۰، انگلستان چتر امنیتی خود را بر خلیج فارس پهن کرده بود و روش‌های مختلف ترکیبی مانند استقرار قوا در پایگاه‌های مهم، تقویت دولت‌های دست‌نشانده و همپیمان و برقراری رقابت محدود میان دولت‌های اروپایی را، برای برقراری نظام امنیتی خلیج فارس تجربه می‌کرد (Peterson, 1996:16). پیامدهای اقتصادی جنگ جهانی دوم برای دولت بریتانیا، گسترش ملی‌گرایی در خاورمیانه و تلاش دولت‌های منطقه برای کسب استقلال سیاسی حتی به صورت سمبلیک و نمادین، دولت کارگری بریتانیا را به اتخاذ تصمیم برای خارج کردن نیروهای خود از منطقه شرق سوئز به طور اعم و خلیج فارس به طور اخص تا پایان سال ۱۳۵۰ (۱۹۷۱) ترغیب کرد (مهدوی، ۳۸۵:۱۳۷۳ – ۳۷۸). البته دولت انگلستان پس از جنگ جهانی دوم با پدیده‌هایی مانند کودتای ۱۹۵۸ در عراق و ناسیونالیسم عربی روبرو بود، اما در مجموع توانست خطر عراق نسبت به کویت را از بین ببرد، شورش‌های عمان را سرکوب و نهضت ناصریسم را در کشورهای حوزه خلیج فارس به ویژه در عربستان سعودی کاملاً تضعیف کند، اما انگلستان از ۱۹۷۱ به علل مختلف که عمدتاً به مسائل اقتصادی و داخلی کشورش بازمی‌گشت، ابتدا از عدن و سپس از کل خلیج فارس و منطقه دور و ایالات متحده نقش جایگزین را عهده‌دار شد (Peterson, 1996:16).


*‌ ایالات متحده
وقتی در سال ۱۹۵۶ انگلستان در مقابل امنیت شرق کانال سوئز از خودش رفع مسئولیت کرد، مهم‌ترین چیزی که آمریکا از انگلستان به ارث برد، تضمین ثبات و امنیت منطقه راهبردی و حیاتی خلیج فارس بود. آمریکا برای رسیدن به این هدف در طول تمامی این سال‌ها به شیوه‌های مختلفی متوسل شده است (پولاک، ۴:۱۳۸۶).


هدف آمریکا از ایجاد ترتیبات امنیتی از سال ۱۹۷۱ تا پایان دوران جنگ سرد ۱۹۹۱، مقابله با نفوذ کمونیسم، تأمین امنیت برای تداوم صدور نفت، کسب امتیازهای اقتصادی و حفظ رژیم‌های محافظه‌کار منطقه بوده است (گوهری‌مقدم، ۲۴:۱۳۸۳). ایالات متحده ابتدا سعی کرد این کار را از طریق ادامه سیستم انگلیسی مبتنی بر حفظ قدرت در منطقه و با تکیه بر متحدین منطقه‌ای خود انجام دهد. در این چارچوب در قرن ۱۹ براساس دکترین دو پایه نیکسون، ایران و عربستان را مأمور حفظ ثبات نظامی و اقتصادی منطقه معرفی کرد (ابراهیمی، ۱۸:۱۳۸۱-۱۵). با فروپاشی رژیم شاه در ایران، ترس از ایران انقلابی و صدور انقلاب آن به سایر کشورهای مجاور، باعث شکل‌گیری شورای همکاری خلیج فارس و به راه انداختن جنگ علیه ایران و برنامه اعزام نیروهای واکنش سریع شد.


ناتوانی در به نتیجه رساندن جنگ و وقوع تمهیداتی علیه صدور نفت به غرب، حضور ایالات متحده را تشدید کرد. در این سال‌ها گسترش پایگاه‌های نظامی در کشورهای بحرین، قطر، عربستان و … از یک سو و تقویت بنیه نظامی کشورهای عرب از سوی دیگر، استراتژی امنیت منطقه‌ای ایالات متحده را شکل می‌داد. اما این استراتژی در مورد عراق نتیجه معکوس داد و باعث شکل‌گیری حمله آگوست ۱۹۹۰ عراق به کویت شد، امری که متعاقب خود، عملیات «طوفان صحرا» و سیاست (مهار دوگانه) را به وجود آورد (رائمل و همکاران، ۲۵۲:۱۳۸۲). در این سیستم (مهار دوگانه) آمریکا ضمن افزایش تعداد پایگاه‌های خود در منطقه، کشورهای عضو شورا را تشویق به ایجاد نیروی نظامی مشترک همانند ناتو در اروپا کرد تا در مقابل تهدیدهای ایران و عراق بتواند به سرعت از خود دفاع کند. این شورا نیز در کنفرانس کشورهای عضو در سال ۱۹۹۱ در دمشق، اعلامیه‌ای مبنی بر تأسیس یک نیروی غربی در منطقه صادر کرد، اما با گذشت زمان، این تصمیم عملی نشد (حاجی‌یوسفی، ۱۵:۱۳۸۳-۱۸). در هر صورت این دکترین نیز نتوانست باعث موفقیت طرح‌های آمریکا در منطقه شود و به دلایل ساختاری و همراهی نکردن کامل متحدان آمریکا، در مواقعی ناکام ماند.


بررسی اسناد راهبرد امنیت ملی آمریکا پس از جنگ سرد نشان می‌دهد که در پی فروپاشی شوروی، واشنگتن مهار قدرت‌های منطقه‌ای را هدف اصلی خود قرار داد تا بتواند این کشورها را در مناطق حساس جهان محدود کند. برای رسیدن به این هدف نه فقط باید قادر به اعمال قدرت نظامی خود در هر منطقه از جهان و در هر زمان باشد، بلکه منابع کلیدی ثروت جهان را نیز که مهم‌ترین آن نفت، به ویژه نفت منطقه خلیج‌فارس است، کنترل کند (خرازی، ۲:۱۳۸۳). در این راستا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، آمریکا به این نتیجه رسید که باید در منطقه حضور بیشتری داشته باشد و از اعتماد بیش از اندازه به کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به ویژه عربستان و امارات متحده که اتباعشان مستقیماً در حوادث تروریسمی دست داشتند، بپرهیزد. بر این اساس استراتژی خود را بر پایه دستیابی به امنیت مطلق از طریق سیاست جنگ پیش‌دستانه، مبارزه جهانی با تروریسم و عوامل ایجادکننده آن، قرار دادن کشورهای مخالف با هژمونی جهانی آمریکا در لیست سیاه، زیر ذره‌بین گذاشتن آن‌ها و در صورت لزوم اجرای سیاست تغییر رژیم در مورد آن‌ها، قرار داد (سحرخیز، ۳۹۷:۱۳۸۱).


از دیدگاه راست‌های افراطی مستقر در کاخ سفید و پنتاگون، اهمیت حیاتی منطقه خلیج فارس از آن روی مهم بود که این منابع به ایالات متحده اجازه می‌داد شریان حیاتی انرژی جهان را در دست داشته باشد تا بتواند رقیبان بالقوه را از دستیابی به آن‌ها محروم کند. جنگی که آمریکا با قدرت‌های نوظهور (اتحادیه اروپا، روسیه، چین، ژاپن و احتمالاً هند) در پیش روی دارد، جنگ بازرگانی است (خرازی، ۲:۱۳۸۳).


*اهداف عمده آمریکا در خلیج فارس
در این راستا دولت آمریکا چهار هدف عمده را در حوزه خلیج‌فارس تعقیب می‌کند: ۱- تأمین جریان صدور آزاد نفت به بازار جهانی ۲- تأمین امنیت رژیم‌های دوست و تقویت روابط آن‌ها، شامل عربستان سعودی، کویت، امارات متحده، بحرین، قطر، عمان و جلوگیری از زمینه‌های بروز ناامنی در آن‌ها ۳ـ جلوگیری از گسترش سلاح‌های کشتار جمعی ۴ـ تقویت روند اصلاحات و دموکراسی در رژیم‌های منطقه (Byman.2003:5).


به دنبال حوادث ۱۱ سپتامبر و مبارزه با تروریسم، آمریکا راهبرد خود در خلیج فارس را تاکنون بر مبنای مفاهیمی از جمله، قابلیت‌های تخریب مؤثر (اشغال عراق)، قابلیت‌سازی برای تخریب اهداف سخت (اعزام ناوهای آمریکایی به خلیج‌فارس) و همچنین مقابله با آسیب‌پذیری ناشی از ضربه دوم (در صورت استفاده دشمن از ابزارها و تسلیحات غیرمتعارف)، تنظیم کرده است (فراهانی، ۱۳۸۵: ۲). در این راستا چالش‌های عمده‌ای که منافع آمریکا را تهدید می‌کند، عبارتند از: ۱ـ تأمین و ایجاد نظام امنیتی با ثبات در منطقه برای آمریکا و متحدان عرب این کشور در حاشیة جنوبی خلیج‌فارس


۲ـ ساختار داخلی و غیردموکراتیک این کشورها
۳ـ‌ متحدان اروپایی ایالات متحده ۴ـ معزل امنیتی عراق ۵ ـ برنامه تسلیحات هسته‌ای ایران (گوهری مقدم، ۱۳۸۳: ۲۴).


* روسیه
امپراتوری روسیه تزاری از دوران حکومت پطر کبیر توجه خاصی به دسترسی به آب‌های گرم خلیج‌فارس داشته است، چنان که در بند نهم وصیت‌نامه پطر کبیر نیز به صراحت به آن اشاره شده است (ویلسمن، ۱۳۶۶: ۲۰). همین امر در واقع پایه و اساس سیاست خارجی این کشور را در طول سه نظام سیاسی متفاوت در رابطه با منطقة خلیج‌فارس بنیان گذاشت و در همین راستا بود که ده‌ها سال چالش‌ها و رقابت‌های سخت آن دولت با رقیبان اصلی خود یعنی انگلستان و بعد آمریکا شکل گرفت.


تغییر و تحولات جدید منطقه خلیج‌فارس و تحرکات بسیار گستردة آمریکا در مناطق هم‌جوار و نزدیک به خاک فدراسیون روسیه، وضع و شرایط کاملاً جدیدی را برای مسائل مربوط به امنیت و منافع ملی روسیه ایجاد کرده است. منطقة خلیج‌فارس از جمله انتخاب‌های مهم روسیه برای توسعه و نفوذ منطقه‌ای خود و نیز انجام مانورهای سیاسی، روانی لازم در برابر برنامه‌های توسعه‌طلبانه و بلندپروازی‌های آمریکا به شمار می‌آید. بنابراین از دیدگاه سیاست‌پردازان روسیه، افزایش تحرکات و اقدامات سیاسی، نظامی و تجاری در کشورهای هم‌جوار آن، می‌تواند به مثابه عامل فشار و ابزار کنترل‌کننده‌ای در راه سیاست‌های نفوذی آمریکا در آن جا باشد (اسدی، ۱۳۸۱: ۵۵).


در همین راستا گسترش روابط روسیه با ایران و عراق به ویژه با توجه به کیفیت روابط دو کشور با آمریکا در حال حاضر، از ارزش و اهمیت قابل توجهی برخوردار است. فدراسیون روسیه از حضور خود در خلیج‌فارس و رقابت با آمریکا کنار نکشیده است، چرا که مانند آمریکا این منطقه را منطقه نفوذ و فعالیت خود می‌داند. به ویژه این که از نظر جغرافیایی و بعد مسافت، بسیار نزدیک‌تر به منطقه است.


توجه فدراسیون روسیه به تحرکات مجدد و حضور خود در منطقه، از زمان ریاست‌جمهوری ولادیمیر پوتین، همزمان با افزایش روند ادعای تک قدرتی آمریکا در دوران نظم نوین جهانی، افزایش یافت. به نظر می‌رسد پس از رخداد ۱۱ سپتامبر و تحرکات جدید آمریکا در افغانستان و آسیای مرکزی، حساسیت و توجه روسیه به خلیج‌فارس به عنوان یک عامل رقابتی و ابزار فشار سیاسی، روانی لازم به آمریکا، بیشتر شده است. پس از این که روسیه در پایان بهمن ۱۳۸۰ یک کشتی جاسوسی خود را به خلیج‌فارس اعزام کرد تا وضع موجود در این منطقه را مورد نظارت و بررسی قرار دهد، «آندر گراشوف»‌ سخنگوی ارتش روسیه گفت؛ بسیاری از کشورهای جهان در این منطقه (خلیج‌فارس) منافع ویژه دارند و ما هم باید در آن جا باشیم. این یک امر طبیعی است (بی‌نام، ۱۳۸۷: ۳).


ادامه دارد..

 



دیدگاه خود را بیان کنید